راح روح
وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنفُسِکُمْ، أَفَلَا تُبْصِرُونَ




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





طرح محتوی وبلاگ جهت امور پژوهشی در منابع معتبر شیعه تنظیم شده است. کافیست کلیدواژه مورد نظر خود را در قسمت جست و جو وارد نمایید.



جستجو





موضوعات


  • همه
  • ✔آیات آرام بخش
  • ✔اسلام محمدی این است
  • ✔خاکستر بر باد رفته
  • ✔خدا خبر می دهد
  • ✔سلمان فارسی سلمان محمد
  • ✔شاعرانه ها
  • ✔شور عشق با معشوق
  • ✔مطلب ندارد
  • ✔کلام امیر






  • مطالب مرتبط


  • چه کسی شایسته امامت است؟
  • نحوه برخورد با دنیا از منظر امامان معصوم علیهم السلام
  • تقسیم بندی موضوعی صحیفه سجادیه (دعای چهل و دوم)
  • تقسیم بندی موضوعی صحیفه سجادیه (دعای چهلم)
  • تقسیم بندی موضوعی صحیفه سجادیه (دعای سی و هفتم)
  • تقسیم بندی موضوعی صحیفه سجادیه (دعای سی و دوم)
  • حقیقت دنیا
  • روش برخورد با دنیا
  • دنیاشناسی
  • تکبر و یاد مرگ
  • 5 پند مهم از امام علی
  • نحوه استفاده از دنیا و بدست آوردن روزی
  • مرگ و معاد در قرآن
  • ماهیت دنیا
  • پاداش و عذابی که احدی از آن خبر ندارد
  • سه پند مهم امام علی
  • احساس مرگ در یک قدمی
  • کلام پرتکرار امام علی بر روی منبرها
  • روش تسليت گفتن امام علی
  • رابطه مرگ و آرزو
  • تقوی در خلوت گاه
  • کسی که خوارج را فریفت
  • نگهبانی اجل
  • فرزندان دنیا
  • بهترین روش زندگی در دنیا
  • خداشناسى در حوادث روزگار
  • صفات شایسته برای زنان
  • رفتارهای ضد تقوی
  • اندیشه درست
  • مرگ
  • فرشته های محافظ
  • ماهیت دنیا و بخیلان
  • نگاه امام علی به دنیا
  • ضرورت یاد مرگ
  • علی از زبان علی (دروغ و گمراهی)
  • علی از زبان علی
  • ماهیت فقر
  • دنیا و اقسام مردم در آن
  • فرشته نادی مرگ
  • توبيخ نكوهش كننده دنيا
  • شگفتی امام علی از این افراد
  • خوشا به حال اینان
  • خنده در مرگ مردی
  • حال و هوای امیر المومنین
  • مجموعه صفات انسان ساز از زبان امام علی
  • عاقبت ترجیح دادن دنیا بر دین
  • ارزش تقوی در عمل
  • دو عامل ایمنی از عذاب خدا
  • ارزش لحظه ها
  • رابطه دنیا و انسان



  • عکس های اخیر


    مجموعه روایات درباره صفات مومن
    مجموعه روایات درباره تقیه
    اهمیت سالم ماندن دین از آفت ها
    حقیقت هدایت و مصداق زنده کردن مومن
    ارزش و ثواب اصلاح میان مردم
    ارزش نصیحت و خیر خواهی مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب احسان و محبت به مومن
    ثواب لباس پوشاندن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب اطعام دادن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب روا کردن حاجات مومنان
    مجموعه روایات درباره ارزش خوشحال کردن مومن
    مجموعه روایات درباره جایگاه و ارزش گفتگو برادران دینی
    رو بوسی مسلمانان در گفتار امامان
    مجموعه روایات درباره ارزش معانقه (دست به گردن یکدیگر نمودن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش مصاحفه(دست دادن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش دیدار و زیارت برادران دینی
    مجموعه روایات درباره حق مومن بر مومن
    مجموعه روایات درباره خیرخواهی و سود رساندن به دیگران
    مجموعه روایات درباره پدر و مادر
    مجموعه روایات درباره صله رحم
    مجموعه روایات درباره بی نیازی از مردم
    مجموعه روایات باب انصاف و عدالت
    مجموعه روایات درباره تعجیل در کار خیر
    مجموعه روایات درباره قناعت
    راه تجارت پر سود
    مجموعه روایات درباره زهد در دنیا
    مجموعه روایات درباره باب دوستی و دشمنی برای خدا
    مجموعه روایات درباه باب تواضع
    مجموعه روایات درباره نرمی و ملاطفت
    مجموعه روایات درباره مدارا و سازگاری
    مجموعه روایات درباره ارزش سکوت و نگهداری زبان
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره فروخوردن خشم (کظم غیظ)
    مجموعه روایات درباره عفو وگذشت
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره راستگوئی و اداء امانت
    مجموعه روایات درباره خوش روئی
    مجموعه روایات درباره خوش خلقی
    مجموعه روایات درباره شکر
    مجموعه روایات درباره صبر
    مجموعه روایات در باره نیت
    مجموعه روایات درباره عبادت
    مداومت برعمل
    جایگاه واجبات
    مجموع روایات درباره محرمات
    عفت
    مجموعه روایات درباره ورع
    مجموعه روایات درباره طاعت و تقوی
     
      راه نفوذ شیطان در انسان ...
    راه نفوذ شیطان در انسان

    خداشناسی


    ستايش خداوندى را سزاست كه لباس عزّت و بزرگى پوشيد،

    و آن دو را براى خود انتخاب، و از ديگر پديده ها باز داشت.

    آن دو را مرز ميان خود و ديگران قرار داد،

    و آن دو را براى بزرگى و عظمت خويش برگزيد،

     

    فرشتگان و شیطان

     

    و لعنت كرد آن كس را كه در آرزوى عزّت و بزرگى با خدا به ستيزه برخيزد،

    از اين رو فرشتگان مقرّب خود را آزمود، و فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. 

    با آن كه از آنچه در دل هاست، و از اسرار نهان آگاه است،

    به فرشتگان فرمود: «من بشرى را از گل و خاك مى آفرينم، آنگاه كه آفرينش او به اتمام رسيد،

    و روح در او دميدم، براى او سجده كنيد، فرشتگان همه سجده كردند مگر ابليس» كه حسادت او را فرا گرفت. 

