خدا بود و دیگر هیچ نبود

ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم تو را در آغوش می کشم و هیچ گاه شکوه نمی کنم.
بگذار بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم.
ای خدا این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار داده ای این شکنجه های کشنده ای را که بر من روا داشته ای همه را می پذیرم.
خدایا با غم و درد انس گرفته ام. آتش بر من سلامت شده و شکست و ناملایمات عادی گشته است.
خطر و مرگ ، دوستان صادق من شده اند از ملاقاتشان لذت می برم و مصاحبتشان را آرزو می کنم.
خدایا، کودک که بودم از بلندی آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت می بردم اما امروز از آسمان لذت می برم زیرا بدون آن خفه می شوم زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحیم نکاهد دیگر خفه می شوم.

مناجات نامه شهید چمران

ادامه مطلب :

خدا بود و دیگر هیچ نبود
موضوعات: ✔شور عشق با معشوق, ✔خاکستر بر باد رفته
[شنبه 1397-04-16] [ 12:02:00 ق.ظ ]