خاطرات غسالها

#خاطرات_طاهرین

? دهان پر از کرم

یکی از غسالها به نام موسوی می گوید: یک شب یک خانم سالمندی را آوردند، تحویل گرفتیم. فردا صبح که می خواستیم برای شست و شو بفرستیم ، خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود.خیلی چندش آور بود .
از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید ، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد.
از تعجب هاج و واج مانده بودم . آرام از پیرمرد عذر خواهی کردم و به داخل برگشتم.

 

#روز_حساب_مردم_نزدیک_است
#اما_آنان_غافل_و_روی_گردانند.
سایت تابناک.

ادامه »

موضوعات: ✔مطلب ندارد, خاطرات غسالها
[دوشنبه 1399-09-03] [ 09:38:00 ب.ظ ]