     

    تکبر 


    شيطان بر آدم عليه السّلام به جهت خلقت او از خاك، فخر فروخت،

    و با تكيه به اصل خود كه از آتش است دچار تعصّب و غرور شد.

    پس شيطان دشمن خدا و پيشواى متعصّب ها و سر سلسله متكبّران است،

    كه اساس عصبيّت را بنا نهاد، و بر لباس كبريايى و عظمت با خدا در افتاد،

    لباس بزرگى را بر تن پوشيد و پوشش تواضع و فروتنى را از تن در آورد.

    آيا نمى نگريد كه خدا به خاطر خود بزرگ بينى، او را كوچك ساخت

    و به جهت بلند پروازى او را پست و خوار گردانيد

    پس او را در دنيا طرد شده، و آتش جهنّم را در قيامت براى او مهيّا فرمود.

     


     فلسفه آزمايش ها، درمان تكبّر 

     

    خداوند اگر اراده مى كرد، آدم عليه السّلام را از نورى كه چشم ها را خيره كند،

    و زيباييش عقلها را مبهوت سازد،

    و عطر و پاكيزگى اش حس بويايى را تسخير كند مى آفريد،

    كه اگر چنين مى كرد، گردن ها در برابر آدم فروتنى مى كردند،

    و آزمايش فرشتگان براى سجده آدم عليه السّلام آسان بود،

    امّا خداوند مخلوقات خود را با امورى كه آگاهى ندارند آزمايش مى كند،

    تا بد و خوب تميز داده شود،

    و تكبّر و خودپسندى را از آنها بزدايد،

    و خود بزرگ بينى را از آنان دور كند. 

    پس، از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد،

    زيرا اعمال فراوان و كوشش هاى مداوم او را با تكبّر از بين برد.

    او شش هزار سال عبادت كرد كه مشخّص مى باشد از سال هاى دنيا يا آخرت است،

    امّا با ساعتى تكبّر همه را نابود كرد.

    چگونه ممكن است پس از ابليس، فرد ديگرى همان اشتباه را تكرار كند و سالم بماند؟

    نه، هرگز

    خداوند هيچ گاه انسانى را براى عملى وارد بهشت نمى كند كه براى همان عمل فرشته اى را محروم سازد.

    فرمان خدا در آسمان و زمين يكسان است،

    و بين خدا و خلق، دوستى خاصّى وجود ندارد كه به خاطر آن، حرامى را كه بر جهانيان ابلاغ فرموده حلال بدارد.

     

     هشدار از دشمنى هاى شيطان 


    اى بندگان خدا از دشمن خدا پرهيز كنيد،

    مبادا شما را به بيمارى خود مبتلا سازد،

    و با نداى خود شما را به حركت در آورد،

    و با لشكرهاى پياده و سواره خود بر شما بتازد.


    به جانم سوگند!

    شيطان تير خطرناكى براى شكار شما بر چلّه كمان گذارده،

    و تا حد توان كشيده،

    و از نزديك ترين مكان شما را هدف قرار داده است،

    و خطاب به خدا گفته: «پروردگارا به سبب آن كه مرا دور كردى، دنيا را در چشمهايشان جلوه مى دهم، و همه را گمراه خواهم كرد»

    امّا تيرى در تاريكى ها، و سنگى بدون نشانه روى رها ساخت،

    گرچه فرزندان خودپسندى،

    و برادران تعصّب و خود خواهى،

    و سواران مركب جهالت و خود پرستى، او را تصديق كردند.

    افراد سركش شما تسليم شيطان شدند،

    و طمع ورزى او  در شما كارگر افتاد،

    و اين حقيقت بر همه آشكار گرديد،

    و حكومت شيطان بر شما استوار شد،

    و با لشكر خويش به شما يورش برد،

    و شما را به ذلّت سقوط كشانيد،

    و شما را به مرز كشتار و خونريزى كشاند،

    و شما را با فروكردن نيزه در چشم ها، بريدن گلوها، كوبيدن مغزها پايمال كرد،

    تا شما را به سوى آتشى بكشاند كه از پيش مهيّا گرديد. 


    پس شيطان بزرگ ترين مانع براى ديندارى،

    و زيانبارترين و آتش افروزترين فرد براى دنياى شماست.

    شيطان از كسانى كه دشمن سر سخت شما هستند

    و براى در هم شكستنشان كمر بسته ايد خطرناك تر است. 

     

    مردم!

    آتش خشم خود را بر ضد شيطان به كار گيريد،

    و ارتباط خود را با او قطع كنيد.


    به خدا سوگند!

    شيطان بر اصل و ريشه شما فخر فروخت،

    و بر حسب و نسب شما طعنه زد و عيب گرفت،

    و با سپاهيان سواره خود به شما هجوم آورد،

    و با لشكر پياده راه شما را بست،

    كه هر كجا شما را بيابند شكار مى كنند،

    و دست و پاى شما را قطع مى كنند،

    نه مى توانيد با حيله و نقشه آنها را بپراكنيد،

    و نه با سوگندها قادريد از سر راهتان دور كنيد.

    زيرا كمين گاه شيطان ذلّت آور، تنگ و تاريك، مرگ آور، و جولانگاه بلا و سختى هاست.

     


    درمان کبر و خودپرستی

    پس شراره هاى تعصّب و كينه هاى جاهلى را در قلب خود خاموش سازيد،

    كه تكبّر و خود پرستى در دل مسلمان از آفت هاى شيطان، غرورها، و كشش ها و وسوسه هاى اوست.

    تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهيد،

    و تكبر و خود پسندى را زير پا بگذاريد،

    و حلقه هاى زنجير خود بزرگ بينى را از گردن باز كنيد،

    و تواضع و فروتنى را سنگر ميان خود و شيطان و لشكريانش قرار دهيد،

    زيرا شيطان از هر گروهى لشكريان و يارانى سواره و پياده دارد. 

    و شما همانا قابيل نباشيد كه بر برادرش تكبّر كرد،

    خدا او را برترى نداد،

    خويشتن را بزرگ مى پنداشت،

    و حسادت او را به دشمنى واداشت،

    تعصّب آتش كينه در دلش شعله ور كرد، و

    شيطان باد كبر و غرور در دماغش دميد،

    و سر انجام پشيمان شد،

    و خداوند گناه قاتلان را تا روز قيامت بر گردن او نهاد. 


    آگاه باشيد!

    در سركشى و ستم زياده روى كرديد،

    و در زمين در دشمنى با خداوند فساد به راه انداختيد،

    و آشكارا با بندگان خدا به نبرد پرداختيد. 

    خدا را خدا را از تكبّر و خودپسندى،

    و از تفاخر جاهلى بر حذر باشيد،

    كه جايگاه بغض و كينه و رشد وسوسه هاى شيطانى است،

    كه ملّتهاى گذشته، و امّتهاى پيشين را فريب داده است،

    تا آنجا كه در تاريكى هاى جهالت فرو رفتند،

    و در پرتگاه هلاكت سقوط كردند،

    و به آسانى به همان جايى كه شيطان مى خواست كشانده شدند.

    كبر و خود پسندى چيزى است كه قلب هاى متكبّران را همانند كرده

    تا قرن ها به تضاد و خونريزى گذراندند،

    و سينه ها از كينه ها تنگى گرفت.


    آگاه باشيد!

    زنهار زنهار از پيروى و فرمانبردارى سران و بزرگانتان،

    آنان كه به اصل و حسب خود مى نازند،

    و خود را بالاتر از آنچه كه هستند مى پندارند،

    و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى دهند،

    و نعمت هاى گسترده خدا را انكار مى كنند،

    تا با خواسته هاى پروردگارى مبارزه كنند،

    و نعمت هاى او را ناديده انگارند.

    آنان شالوده تعصّب جاهلى، و ستون هاى فتنه،

    و شمشيرهاى تفاخر جاهليّت هستند. پس، از خدا پروا كنيد،

    و با نعمت هاى خدادادى درگير نشويد،

    و به فضل و بخشش او حسادت نورزيد،

    و از فرومايگان اطاعت نكنيد،

    آنان كه تيرگى شان را با صفاى خود نوشيديد،

    و بيمارى شان را با سلامت خود درهم آميخته ايد،

    و باطل آنان را با حق خويش مخلوط كرده ايد،

    در حالى كه آنان ريشه همه فسق ها و انحرافات و همراه انواع گناهانند.

    شيطان آنها را براى گمراه كردن مردم، مركب هاى رام قرار داد،

    و از آنان لشكرى براى هجوم به مردم ساخت،

    و براى دزديدن عقل هاى شما آنان را سخنگوى خود برگزيد،

    كه شما را هدف تيرهاى خويش، و پايمال قدم هاى خود، و دستاويز وسوسه هاى خود گردانيد.

     


     ضرورت عبرت از گذشتگان متکبر 


    مردم از آنچه كه بر ملّت هاى متكبّر گذشته،

    از كيفرها و عقوبت ها و سختگيرى ها، و ذلّت و خوارى فرود آمده عبرت گيريد،

    و از قبرها و خاكى كه بر آنچه ره نهادند،

    و زمين هايى كه با پهلوها بر آن افتادند پند پذيريد،

    و از آثار زشتى كه كبر و غرور در دل ها مى گذارد به خدا پناه ببريد،

    همانگونه كه از حوادث سخت به او پناه مى بريد. 

    اگر خدا تكبّر ورزيدن را اجازه مى فرمود، حتما به بندگان مخصوص خود از پيامبران و امامان عليهم السلام اجازه مى داد،

    در صورتى كه خداى سبحان تكبّر و خودپسندى را نسبت به آنان ناپسند،

    و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديد،

    كه چهره بر زمين مى گذارند

    و صورت ها بر خاك مى مالند،

    و در برابر مؤمنان فروتنى مى كنند،

    و خود از قشر مستضعف جامعه مى باشند

    كه خدا آنها را با گرسنگى آزمود،

    و به سختى و بلا گرفتارشان كرد،

    و با ترس و بيم امتحانشان فرمود،

    و با مشكلات فراوان، خالصشان گردانيد. 

    پس مال و فرزند را دليل خشنودى يا خشم خدا ندانيد،

    كه نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش، و امتحان در بى نيازى و قدرت است،

    زيرا خداوند سبحان فرمود: «آيا گمان مى كنند مال و فرزندانى كه به آنها عطا كرديم، به سرعت نيكى ها را براى آنان فراهم مى كنيم نه آنان آگاهى ندارند».

     

     فلسفه آزمايش ها 


    پس همانا خداوند سبحان بندگان متكبّر را با دوستان خود كه در چشم آنها ناتوانند مى آزمايد.

    وقتى كه موسى بن عمران و برادرش هارون عليهما السّلام بر فرعون وارد شدند،

    و جامه هاى پشمين بتن، و چوب دستى در دست داشتند،

    و با فرعون شرط كردند كه اگر تسليم پروردگار شود، حكومت و ملكش جاودانه بماند و عزّتش برقرار باشد،

    فرعون گفت: «آيا از اين دو نفر تعجّب نمى كنيد كه دوام عزّت و جاودانگى حكومتم را به خواسته هاى خود ربط مى دهند در حالى كه در فقر و بيچارگى به سر مى برند اگر چنين است چرا دستبندهاى طلا به همراه ندارند».

    اين سخن را فرعون براى بزرگ شمردن طلا و تحقير پوشش لباسى از پشم گفت.

     

    انبیاء الهی و آزمایش های خداوند


    در حالى كه اگر خداى سبحان اراده مى فرمود، به هنگام بعثت پيامبران، درهاى گنج ها، و معدن هاى جواهرات، و باغات سرسبز را به روى پيامبران مى گشود، و پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان به حركت در مى آورد. 

    امّا اگر اين كار را مى كرد،

    آزمايش از ميان مى رفت،

    و پاداش و عذاب بى اثر مى شد،

    و بشارت ها و هشدارهاى الهى بى فايده مى بود،

    و بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان شدگان واجب نمى شد،

    و ايمان آورندگان ثواب نيكوكاران را نمى يافتند،

    و واژه ها، معانى خود را از دست مى داد

     
    در صورتى كه خداوند پيامبران را با عزم و اراده قوى، گرچه با ظاهرى ساده و فقير مبعوث كرد،

    با قناعتى كه دل ها و چشم ها را پر سازد،

    هر چند فقر و ندارى ظاهرى آنان چشم و گوش ها را خيره سازد. 

    اگر پيامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند كه مخالفت با آنان امكان نمى داشت،

    و توانايى و عزّتى مى داشتند كه هرگز مغلوب نمى شدند،

    و سلطنت و حكومتى مى داشتند كه همه چشم ها به سوى آنان بود،

    از راه هاى دور بار سفر به سوى آنان مى بستند،

    اعتبار و ارزششان در ميان مردم اندك بود،

    و متكبّران در برابرشان سر فرود مى آوردند،

    و تظاهر به ايمان مى كردند، از روى ترس يا علاقه اى كه به مادّيات داشتند.

    در آن صورت نيّت هاى خالص يافت نمى شد،

    و اهداف غير الهى در ايمانشان راه مى يافت،

    و با انگيزه هاى گوناگون به سوى نيكى ها مى شتافتند. 

    امّا خداى سبحان اراده فرمود كه پيروى از پيامبران، و تصديق كتب آسمانى،

    و فروتنى در عبادت، و تسليم در برابر فرمان خدا،

    و اطاعت محض فرمانبردارى، با نيّت خالص تنها براى خدا صورت پذيرد،

    و اهداف غير خدايى در آن راه نيابد،

    كه هر مقدار آزمايش و مشكلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نيز بزرگتر خواهد بود.

     فلسفه حج 


    آيا مشاهده نمى كنيد كه همانا خداوند سبحان، انسان هاى پيشين از آدم عليه السّلام تا آيندگان اين جهان را

    با سنگ هايى در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان مى رسانند، و نه نفعى دارند،

    نه مى بينند، و نه مى شنوند

    اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايدارى مردم گردانيد.

    سپس كعبه را در سنگلاخ ترين مكان ها، بى گياه ترين زمين ها،

    و كم فاصله ترين درّه ها، در ميان كوه هاى خشن، سنگريزه هاى فراوان،

    و چشمه هاى كم آب، و آبادى هاى از هم دور قرار داد،

    كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند. 

    سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه برگردند،

    و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و بار اندازشان گردانند،

    تا مردم با عشق قلب ها، به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور،

    و از درون شهرها، روستاها، درّه هاى عميق، و جزاير از هم پراكنده درياها به مكّه روى آورند،

    شانه هاى خود را بجنبانند، و گرداگرد كعبه لا اله الا اللّه بر زبان جارى سازند،

    و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته، و بدن هاى پر گرد و غبار در حركت باشند.

    لباس هاى خود را كه نشانه شخصيّت هر فرد است در آورند،

    و با اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه خود را تغيير دهند،

    كه آزمونى بزرگ، و امتحانى سخت، و آزمايشى آشكار است

    براى پاكسازى و خالص شدن،

    كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. 

    اگر خداوند خانه محترمش، و مكان هاى انجام مراسم حج را، در ميان باغ ها و نهرها، و سرزمين هاى سبز و هموار، و پردرخت و ميوه، مناطقى آباد و داراى خانه ها و كاخ هاى بسيار، و آبادى هاى به هم پيوسته، در ميان گندم زارها و باغات خرّم و پر از گل و گياه، داراى مناظرى زيبا و پر آب، در وسط باغستانى شادى آفرين، و جادّه هاى آباد قرار مى داد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك تر مى شد. 


    اگر پايه ها و بنيان كعبه، و سنگ هايى كه در ساختمان آن به كار رفته از زمرّد سبز، و ياقوت سرخ، و داراى نور و روشنايى بود،

    دل ها ديرتر به شك و ترديد مى رسيدند،

    و تلاش شيطان بر قلب ها كمتر اثر مى گذاشت،

    و وسوسه هاى پنهانى او در مردم كارگر نبود. 

    در صورتى كه خداوند بندگان خود را با انواع سختى ها مى آزمايد،

    و با مشكلات زياد به عبادت مى خواند،

    و به اقسام گرفتارى ها مبتلا مى سازد،

    تا كبر و خود پسندى را از دل هايشان خارج كند،

    و به جاى آن فروتنى آورد،

    و درهاى فضل و رحمتش را به روى شان بگشايد،

    و وسائل عفو و بخشش را به آسانى در اختيارشان گذارد.

     

     پرهيز از ستمكارى 


    پس، خدا را خدا را از تعجيل در عقوبت،

    و كيفر سركشى و ستم بر حذر باشيد،

    و از آينده دردناك ظلم، و سر انجام زشت تكبّر و خود پسندى كه كمين گاه ابليس است، و جايگاه حيله و نيرنگ اوست، بترسيد،

    حيله و نيرنگى كه با دلهاى انسان ها، چون زهر كشنده مى آميزد،

    و هرگز بى اثر نخواهد بود،

    و كسى از هلاكتش جان سالم نخواهد برد:

    نه دانشمند به خاطر دانشش، و نه فقير به جهت لباس كهنه اش، در امان مى باشد. 

     

     فلسفه عبادات اسلامى (رته درمان تکبر)


    خداوند بندگانش را، با نماز و زكات و تلاش در روزه دارى، حفظ كرده است،

    تا اعضا و جوارحشان آرام،

    و ديدگانشان خاشع،

    و جان و روانشان فروتن،

    و دل هايشان متواضع باشد،

    كبر و خودپسندى از آنان رخت بربندد،

    چرا كه در سجده، بهترين جاى صورت را به خاك ماليدن، فروتنى آورد،

    و گذاردن اعضاء پر ارزش بدن بر زمين، اظهار كوچكى كردن است.

    و روزه گرفتن، و چسبيدن شكم به پشت، عامل فروتنى است،

    و پرداخت زكات، براى مصرف شدن ميوه جات زمين و غير آن، در جهت نيازمنديهاى فقرا و مستمندان است.

    به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخه هاى درخت تكبّر را در هم مى شكند

    و از روييدن كبر و خودپرستى جلوگيرى مى كند.


     تعصّب ورزيدن زشت و زيبا 


    من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم،

    هيچ كس را نيافتم كه بدون علّت در باره چيزى تعصّب ورزد،

    جز با دليلى كه با آن ناآگاهان را بفريبد،

    و يا برهانى آورد كه در عقل سفيهان نفوذ كند،

    جز شما زيرا در باره چيزى تعصّب مى ورزيد كه نه علّتى دارد و نه سببى.

    ولى شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم عليه السّلام تعصّب ورزيد،

    و آفرينش او را مورد سرزنش قرار داد

    و گفت «مرا از آتش و تو را از گل ساخته اند»،

    و سرمايه داران فساد زده امّت ها، براى داشتن نعمت هاى فراوان تعصّب ورزيدند

    و گفتند: «ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد».

    پس اگر در تعصّب ورزيدن ناچاريد، براى اخلاق پسنديده، افعال نيكو، و كارهاى خوب تعصّب داشته باشيد،

    همان افعال و كردارى كه انسان هاى با شخصيّت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آنها از يكديگر پيشى مى گرفتند،

    يعنى اخلاق پسنديده، بردبارى به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست، و خصلت هاى نيكو.


    پس تعصّب ورزيد در؛

    حمايت كردن از پناهندگان،

    و همسايگان،

    وفادارى به عهد و پيمان،

    اطاعت كردن از نيكى ها،

    سرپيچى از تكبّر و خود پسندى ها،

    تلاش در جود و بخشش،

    خود دارى از ستمكارى،

    بزرگ شمردن خونريزى،

    انصاف داشتن با مردم،

    فروخوردن خشم،

    پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار شويد.

     

    امت اسلای چگونه باید باشد؟ (علل پيروزى و شكست ملّت ها )


    از كيفرهايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّت هاى پيشين فرود آمد خود را حفظ كنيد،

    و حالات گذشتگان را در خوبى ها و سختى ها به ياد آوريد،

    و بترسيد كه همانند آنها باشيد

    پس آنگاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مى كنيد،

    عهده دار چيزى باشيد كه عامل عزّت آنان بود،

    و دشمنان را از سر راهشان برداشت،

    و سلامت و عافيت زندگى آنان را فراهم كرد،

    و نعمت هاى فراوان را در اختيارشان گذاشت،

    و كرامت و شخصيّت به آنان بخشيد،

    كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند،

    و بر وحدت و همدلى همّت گماشتند،

    و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند.

    و از كارهايى كه پشت آنها را شكست،

    و قدرت آنها را در هم كوبيد،

    چون كينه توزى با يكديگر، پركردن دلها از بخل و حسد،

    به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از يارى هم كشيدن، بپرهيزيد.

    و در احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد،

    كه چگونه در حال آزمايش و امتحان به سر بردند،

    آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود

    و آيا بيش از همه مردم در سختى و زحمت نبودند

    و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند؟

    فرعون هاى زمان، آنها را به بردگى كشاندند،

    و همواره بدترين شكنجه ها را بر آنان وارد كردند،

    و انواع تلخى ها را به كامشان ريختند،

    كه اين دوران ذلّت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت

    نه راهى وجود داشت كه سرپيچى كنند، و نه چاره اى كه از خود دفاع نمايند.

    تا آن كه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آنها را، در راه دوستى خود،

    و قدرت تحمّل ناراحتى ها را براى ترس از خويش، مشاهده فرمود.

    آنان را از تنگناهاى بلا و سختى ها نجات داد،

    و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود،

    و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسانها قرار داد،

    و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نمى پروراندند. 

     

    پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه:

    وحدت اجتماعى داشتند،

    خواسته هاى آنان يكى،

    قلب هاى آنان يكسان،

    و دست هاى آنان مدد كار يكديگر،

    شمشيرها يارى كننده،

    نگاه ها به يك سو دوخته،

    و اراده ها واحد و همسو بود

    آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند

    و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند. 

    پس به پايان كار آنها نيز بنگريد در آن هنگام كه

    به تفرقه و پراكندگى روى آوردند،

    و مهربانى و دوستى آنان از بين رفت،

    و سخن ها و دل هايشان گوناگون شد،

    از هم جدا شدند،

    به حزب ها و گروه ها پيوستند،

    خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد،

    و نعمت هاى فراوان شيرين را از آنها گرفت،

    و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقى ماند.

    از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر،

    فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد،

    راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است

    در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد.

    زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى كردند،

    و آنها را از سرزمين هاى آباد، از كناره هاى دجله و فرات، و از محيطهاى سر سبز و خرّم دور كردند،

    و به صحراهاى كم گياه، و بى آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين هايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند،

    آنان را در مكان هاى نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند،

    خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابان ها بود.

    نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند،

    و نه سايه محبّتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند.

    حالات آنان دگرگون، و قدرت آنان پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود.

    در بلايى سخت، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند،

    دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند،

    و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود. 

     

    بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله از زبان حضرت علی (ماهیت اسلام)


    حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان فروريخت بنگريد،

    كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد.

    و با دعوتش آنها را به وحدت رساند

    چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند،

    و جويبارهاى آسايش و رفاه بر ايشان روان ساخت

    و تمام بركات آيين حق، آنها را در بر گرفت

    در ميان نعمت ها غرق گشتند،

    و در خرّمى زندگانى شادمان شدند،

    امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد،

    و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند،

    و به حكومتى پايدار رسيدند.

    آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند،

    و سلاطين روى زمين گرديدند،

    و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند،

    و قوانين الهى را بر كسانى اجراء مى كردند كه مجريان احكام بودند،

    و در گذشته كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت،

    و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.


     علل سقوط در امت اسلامی 


    آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد،

    و با زنده كردن ارزش هاى جاهليّت، دژ محكم الهى را در هم شكستيد،

    در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر «وحدت و برادرى» منّت گذارده بود،

    كه در سايه آن زندگى كنند،

    نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمى توان همانند آن تصوّر كرد،

    زيرا از هر ارزشى گران قدرتر، و از هر كرامتى والاتر بود. 

    بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شده ايد،

    و پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشته ايد،

    از اسلام تنها نام آن، و از ايمان جز نشانى را نمى شناسيد.

    شعار مى دهيد: آتش آرى، ننگ هرگز

    گويا مى خواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد

    و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد.

    همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد.

    آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند،

    و چاره اى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد. 

    مردم!

    از مثل هاى قرآن در باره كسانى كه عذاب و كيفر شدند،

    و روزهاى سخت آنان، و آسيب هاى شديدى كه ديدند آگاهيد،

    پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد،

    و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد،

    و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد،

    زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر.

    پس خدا، بى خردان را براى نافرمانى،

    و خردمندان را براى ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد.

    آگاه باشيد!

    شما رشته پيوند با اسلام را قطع،

    و اجراى حدود الهى را تعطيل،

    و احكام اسلام را به فراموشى سپرده ايد.


    علی از زبان علی ( قاطعيّت امام در نبرد با منحرفان )


    آگاه باشيد!

    خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوز كار،

    پيمان شكنان و فساد كنندگان در زمين فرمان داد:

    با ناكثان پيمان شكن جنگيدم،

    و با قاسطين تجاوز كار جهاد كردم،

    و مارقين خارج شده از دين را خوار و زبون ساختم،

    و رهبر خوارج (شيطان ردهه) بانگ صاعقه اى قلبش را به تپش آورد و سينه اش را لرزاند و كارش را ساخت.

    حال تنها اندكى از سركشان و ستمگران باقى ماندند،

    كه اگر خداوند مرا باقى گذارد با حمله ديگرى نابودشان خواهم كرد،

    و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامى پايدار خواهم كرد،

    جز مناطق پراكنده و دور دست.

    من در خردسالى، بزرگان عرب را به خاك افكندم،

    و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مضر» را در هم شكستم.


    شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مى دانيد،

    پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند،

    در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت،

    و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد،

    بدنش را به بدن من مى چسباند،

    و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند،

    و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى گذارد،

    هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت. 

     

    پیامبر صلی الله علیه و آله از زبان امام علی 


    از همان لحظه اى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از شير گرفتند،

    خداوند بزرگ ترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرد

    تا شب و روز، او را به راه هاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند،

    و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود،

    و به من فرمان مى داد كه به او اقتداء نمايم. 

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چند ماه از سال را در غار حراء مى گذراند،

    تنها من او را مشاهده مى كردم،

    و كسى جز من او را نمى ديد،

    در آن روزها، در هيچ خانه اسلام راه نيافت جز خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه خديجه هم در آن بود

    و من سوّمين آنان بودم.

    من نور وحى و رسالت را مى ديدم، و بوى نبوّت را مى بوييدم. 

    من هنگامى كه وحى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرود مى آمد، ناله شيطان را شنيدم،

    گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست؟

    گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد.

    و فرمود: «على تو آنچه را من مى شنوم، مى شنوى، و آنچه را كه من مى بينم، مى بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مى روى».


    من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند: «اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه اى مى خواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى». 


    پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه مى خواهيد؟»

    گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد»

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست.
    حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مى آوريد و به حق شهادت مى دهيد؟

    گفتند: آرى،

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى دهم آنچه را كه درخواست كرديد،

    و همانا بهتر از هر كس مى دانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد گشت،

    زيرا در ميان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد،

    و كسى است كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد.

    سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مى دانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشه هايت در آى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير». 

    سوگند به پيامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد،

    درخت با ريشه هايش از زمين كنده شده، و پيش آمد

    كه با صداى شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخه هاى درختان، جلو آمد

    و در پيش روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد

    كه برخى از شاخه هاى بلند خود را بر روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى ديگر را روى من انداخت

    و من در طرف راست پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم،

    وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند»

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد.

    نيمى از درخت با وضعى شگفت آور و صدايى سخت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك شد گويا مى خواست دور آن حضرت بپيچد،

    امّا سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد»

    پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. 


    من گفتم: لا اله الا اللّه، اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردى هستم اقرار مى كنم كه درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد.


    امّا سران قريش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است».

    و خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: «آيا نبوّت تو را كسى جز امثال على عليه السّلام باور مى كند».

     

    مشخصات اهل تقوی


    و همانا من از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنشى نمى ترسند،

    كسانى كه سيماى آنها سيماى صدّيقان،

    و سخنانشان، سخنان نيكان است،

    شب زنده داران و روشنى بخشان روزند،

    به دامن قرآن پناه برده سنّت هاى خدا و رسولش را زنده مى كنند،

    نه تكبّر و خود پسندى دارند، و نه بر كسى برترى مى جويند،

    نه خيانتكارند و نه در زمين فساد مى كنند،

    قلب هايشان در بهشت، و پيكرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است.

    .

    خطبه 192

    نهج البلاغه

    .

    موسسه اهل البیت

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀علی از زبان علی در کلام نهج البلاغه, ◀ خودسازی در نهج البلاغه, ◀ پیامبر از زبان حضرت علی در نهج البلاغه, ◀ تقوا در نهج البلاغه, ◀ حج و خانه کعبه در نهج البلاغه, ◀شیطان در نهج البلاغه, ◀خداشناسی در نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه, ✔مطلب ندارد, وصف فرشتگان, ماهیت اسلام و امت اسلامی, تکبّر, فلسفه آزمایشهای الهی, فلسفه احکام الهی, تعصب زشت و زیبا
    [شنبه 1399-06-08] [ 10:18:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      رابطه پیامبر با دنیا ...
    رابطه پیامبر با دنیا

    (در شهر كوفه در سال 37 هجرى به هنگام حركت دادن مردم بسوى صفّين و جنگ با شاميان ايراد كرد).

     

     خدا شناسى


    فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت،

    و خشنودى او مايه امنيّت و رحمت است،

    از روى علم، حكم مى كند

    و با حلم و بردبارى مى بخشايد.


    خدايا!

    سپاس تو راست بر آنچه مى گيرى، و عطا مى فرمايى،

    و شفا مى دهى يا مبتلا مى سازى،

    سپاسى كه تو را رضايت بخش ترين، محبوب ترين، و ممتازترين باشد،

    سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد،

    و تا آنجا كه تو بخواهى تداوم يابد،

    سپاسى كه از تو پوشيده نباشد،

    و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند،

    سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد،

    و تداوم آن از بين نرود.


    خدايا!

    حقيقت بزرگى تو را نمى دانيم،

    جز آن كه مى دانيم كه تو زنده اى و احتياج به غير ندارى،

    خواب سنگين يا سبك تو را نمى ربايد،

    هيچ انديشه اى به تو نرسد

    و هيچ ديده اى تو را ننگرد،

    اما ديده ها را تو مى نگرى،

    و اعمال انسانها را شماره فرمايى،

    و قدم ها و موى پيشانى ها (زمام امور همه) به دست تو است.


    خدايا!

    آنچه را كه از آفرينش تو مى نگريم،

    و از قدرت تو به شگفت مى آييم

    و بدان بزرگى قدرت تو را مى ستاييم،

    بسى ناچيزتر است در برابر آنچه كه از ما پنهان،

    و چشم هاى ما از ديدن آنها ناتوان،

    و عقلهاى ما از درك آنها عاجز است،

    و پرده هاى غيب ميان ما و آنها گسترده مى باشد.

     

     راههاى خدا شناسى


    پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى سازد،

    و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه:

    چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته اى؟

    و پديده را چگونه آفريده اى؟

    و چگونه آسمان ها و كرات فضايى را در هوا آويخته اى؟

    و زمين را چگونه بر روى امواج آب گسترده اى؟

    نگاهش حسرت زده، و عقلش مات و سرگردان، و شنواييش آشفته، و انديشه اش حيران مى ماند.

     

    حقیقت توکل


    به گمان خود ادّعا دارد كه به خدا اميدوار است

    به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى گويد،

    چه مى شود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست.

    پس هر كس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در كردارش آشكار شود،

    هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است،

    و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است.

    گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته

    و در كارهاى كوچك به بندگان خدا روى مى آورند،

    پس حق بنده را ادا مى كنند

    و حق خدا را بر زمين مى گذارند،

    چرا در حق خداى متعال كوتاهى مى شود و كمتر از حق بندگان رعايت مى گردد.؟

    آيا مى ترسى در اميدى كه به خدا دارى دروغگو باشى؟

    يا او را در خور اميد بستن نمى پندارى؟

    اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمى كند،

    پس ترس خود را از بندگان آماده،

    و ترس از خداوند را وعده اى انجام نشدنى مى شمارد.

    و اينگونه است كسى كه دنيا در ديده اش بزرگ جلوه كند،

    و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد،

    كه دنيا را بر خدا مقدّم شمارد،

    و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد

    و بنده دنيا گردد.

     

    نبوت (سيرى در زندگانى پيامبران عليه السّلام براى انتخاب الگوهاى ساده زيستى)


    براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى،

    تا راهنمايى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد،

    چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته

    و براى غير او گسترانده شد،

    ازسینه دنيا شير نخورد،

    و از زيورهاى آن فاصله گرفت.


    اگر مى خواهى دومى را، موسى عليه السّلام و زندگى او را تعريف كنم،

    آنجا كه مى گويد: «پروردگارا هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم»

    به خدا سوگند، موسى عليه السّلام جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف سازد چيز ديگرى نخواست،

    زيرا موسى عليه السّلام از سبزيجات زمين مى خورد،

    تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده ى شكم او آشكار بود.


    و اگر مى خواهى: سومى را، حضرت داوود عليه السّلام صاحب نى هاى نوازنده، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازى،

    كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى بافت،

    و از همنشينان خود مى پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى فروشد

    و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى كرد.


    و اگر خواهى از عيسى بن مريم عليه السّلام بگويم،

    كه سنگ را بالش خود قرار مى داد،

    لباس پشمى خشن به تن مى كرد،

    و نان خشك مى خورد،

    نان خورش او گرسنگى،

    و چراغش در شب ماه،

    و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود،

    ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى روياند،

    زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد،

    فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد،

    مالى نداشت تا او را سرگرم كند،

    و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد،

    مركب سوارى او دو پايش،

    و خدمتگزار وى، دستهايش بود.

     

     

     راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از زبان حضرت علی 


    پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن،

    كه راه و رسم او الگويى است براى الگو طلبان،

    و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد،

    و محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند،

    و گام بر جايگاه قدم او نهد.


    پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند،

    و به دنيا با گوشه چشم نگريست،

    دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر،

    و شكمش از همه خالى تر بود،

    دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت،

    و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد آن را دشمن داشت،

    و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت،

    و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست.

    اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مى دارند، دوست بداريم،

    يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم،

    براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سر پيچى از فرمان هاى او كافى بود.

     

    و همانا پيامبر «كه درود خدا بر او باد» بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد،

    و چون برده، ساده مى نشست،

    و با دست خود كفش خود را وصله مى زد،

    و جامه خود را با دست خود مى دوخت،

    و بر الاغ برهنه مى نشست،

    و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى كرد.

    پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود،

    به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن

    كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم.

     

    پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) با دل از دنيا روى گرداند،

    و يادش را از جان خود ريشه كن كرد،

    و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند،

    و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند

    و آن را قرارگاه دائمى خود نداند،

    و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد،

    پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد،

    و دل از دنيا بر كند،

    و چشم از دنيا پوشاند.

    و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد،

    خوش ندارد به آن بنگرد،

    يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود.

     

    در زندگانى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند،

    زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد،

    و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند.

     

    پس تفكّر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد؟

    اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است،

    و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند

    و از نزديك ترين مردم به خودش دور نگهداشت.

     

    پس پيروى كننده بايد از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند،

    و به دنبال او راه رود،

    و قدم بر جاى قدم او بگذارد،

    و گر نه از هلاكت ايمن نمى باشد،

    كه همانا خداوند، محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد.
    او با شكمى گرسنه از دنيا رفت

    و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد،

    و كاخ هاى مجلّل نساخت (سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت،

    و دعوت پروردگارش را پذيرفت.


    وه !

    چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بر ما نهاده،

    و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده،

    رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم

    و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.

     

    علی از زبان علی


    به خدا سوگند!

    آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم.

    يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمى افكنى»؟

    گفتم: از من دور شو،

    صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند.

    .

    خطبه 160

    نهج البلاغه

    .

    موسسه اهل البیت

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀ وصف دنیا و آخرت در نهج البلاغه, ◀علی از زبان علی در کلام نهج البلاغه, ◀ پیامبر از زبان حضرت علی در نهج البلاغه, ◀خداشناسی در نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه, ✔مطلب ندارد
    [دوشنبه 1399-05-27] [ 06:59:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      جایگاه اهل بیت از منظر حضرت علی ...
    جایگاه اهل بیت از منظر حضرت  علی

     فلسفه بعثت پيامبران


    خداوند پيامبران را بر انگيخت

    و وحى را به آنان اختصاص داد،

    و پيامبران را حجّت خود بر بندگان قرار داد،

    تا استدلالى يا جاى عذرى براى كسى باقى نماند،

    پس پيامبران انسان ها را، با زبان راستگويى به راه حق فراخواندند.

     

    خداشناسی


    آگاه باشيد!

    كه خداوند از درون بندگان پرده بر مى گيرد،

    نه آن كه بر اسرار پوشيده آنان آگاه نيست،

    و بر آنچه در سينه ها نهفته دارند بى خبر است،

    بلكه خواست آنان را آزمايش كند،

    تا كدام يك، اعمال نيكو انجام مى دهد،

    و پاداش برابر نيكوكارى و كيفر مكافات در خور بدى ها باشد.

     

     ويژگى هاى امامان دوازده گانه


    كجا هستند كسانى كه پنداشتند دانايان علم قرآن آنان مى باشند نه ما كه اين ادّعا را بر أساس دروغ و ستمكارى بر ضدّ ما روا داشتند،

    خدا ما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را بالا آورد و آنان را پست و خوار كرد،

    به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت،

    ما را در حريم نعمت هاى خويش داخل و آنان را خارج كرد،

    كه راه هدايت را با راهنمايى ما مى پويند، و روشنى دل هاى كور را از ما مى جويند.

    همانا امامان (دوازده گانه) همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنى هاشم كاشته اند،

    مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست،

    و ديگر مدعيّان زمامدارى،  شايستگى آن را ندارند.

     

     گمراهان و تعامل با دنیا و آخرت ( خبر از ستمكارى عبد الملك مروان)


    گمراهان، دنياى زودگذر را برگزيدند،

    و آخرت جاويدان را رها كردند.

    چشمه زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند.

    گويا فاسق آنها را مى نگرم كه با منكر و زشتى ها يار است (عبد الملك مروان)

    و با آن انس گرفته و همنشين مى گردد

    تا آن كه موى سرش در گناهان سفيد گشته

    و خلق و خوى او رنگ گناه و منكر گيرد.

    در چنين حالى، كف بر لب به مردم يورش آورد،

    چونان موج خروشانى كه از غرق كردن هر چيزى بى پروا باشد،

    يا شعله اى كه تر و خشك را بسوزاند و همه چيز را خاكستر گرداند.

     

     اندرزهاى جاودانه (دنیاگرایان)

     

    كجايند عقل هاى روشنى خواه از چراغ هدايت

    و كجايند چشم هاى دوخته شده بر نشانه هاى پرهيزكارى

    كجايند دل هاى به خدا پيش كش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته.

    افسوس كه دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند،

    و براى به دست آوردن حرام يورش آورده يكديگر را پس زدند،

    نشانه بهشت و جهنّم براى آنان بر افراشته،

    اما از بهشت روى گردان و با كردار زشت خود به طرف آتش روى آوردند،

    پروردگارشان آنان را فراخواند امّا پشت كرده، فرار كردند،

    و شيطان آنان را دعوت كرد، پذيرفته به سوى او شتابان حركت كردند.

    .

    خطبه 144

    نهج البلاغه

    .

    موسسه اهل البیت

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀ وصف دنیا و آخرت در نهج البلاغه, ◀نهج البلاغه, ◀خداشناسی در نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه, ◀ضرورت امامت و جایگاه اهل بیت در نهج البلاغه, ✔مطلب ندارد
    [دوشنبه 1399-05-20] [ 12:19:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      موضع گيرى امام علي برابر تهديد به ترور ...
    موضع گيرى امام علي برابر تهديد به ترور

    در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف امام عليه السّلام در كوفه در پاسخ به برخى از تهديدها و كشته شدن ناگهانى فرمود.


    موضع گيرى امام عليه السّلام برابر تهديد به ترورو مرگ


    پروردگار! براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد،

    هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى كند، كه در آن روز نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبود مى يابد.

    .

    خطبه62

    نهج البلاغه

    .

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀علی از زبان علی در کلام نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه, ✔مطلب ندارد
    [یکشنبه 1399-01-24] [ 07:27:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      پیامبر و عصر جاهلیت ...
    پیامبر و عصر جاهلیت

    ويژگى هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله


    و شهادت مى دهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دينى آشكار، و نشانه اى پايدار و قرآنى نوشته شده و استوار و نورى درخشان و چراغى تابان و فرمانى آشكار كننده فرستاد تا شك و ترديدها را نابود سازد و با دلائل روشن استدلال كند، و با آيات الهى مردم را پرهيز دهد، و از كيفرهاى الهى بترساند.

     

    شناخت عصر جاهليّت


    خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود.

    در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود.

     

    شیطان


    خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود.
    مردم جاهلى شيطان را اطاعت مى كردند و به راه هاى او مى رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد.


    فتنه ها، مردم را لگد مال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. امّا مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بت پرستان) زندگى مى كردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.

     

    سيماى فاسدان


    برابر فاسدانى كه تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فريب آبيارى كردند، و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود برداشتند.

    خطبه2

    نهج البلاغه

    .

    .

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀ پیامبر از زبان حضرت علی در نهج البلاغه, ◀شیطان در نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه, ◀عصر جاهلیت در نهج البلاغه
    [چهارشنبه 1398-08-29] [ 10:48:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      نبوت در نهج البلاغه ...
    نبوت در نهج البلاغه

    فلسفه بعثت پیامبران (نبوت عامّه)

     

    شیطان
    و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد. خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا كرد.

    خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواسته هاى انسان ها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندى هاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاى قدرت خدا را معرّفى كنند،.

    مانند: سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راه هاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاى پير كننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.


    خداوند هرگز انسان ها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند.


    بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند. بدين گونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.

     

    فلسفه بعثت پیامبر خاتم، صلی الله علیه وآله (نبوت خاصّه)


    تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران پيمان پذيرش نبوّت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت، و تولّدش بر همه مبارك بود.

    در روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواسته هاى گوناگون، و روش هاى متفاوت بودند: عدّه اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت مى دادند، و برخي به غير خدا اشاره مى كردند.

    پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد. سپس ديدار خود را براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر گزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارى ها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.

    خطبه1

    نهج البلاغه

    .

     

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀ پیامبر از زبان حضرت علی در نهج البلاغه, ◀شیطان در نهج البلاغه, ◀نبوت در نهج البلاغه
    [سه شنبه 1398-08-28] [ 08:03:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت