راح روح
وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنفُسِکُمْ، أَفَلَا تُبْصِرُونَ




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





طرح محتوی وبلاگ جهت امور پژوهشی در منابع معتبر شیعه تنظیم شده است. کافیست کلیدواژه مورد نظر خود را در قسمت جست و جو وارد نمایید.



جستجو





موضوعات


  • همه
  • ✔آیات آرام بخش
  • ✔اسلام محمدی این است
  • ✔خاکستر بر باد رفته
  • ✔خدا خبر می دهد
  • ✔سلمان فارسی سلمان محمد
  • ✔شاعرانه ها
  • ✔شور عشق با معشوق
  • ✔مطلب ندارد
  • ✔کلام امیر






  • مطالب مرتبط


  • ارزش نصیحت و خیر خواهی مومن
  • مجموعه روایات درباره ثواب احسان و محبت به مومن
  • مجموعه روایات درباره خمس و زکات
  • روزی فقرا و اموال سرمایه داران
  • مهلت دو رکعت نماز
  • روزه و نماز شب بی حاصل
  • ارزش یقین
  • حاکمان و استفاده ناروا از بیت المال
  • احتياط در مصرف بيت المال
  • علی از زبان علی (خودسازی امام علی)
  • عامل نزدیکی مسلمانان به خدا
  • تأویل آیات به ولایت امامان معصوم علیهم السلام
  • سرچشمه علم بشریت از کجاست؟
  • نحوه حکم دادن امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمان ظهور
  • رابطه اجنه با ائمه علیم السلام
  • فرشتگان در منزل ائمه (علیهم السلام)
  • عرضه ولایت مداری و دوستی به ائمه
  • مرتبه کامل ایمان
  • حقیقت تسلیم شدن
  • غسل دادن ائمه
  • تفاوت روح با فرشتگان
  • نحوه آفرینش امام معصوم و پیروان آنها
  • نشانه انتقال امامت به امام بعدی
  • سنت جاری چهار پیغمبر در امامان(علیهم السلام)
  • پیامبر از زبان حضرت علی
  • زخم دل علی از اهل عراق
  • نفرین حضرت علی
  • امام عصر چگونه ظاهر می شود؟
  • نحوه تشخیص تکلیف در دوران غیبت
  • وضعیت شیعیان در آستانه ظهور
  • آمادگی رزمی
  • خبر از آینده کوفه
  • نص بر امامت امام زمان (عج)
  • ضرورت حکومت
  • علی از زبان علی
  • موقعیت مومنان و کافران در برخورد با شبهات
  • تلاش برای هدایت دشمنان
  • نص بر امامت امام حسن عسگری علیه السلام
  • علل شکست در جهاد
  • علت سستی در جهاد
  • نص بر امامت امام جواد علیه السلام
  • علی از زبان علی
  • علت کشته شدن عثمان از زبان امام علی
  • علل شکست در جنگ
  • نحوه عمل کردن در دنیا و آخرت گرایی
  • ملامت کوفیان در جهاد نکردن
  • فرهنگ جاهلیت از زبان حضرت علی
  • برخورد حضرت علی با مخالفان حق
  • ماهیت اصحاب جمل
  • راه رستگاری، سبکبار شوید



  • عکس های اخیر


    مجموعه روایات درباره صفات مومن
    مجموعه روایات درباره تقیه
    اهمیت سالم ماندن دین از آفت ها
    حقیقت هدایت و مصداق زنده کردن مومن
    ارزش و ثواب اصلاح میان مردم
    ارزش نصیحت و خیر خواهی مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب احسان و محبت به مومن
    ثواب لباس پوشاندن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب اطعام دادن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب روا کردن حاجات مومنان
    مجموعه روایات درباره ارزش خوشحال کردن مومن
    مجموعه روایات درباره جایگاه و ارزش گفتگو برادران دینی
    رو بوسی مسلمانان در گفتار امامان
    مجموعه روایات درباره ارزش معانقه (دست به گردن یکدیگر نمودن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش مصاحفه(دست دادن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش دیدار و زیارت برادران دینی
    مجموعه روایات درباره حق مومن بر مومن
    مجموعه روایات درباره خیرخواهی و سود رساندن به دیگران
    مجموعه روایات درباره پدر و مادر
    مجموعه روایات درباره صله رحم
    مجموعه روایات درباره بی نیازی از مردم
    مجموعه روایات باب انصاف و عدالت
    مجموعه روایات درباره تعجیل در کار خیر
    مجموعه روایات درباره قناعت
    راه تجارت پر سود
    مجموعه روایات درباره زهد در دنیا
    مجموعه روایات درباره باب دوستی و دشمنی برای خدا
    مجموعه روایات درباه باب تواضع
    مجموعه روایات درباره نرمی و ملاطفت
    مجموعه روایات درباره مدارا و سازگاری
    مجموعه روایات درباره ارزش سکوت و نگهداری زبان
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره فروخوردن خشم (کظم غیظ)
    مجموعه روایات درباره عفو وگذشت
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره راستگوئی و اداء امانت
    مجموعه روایات درباره خوش روئی
    مجموعه روایات درباره خوش خلقی
    مجموعه روایات درباره شکر
    مجموعه روایات درباره صبر
    مجموعه روایات در باره نیت
    مجموعه روایات درباره عبادت
    مداومت برعمل
    جایگاه واجبات
    مجموع روایات درباره محرمات
    عفت
    مجموعه روایات درباره ورع
    مجموعه روایات درباره طاعت و تقوی
     
      عرضه ولایت مداری و دوستی به ائمه ...
    عرضه ولایت مداری و دوستی به ائمه

    عرضه ولایت مداری و دوستی به ائمه

    سدیر گوید: زمانی که امام باقر (علیه السلام) وارد مسجد الحرام می شد و من خارج می شدم دست مرا گرفت و رو به کعبه ایستاد و فرمود: ای سدیر! همانا مردم مأمور شدند که نزد این سنگ ها(کعبه) آیند و گرد آن طواف کنند، سپس نزد ما آیند و ولایت  خود را نسبت به ما اعلام دارند و همین است گفته خدا «همانا من آمرزیده ام آنکه را ایمان آورد و کار شایسته کند و سپس رهبری شود.» 82/20

    آنگاه دست به سینه اش اشاره کرد و فرمود : به سوی ولایت.

    سپس فرمود: ای سدیر: کسانی که مردم را از دین خدا جلوگیر می شوند به تو می نماییم. آنگاه به ابوحنیفه و سفیان ثوری که درآن زمان جلوگیر دین خدا بودند و در مسجد حلقه زده بوند نگریست و فرمود:

    اینهایند که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار از دین خدا جلوگیری می کنند. همانا این پلیدان اگر در خانه های خود نشینند، مردم به گردش افتند و چون کسی را که از خدای تبارک و تعالی و رسولش به آنها خبر دهد نزد ما آیند تا ما به آنها از خدای تبارک و تعالی و رسولش خبر دهم.

    .

    کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    .

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده از امام محمد باقر(علیه السلام), ✔مطلب ندارد, عرضه ولایت مداری و دوستی به ائمّه(علیهم السلام)
    [شنبه 1399-03-03] [ 12:16:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      نص بر امامت امام زمان (عج) ...
    نص بر امامت امام زمان (عج)

    حدیث اول) ضوء بن علی از مردی از اهل فارس که نامش را برده نقل می کند که؛

    به سامراء آمدم و به در خانه امام حسن عسگری (علیه السلام) چسبیدم. حضرت مرا طلبید. من وارد شدم و سلام کردم.

    فرمود: برای چه آمده ای؟

    عرض کردم: برای اشتیاقی که به خدمت شما داشتم.

    فرمود: پس دربان ما باش.

    من همراه خادمان درخانه حضرت بودم. گاهی می رفتم، هرچه احتیاج داشتند از بازار می خریدم و زمانی که در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد می گشتم.

    روزی بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حرکت و صدائی شنیدم. 

    سپس به من فریاد زد: بایست! حرکت مکن.

    من جرات درآمدن و بیرون رفتن نداشتم. سپس کنیزکی که چیز سرپوشیده ایی همراه داشت، از نزد من گذشت.

    آنگاه مرا صدا زد که درآی.

    من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد. کنیز نزد حضرت بازگشت.

    حضرت به کنیز فرمود:  از آنچه همراه داری، روپوش بردار.

    کنیز از روی کودکی سفید و نیکو روی پرده برداشت و خود حضرت روی شکم کودک را باز کرد . دیدم موی سبزی که به سیاهی آمیخته نبود از زیر گلو تا نافش روئیده است.

    پس فرمود: این است صاحب شما.

    و به کنیز امر فرمود که او را ببرد. سپس من آن کودک را ندیدم تا امام حسن (علیه السلام) وفات کرد.

     

    حدیث دوم) عبدالله بن صالح گوید که خود او آن حضرت را نزد حجر الاسود دید و مردم (برای بوسیدن حجر) نزاع و کشمکش داشتند.

    آن حضرت می فرمود: به این وضع مامور نشده اند(بلکه اگر بوسیدن بدون مزاحمت ممکن شد باید ببوسند وگرنه به اشاره با دست اکتفا کنند)

     

    حدیث سوم) شخصی از اهل مدائن گوید: من با رفیقم به حج رفته بودم. چون به موقف عرفات رسیدیم، جوانی را دیدم، نشسته و لنگ و روپوشی دربر کرده و نعلین زردی درپا دارد. لنگه و روپوش او به نظر من صد و پنجاه دینار ارزش داشت و علامت و اثر سفر در او نبود.

    گدائی نزد ما آمد، او را رد کردیم. سپس نزد آن جوان رفت و سوال کرد، جوان چیزی از زمین برداشت و به او داد، گدا او را دعا کرد و زیاد و جدی هم دعا کرد. سپس جوان برخاست و از نظر ما پنهان شد.

    ما نزد آن سائل رفتیم و به او گفتیم: عجبا! به تو چه عطا کرد؟

    او به ما ریگ طلای دندانه داری نشان دادکه قریب بیست مثقال بود.

    من به رفیقم گفتم: مولای ما نزد ما بود و ما ندانستیم. آنگاه به جست و جویش برخاستیم و تمام موقف را گردش کردیم و او را بدست نیاوردیم. سپس از جمعیتی که اطرافش بودند از اهل مکه و مدینه راجع به او پرسیدیم. 

    گفتند: جوانی است علوی که هر سال پیاده به حج می آید.

     

    کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

     

    موضوعات: ◀مطالب ویژه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف), ◀نص بر امامت امام زمان (عج الله تعالی و فرجه الشریف), ◀احادیث برگزیده امام حسن عسگری علیه السلام
    [چهارشنبه 1398-12-28] [ 03:03:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      فلسفه حج، کعبه ...
    فلسفه حج، کعبه

    فلسفه و رهاورد حجّ


    خدا حجّ را خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه چونان تشنگان به سوى آن روى مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند.


    خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را براى حج، اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند.

    همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مى كنند، و سودهاى فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند.


    خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا، و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد، اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت اللّه را واجب شمرد و بر همه شما انسانها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد، و فرمود: آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است.

    خطبه1

    نهج البلاغه

    .

    .

    موضوعات: ◀خطبه ها, ◀ حج و خانه کعبه در نهج البلاغه
    [سه شنبه 1398-08-28] [ 08:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      توصیه های حضرت علی در نحوه برگزاری مراسم حج ...
    توصیه های حضرت علی در نحوه برگزاری مراسم حج

    ??نامه اى از آن حضرت (ع) به قثم بن عباس، كه عامل او در مكه بود در نحوه برگزاری مراسم حج.


    اما بعد!

    حج را براى مردم بر پاى دار

    و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسى را كه در امرى فتوا خواهد، فتوا ده.

    نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن.
    ميان تو و مردم، پيام رسانى جز زبانت و حاجبى جز رويت نباشد.

    هيچ نيازمندى را از ديدار خود باز مدار. زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس، نياز او بر آورى، كس تو را نستايد.

     

    ?بیت المال


    در مال خدا كه نزد تو گرد مى آيد، نظر كن، آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان. و هر چه افزون آيد، نزد ما روانه اش دار، تا ما نيز آن را به محتاجانى، كه نزد ما هستند، برسانيم.


    مردم مكه را فرمان ده كه از كسانى كه در خانه هايشان سكونت مى كنند، كرايه نستانند؛ زيرا خداى تعالى مى فرمايد: «سواء العاكف فيه و الباد» عاكف و بادى در آن يكسان اند. عاكف كسى است، كه در مكه مقيم است و بادى كسى است، كه از مردم مكه نيست و به حج آمده است.

    خداوند ما و شما را به آنچه دوست دارد، توفيق دهد. والسلام

    .

    .

    نامه67

    نهج البلاغه

    .

    .

    موسسه نشر معارف اهل بیت علیهم السلام

    موضوعات: ◀ ویژگی های حاکم در نهج البلاغه, ◀ حج و خانه کعبه در نهج البلاغه, ◀ ویژگی کارگزاران در نهج البلاغه
    [یکشنبه 1398-05-27] [ 07:19:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ترتیب نزول واجبات ...
    ترتیب نزول واجبات

    ?اب الجارود گوید: شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود: 

    خدای عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکی را رها کردند.

    عرض کردم: قربانت گردم آنها را برای من نام می بری؟

    فرمود: نماز؛ و مردم نمی دانستند چگونه نماز بخوانند تا جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت : ای محمد! وقتهای نماز را به آنها خبر ده.

    سپس زکات؛ جبرئیل گفت : ای محمد راجع به زکات آنها را خبر ده چنانکه راجع به نماز خبر دادی.

    سپس روزه نازل شد . چون روز عاشورا می آمد پیغمبر صلی الله علیه و آله به دهات اطراف خود کسی می فرستاد تا آن روز را روزه بگیرند سپس روزه ماه رمضان میان شعبان و شوال نازل شد.

    سپس امر به حج رسید. و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : چنانکه درباره نماز و زکات و روزه به مردم خبر دادی، درباره حج هم خبر ده.

    سپس امر به ولایت رسید و آن امر روز جمعه در عرفه رسید و خدای عزوجل آیه ” الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی” را نازل کردو کمال دین به سبب ولایت علی ابن ابی طالب علیه السلام بود.

    .

    .

    اصول کافی

    جلد2

    .

    موضوعات: ◀ ترتیب نزول واجبات
    [سه شنبه 1398-05-01] [ 06:57:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      شهیدی که بعد از شهادت دست از کمک کردن برنداشت ...
    شهیدی که بعد از شهادت دست از کمک کردن برنداشت

    ??

    وی دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات عرب در دانشگاه تهران بود؛ و همچنین از فعالان و نخبگان حوزه بین‌الملل بود که ارتباط مؤثر و مستمری با نیرو‌های جهادی دیگر کشور‌ها داشت. با خبر شهادت این شهید والامقام، مراسمی در کشور‌های عراق و یمن و پاکستان برای بزرگداشت وی برگزار شده است. او که فعالیت‌های فرهنگی مختلفی در کشور‌های مسلمان منطقه داشت، از بانیان کنگره لقاءالحسین (ع) بود. در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید مدافع حرم، دوستان عرب زبان او از کشور‌های عراق و لبنان نیز حضور داشتند.

    شعبانعلی اسداللهی پدر شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی در گفتگو با ما با بیانی شیوا و رسا به بیان قطره‌ای از دریای بیکران حسنات اخلاقی فرزندش پرداخت که در ادامه شرح این گفتگو را می‌خوانید.
    سید محمد مشکوهًْ الممالک

    ??حرکت در مسیر قرآنی

    شعبانعلی اسداللهی معرفی فرزند شهیدش را این گونه آغاز کرد و گفت: حمیدرضا در ۱۵ بهمن ۱۳۶۳ در تهران به دنیا آمد، ما خانواده مذهبی داریم؛ لذا از دوران دبستان او را در کلاس‌های حفظ قرآن ثبت نام کردیم، حمید صوت خوبی هم داشت و در مسجد هم اذان و اقامه می‌گفت، صوت را هم کار کرد و قاری تخصصی شد، سید محمد طباطبایی و مجتبی کریمی اساتید خوب ایشان بودند و خیلی خوب قرآن را با آن‌ها کار می‌کردند و بعد هم در بحث پژوهش‌های قرآنی وارد شد. در مسجد موسی بن جعفر برای سنین مختلف کلاس قرآن می‌گذاشت. وی همزمان با تحصیل، در هلال احمر نیز آموزش دید. او از دانشجویانی بود که مخالف تصویب برجام بود.

    ??کمک به زلزله زدگان بم در دوران دبیرستان

    در دوران متوسطه که زلزله بم اتفاق افتاد وقت امتحانات پسرم بود، ولی وی درس و بحث را کنار گذاشت و گفت ما رفته ایم و دوره‌های امدادگری را دیده ایم حالا باید برویم بم و کمک رسانی کنیم، رفت و حدود ۱۵ روز بعد برگشت.

    او در آن جریان با مناطق محروم آشنا شد؛ لذا بعد‌ها تشکلی را برای حمایت از مردم مناطق محروم با دوستان خود ایجاد کردند. در ابتدا حدود ۱۰، ۱۵ نفر بودند و به طور خودجوش به مناطق محروم مانند دزفول، سیستان و بلوچستان و کردستان می‌رفتند و کار‌های جهادی انجام می‌دادند. آن‌ها هر کاری از دستانشان برمی آمد، از ساخت و ساز گرفته تا نقاشی ساختمان را انجام می‌دادند.

    یک بار گفت ما در تهران همه نعمت‌ها را داریم، اگر می‌رویم و خرید می‌کنیم فکر می‌کنیم که خیلی زحمت کشیده ایم، در صورتی که زحمت اصلی را این بندگان خدا در مناطق محروم می‌کشند، مثلا شخصی ۸۰ سال دارد و ۷۰ سال کار کرده است و گاه در همین سن آرزوی زیارت امام رضا (ع) را دارد؛ اما هنوز نتوانسته به مشهد برود. به همین دلیل هم ۱۰ سال پیش از سفر اولی‌های امام رضا (ع) ثبت نام کردند، حمید می‌رفت مشهد مکانی را در نظر می‌گرفت، وسیله ایاب و ذهاب و هزینه‌های مالی را هم تهیه می‌کرد، که هر کدام سختی‌های خودش را داشت.

    پدر شهید اسداللهی تصریح کرد: در وزارت بهداشت استخدام شد و این موضوع باعث شد که با اطبا دوست شده و افراد خیری را پیدا کند تا هزینه‌های این سفر‌ها را تامین کند.

    حاج حمید معتقد بود که اگر کار فرهنگی انجام شود بقیه کار‌ها هم درست می‌شود، می‌رفت یک طلبه فعال را از قم پیدا می‌کرد، با او صحبت می‌کرد و شرایط را می‌گفت و سپس او را برای کار‌های فرهنگی همراه کاروان می‌برد مشهد، تا قبل از شهادت حدود ۵ هزار نفر را از مناطق محروم برای سفر مشهد برده بود.

    روایت خواندنی از زندگی شهیدی که پس از شهادت نیز دست از کمک به دیگران برنداشت

    ??رسیدگی به جانبازان کهریزک

    پدر شهید با بیان اینکه پسرم نزدیک به چهار سال است که شهید شده و در این مدت چیز‌های عجیبی را دیدم و شنیدم گفت: یک بار که سر مزارش رفته بودم دیدم یک بنده خدایی با ویلچر آمده و ایستاده، تابستان بود و من شربتی را به ایشان دادم که گفت آن را بگذارید سر مزار و چند دقیقه بعد به من بدهید، من هم همین کار را کردم، گفتم او را می‌شناسید؟ دیدم‌گریه کرد، گفت من از یاسوج آمده ام، چند ماه بعد از شهادت مطلع شده بود و از یاسوج آمده بود، از شهر‌های مختلفی می‌آمدند، اصفهان و …

    این شخص جانباز شیمیایی است که بیشتر اوقات وسط هفته سر مزار می‌آید، با کپسول اکسیژنی که همراهش است… ظرف آبی را می‌آورد مزار را شست و شو می‌دهد، حدود یک ربع می‌نشیند و بعد هم می‌رود.

    یک روز نزدیک عید عوامل یکی از شبکه‌های خبری گفتند می‌خواهیم سر مزار یک مصاحبه تصویری از شما بگیریم، روز چهارشنبه قرار گذاشتیم و رفتیم، همین که داشتند گزارش تهیه می‌کردند، این جانباز آمد و مانند همیشه و بدون توجه به این افراد ظرف آب را برداشت و آب آورد.

    این دو نفری که برای گزارش آمده بودند با او صحبت کردند، گفتند شهید را می‌شناسی؟ گفت او می‌آمد آسایشگاه، دیدار جانبازان، می‌گفت یک بار بنده داشتم به شدت سرفه می‌کردم که دیدم یکی شانه هایم را ماساژ می‌دهد، برگشتم دیدم حاج حمید است و از آن به بعد با او رفیق شدم، او هفته‌ای یک بار به آسایشگاه می‌آمد.

    گفت من یک بار خوابی دیدم و آمدم بهشت زهرا (س) که دیدم تشییع پیکر حمید است و از آن به بعد هفته‌ای یک یا دو بار می‌آیم سر مزار.

    وی خاطرنشان کرد: تا سال ۹۰ که با هم رفتیم حج در وزارت بهداشت بود، بعد گفت برای اینکه به فعالیت‌های جهادی خودش برسد می‌خواهد از وزارت بهداشت استعفا بدهد. بنده گفتم خیلی از جوانان آرزوی چنین موقعیت و پستی را دارند، گفت روزی ما دست خداست و بعد از حج بلافاصله رفت و استعفایش را نوشت، آن زمان ۳ ماه مانده بود که فرزندش به دنیا بیاید.

    حدود یک سال و نیم هر ماه مسئولان وزارت بهداشت با من تماس می‌گرفتند و می‌گفتند او جوان است و جوانی کرده، هر زمان که پشیمان شد به او بگویید میزش سر جایش است، ما او را کارمند خودمان می‌دانیم، وقتی به او می‌گفتم می‌گفت من تصمیم خودم را گرفته ام.

    پسرم حمید قانع بود، بدون اینکه نگرانی داشته باشد، می‌گفت هر چه روزی باشد همان می‌رسد. بعد از آن بود که گروه جهادی را تشکیل دادند. بعد از شهادتش متوجه شدیم که فعالیت او چقدر بوده است، پسرم در طول ۲۴ ساعت شاید بتوان گفت که دو سه ساعت استراحت داشت.

    ??ارتباط با جوانان کشور‌های مسلمان

    پدر شهید اسداللهی بیان کرد: در زمینه ارتباطات اسلامی هم فعالیت می‌کرد، در همین سفر‌هایی که به عراق و سوریه و عربستان می‌رفتند با جوانان دیگر کشور‌ها آشنایی پیدا کرد و با هم ارتباط داشتند، این اواخر با مسلمانان اسپانیا هم ارتباط برقرار کرده بودند.
    قبل از اینکه به سوریه برود یکی از بچه‌ها را فرستاد اسپانیا و گفت شما بروید پیغام من را به دوستان مان در آن جا برسانید، آن بنده خدا وقتی برگشت با پلاکارد‌های حاج حمید مواجه شد.

    دغدغه او این بود که در درجه اول بحث‌های فرهنگی و بعد هم مسائل جهادی را در کشور‌های اسلامی ترویج دهد. می‌گفت اگر کشور‌های اسلامی با کار‌های جهادی آشنا شوند خیلی برای کشورشان مفید خواهند بود لذا در بحث‌های برون مرزی هم کار می‌کرد.
    در سال سه چهار بار بچه‌های حزب الله لبنان را به این جا دعوت می‌کرد و جلسه تشکیل می‌دادند؛ البته من از رفت و آمد‌ها اطلاع داشتم؛ اما عمق کار را نمی‌دانستم، اهل کار بود و عمل، ولی حرف نمی‌زد و شعار نمی‌داد و ما این‌ها را بعد از شهادت وی متوجه شدیم.

    ??لعن آل‌سعود در مکه

    درست درسال ۹۴ بود که پسرم حمید برای حج آمد، بنده مدیر هتلی در مدینه بودم، دفتر زیارتی داشتیم و یک کاروان، که مدیر کاروان هم حاج حمید بود و با او در ارتباط بودیم. کاروان آن‌ها با آخرین پرواز آمد مدینه و در هتل دیگری مستقر شدند. حاج حمید پتانسیل خیلی خوبی داشت، هم مداحی می‌کرد و هم می‌توانست عربی صحبت کند و هم شوخ طبع بود و با روی باز برخورد می‌کرد، زائر هم این مسائل را می‌طلبد.

    به او گفتم هتل خودتان یک روحانی خیلی خوب دارد، بیا هتل ما دعای کمیل بخوان، آمد و شروع کرد به خواندن دعای کمیل، چند گروه زائر از شهر‌های مختلف مانند شیراز، بم و ساری در بین زائران بودند، حمید در بین فراز‌های دعای کمیل شروع کرد به لعن کردن آل‌سعود که دل خودش را خوش کرده به آمریکا، آمریکا هم او را شناخته، منابع او را می‌گیرد و بمب و موشک می‌دهد، آل‌سعود هم بمب‌ها را می‌اندازند روی بچه‌های بی‌گناه یمن، آن زمان به تازگی جنگ یمن آغاز شده بود.

    جالب اینکه یکی دو تا از آقایان با تندی به من گفتند که این بچه شما کله اش خراب است، گفتم چه شده؟ گفتند بگو دعایش را بخواند، چه‌کار با آل‌سعود دارد؟ گفتم شما‌ها چرا ناراحتید؟ گفتند الان سعودی‌ها می‌ریزند این‌جا، گفتم اگر شما ناراحتید بروید مسجدالنبی، زیارت و دعا را بخوانید و هر وقت دعای کمیل تمام شد بیایید، شما خودی هستید و به جای اینکه بیایید و حمایت کنید این طور رفتار می‌کنید؟! گفتند این کار خطرناک است، گفتم شما بروید و دعایتان را بخوانید و برگردید.

    از یک طرف لذت می‌بردم که او دارد حرف حق را می‌زند، و این که حرف را باید به جایش زد، ما می‌توانیم در تهران هم بگوییم مرگ بر آل‌سعود، ولی تاثیری که در عربستان دارد خیلی فراتر است، از طرفی هم خودم، چون سعودی‌ها را می‌شناختم، همش استرس داشتم و در لابی قدم می‌زدم، گفتم ممکن است عوامل سعودی تماس بگیرند و ماموران بریزند و ما را ببرند، این خودی‌ها هم که حرف زدند بیشتر به‌هم ریختم، حدود ۱۰ دقیقه بعد از رفتن آن‌ها دیدم عوامل سعودی آمدند، بنده هم با تندی با آن‌ها برخورد کردم، بعید نبود که این‌ها بروند و زنگ بزنند و نیرو‌ها بریزند این‌جا؛ اما او دعا را خواند و شکر خدا اتفاقی هم نیفتاد.

    ??نامگذاری فرزند دوم توسط رهبر انقلاب

    پدر شهید تصریح کرد: پسر بزرگ شهید محمد است و هنگامی که ما عمره بودیم خانم شهید تماس گرفت و خبر بارداری پسر دوم خود را به ما داد، حاج حمید هم رفت حرم حضرت رسول (ص) و برای بچه‌ها دعا کرد. بعد هم با مقام معظم رهبری رایزنی کرده بود که نام فرزندش را انتخاب کنند، که گفته بودند اسم بچه را احمد بگذار.

    ??انصراف از حج برای رفتن به کربلا و سوریه

    در سال شهادتش که مصادف شد با فاجعه منا، قرار بود به حج برویم، او هم به عنوان یکی از عوامل ثبت نام کرده بود، بعد از یکی دو ماه که در جلسات شرکت کرد گفت من نمی‌آیم، گفتم چرا؟ گفت کار دارم و پیگیر کار‌های اربعین هستم. در واقع کارش هم مرتبط با اعزام خودش به سوریه بود.

    بنده هم ناراحت شدم و گفتم اگر حزب اللهی هستی قبول، بسیجی هم هستی قبول، ما الان می‌رویم در جمع ۵۰۰ نفره بچه بسیجی‌ها، بنده می‌روم پشت میکروفن و می‌گویم من یک عامل حج می‌خواهم، اگر از این ۵۰۰ نفر یکی گفت من نمی‌آیم حق با شماست. گفت بابا من حجم را انجام داده ام و اکنون آمدنم جایز نیست، اگر من بروم کربلا و دور حرم امام حسین (ع) بگردم یقین بدان ثوابش بالاتر از حج است.

    هر وقت هم می‌آمد یک ریال از عربستان خرید نمی‌کرد، می‌گفت از این جا خرید کردن حرام است. بعد از اینکه فاجعه منا رخ داد به مادرش گفته بود که الان بابا خوشحال است که من نرفتم مکه و دیگر از دستم ناراحت نیست. بعد از حج در عین این که کار‌های اربعین را پیگیری می‌کرد، کار‌های خود برای اعزام به سوریه هم درست شده بود.

    او پاسدار شد، اما به ما نگفته بود؛ در گردان سلمان، محل نیرو‌های نخبه سپاه و سازمان ارتباطات اسلامی امام سجاد (ع) که کار‌های فرهنگی و برون مرزی انجام می‌دهند مشغول شده بود.

    ??بوسیدن کف پای مادر

    پدر شهید اسداللهی با اشاره به رعایت ادب و احترام شهید نسبت به پدر و مادر خود گفت: او احترام ویژه‌ای برای بنده و همچنین مادرش که از سادات است قائل بود، اکثر اوقات دستمان را می‌بوسید یا وقتی خانواده جمع بودند می‌گفت تا حالا شما دروازه بهشت را دیده اید؟ بعد می‌گفت من حالا نشان شما می‌دهم، می‌رفت و پای مادرش را به زور بلند می‌کرد و کف پایش را می‌بوسید و می‌گفت این جا دروازه بهشت است.

    ??شهادت با ذکر یا زهرا (س) و یا حسین (ع)

    پدر شهید می‌گوید: برای فتح خان طومان رفته بودند. صبح فردای روز اعزام می‌گویند نیرو کم است و هر کسی که خسته شده می‌تواند برگردد، اما حمید در منطقه ماند. آن روز با روز شهادت امام حسن عسکری (ع) مصادف بود.

    وقت نماز که می‌شد هر جا که بود نمازش را می‌خواند، حتی اگر در وزارت بهداشت در جلسه بود، می‌رفت نمازش را می‌خواند و دوباره برمی‌گشت، آن جا هم وقت نماز ظهر تیمم می‌کند و بلند می‌شود نماز خود را بخواند، وقتی می‌خواسته تکبیر بگوید خمپاره‌ای در کنارشان به زمین می‌خورد و ترکشی روی شاهرگش می‌نشیند و بیحال که می‌شود چند بار یا زهرا (س) و یا حسین (ع) می‌گوید و شهید می‌شود.

    ??از خبر مجروحیت و اسارت تا شهادت

    وی افزود: شنبه آن هفته آخرین باری بود با من تماس گرفت، دو شنبه حدود ساعت ده صبح بود که یکی از دوستانش با من تماس گرفت و گفت: حاج حمید مجروح شده. تا این حرف را زد من به هم ریختم و گفتم راستش را بگو، حمید شهید شده؟ گفت: نه اگر شهید شده بود که به شما می‌گفتیم.

    روزی که خبر مجروحیت حمید را دادند روز آخر پاییز بود و شب را به مناسبت شب یلدا باید خانه مادرخانمم می‌رفتیم و من به خانواده هم چیزی نگفتم، در آن جا متوجه حالم شدند که گفتم سرم درد می‌کند، برویم خانه، در راه برگشت دیدم در شبکه‌های مجازی نوشته‌اند که حمیدرضا شهید شده است! ساعت ۱۱ شب بود، زنگ زدم به دوستان پسرم، گفتند دروغ است و تکذیب شده و فقط مجروح شده است.

    فردا ظهر شد گفتند هر کاری می‌کنیم نمی‌آید صحبت کند، غروب گفت که سه تا از ایرانی‌ها را اسیر گرفته اند، از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم، به یکی از دوستانمان در دفتر نمایندگی حج و زیارت سوریه زنگ زدم و گفتم بپرس ببین از بچه‌های سوریه خبری دارند، همچنین به استادش که در وزارت خارجه بود زنگ زدم و گفتم شما از طریق کنسولگری ایران در سفارت سوریه پیگیری کنید و قرار شد این‌ها پیگیری کنند و به من خبر بدهند؛ در صورتی که خودشان خبر داشتند حمید شهید شده و به من نمی‌گفتند.

    سه روز خیلی سخت گذشت، حمید یکشنبه شهید شده بود، دوشنبه به ما گفتند زخمی شده و پنج شنبه ظهر گفتند که شهید شده و می‌خواهند پیکرش را بیاورند.

    ??نوشتن وصیتنامه در حرم امام رضا (ع)

    پدر این شهید والامقام خاطرنشان کرد: هر زمان که عرصه برایش تنگ می‌شد می‌رفت حرم امام رضا (ع). یکی دو روز قبل از اعزام هم بلیت گرفته بود، با خانم و بچه‌ها و یکی از همرزمان خودش به حرم امام رضا (ع) رفتند و در حرم با عجله وصیتش را نوشت و آن را در خانه گذاشت. وصیت نامه او به دو زبان انگلیسی و عربی هم ترجمه شده است.

    حمید در وصیتنامه خود با آقا امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری صحبت کرده، بعد هم با بچه هایش. به فرزندش محمد هم گفته من تو را از خدا برای خودم نخواستم، از خدا خواستم فرزندی به من دهد که عصای دست آقا امام زمان (عج) باشد. فرزند کوچکش، در آن زمان دو ماهه بود.

    یکی از دوستانش از عوامل مسجد جمکران حدود یک ماه بعد از شهادت حمید را خواب دیده بود که مانند زمان حیاتش در حال تلاش و تکاپو است، گفتم تو که شهید شده‌ای برای چه این قدر کار می‌کنی؟ گفت: در کار تعدادی از بنده‌های خدا گره افتاده و دارم رایزنی می‌کنم کار این‌ها را درست کنم.

    ??بانی مراسم فاطمیه (س)

    اسداللهی عنوان کرد: یک بار دو نفر آمدند سر مزار، گفتند که از قم آمده‌اند و از دوستان حاج حمید هستند و تعریف کردند که یکی دو سال قبل حاج حمید به ما گفت: برخی روستا‌ها ایام شهادت حضرت فاطمه (س) را مانند تهران، در یک دهه برگزار نمی‌کنند، اگر جایی را می‌شناسید معرفی کنید که ما برویم یک دهه روضه بگیریم، ما هم پیگیری کردیم و روستایی را در اطراف زنجان معرفی کردند، دیدیم که خیلی پیگیر مراسم نیستند، حاج حمید هم ده روز آنجا ماند، شب‌ها برنامه داشت و مداحی می‌کرد روز حتی هزینه ولیمه شب اول را هم پرداخت کرده بود و اهالی بعد‌ها به ما این مسئله را گفتند، از آن سال به بعد هم در آن جا در ایام فاطمیه مراسم برگزار می‌کنند.

    ??حضور مادر عماد مغنیه در مراسم ختم شهید

    وقتی خبر شهادتش را دادند مادر عماد مغنیه گفته بود که من را همین حالا به ایران برسانید؛ لذا با یک گروه از بچه‌های حزب الله لبنان تماس گرفته بودند و چند روزی آمدند و این جا بودند ودر مراسم‌ها بودند. مادر عماد مقنیه در مراسم ختم حدود ۱۵ دقیقه صحبت کردند و گفتند: اگر حاج حمید شهید نمی‌شد من به خیلی چیز‌ها شک می‌کردم، در صورتی که خودشان مادر چهار شهید هستند.

    همین طور از نجف معاون فرماندار آمده بود، مراسم‌هایی هم در پاکستان و نجف و کربلا و لبنان به یاد شهید برگزار شده و حسینیه‌ای در لبنان به نام شهید ساخته‌اند، او طوری با جوانان کار کرده بود که حاج حمید را دوستش داشتند و به او ارادت پیدا کرده بودند، هر جا که بود کارش را خالصانه انجام می‌داد.

    او از پژوهشگران مهدویت و خادم افتخاری مسجد جمکران بود، که در مسجد هم یکی دو مراسم خیلی خوب برایش گرفتند.
    حضور سردار سلیمانی

    ??در منزل شهید اسداللهی

    پدر این شهید والامقام گفت: روزی یکی از دوستان زنگ زد و گفت: که مهمان داری؟ گفتم بله، گفت یک جوری ردشان کن بروند، ما هم عذر خواهی کردیم و آن‌ها رفتند و دیدم که سردار سلیمانی با دوستان خود آمدند.

    یکی از دوستان حاج حمید هم این جا بود، آمد از حاج حمید تعریف کند که سردار گفت: من او را می‌شناسم و چند بار هم با او در لبنان و عراق جلسه داشته‌ایم.

    حمید آن قدر خوددار بود که حتی نگفته بود سردار را دیده، خیلی از کارهایش به همین صورت بود و بدون این که سر و صدا تبلیغاتی داشته باشد کارش را انجام می‌داد.

    ??دیدار با مقام معظم رهبری

    اسداللهی سپس به بیان خاطره‌ای از دیدار با مقام معظم رهبری پرداخت و گفت: ایام فاطمیه بود که با ما تماس گرفتند و گفتند برای دیدار با مقام معظم رهبری بیایید، من و حاج خانم و آقا محمد پسر حمید رفتیم. آقا که از حسینیه بیرون آمدند ایشان را ملاقات کردیم، آن شخص ما را معرفی کرد، ایشان خیلی خوشحال شده بودند، طوری که من تا به حال ایشان را به این صورت ندیده بودم، آقا با من روبوسی کردند.

    ??اگر این جوانان بودندامام حسین (ع) تنها نمی‌ماند

    مادر شهید اسداللهی نیز در ادامه اظهار داشت: من به چنین فرزندی افتخار می‌کنم که در راه اسلام و حضرت زینب (س) به شهادت رسید، اگر این جوانان زمان امام حسین (ع) بودند، حضرت را تنها نمی‌گذاشتند و فداکاری می‌کردند. من خیلی به حمید علاقه داشتم و دوری او برایم سخت است؛ اما همان حرف حضرت زینب (س) را می‌گویم که «ما رایت الا جمیلا»، مادر مقابل حضرت چیزی نیستیم و ته دلمان راضی هستیم و خدا را شاکریم. من فقط نمی‌خواستم که حمید اسیر شود و به شهادتش راضی شده بودم. وقتی او را آوردند خیلی آرام شدم، نه مشکی پوشیدم و نه‌گریه کردم. هر وقت هم دلتنگی می‌کنم برای علی اکبر امام حسین (ع) گریه می‌کنم و به حمید می‌گویم تو وظیفه ات را انجام دادی. خیلی‌ها می‌گفتند حیف شد، خیلی زود به شهادت رسید، اگر حمید بود خیلی بیشتر از این می‌توانست در کشور کار کند؛ ولی حمید عاقبت بخیر شد.

    من خدا را شکر می‌کنم که چنین جوانانی در کشور ما هستند. برای مدافعان حرم آرزوی سلامتی دارم و برای مادرانی که فرزندانشان جاوید الاثر شده‌اند آرزوی صبر می‌کنم، بنده هرگاه می‌آیم سر مزار از خانواده‌هایی که هنوز فرزندشان بازنگشته، به ویژه خانواده شهید عبداللهی خجالت می‌کشم، ان شاءالله اگر زنده هستند صحیح و سالم برگردند.

    منبع: روزنامه کیهان

    انتهای پیام/

    موضوعات: ◀شهید حمید اسداللهی
    [یکشنبه 1398-04-16] [ 06:34:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      نامه حضرت علی (ع) به کارگزار حج ...

    ?نامه حضرت علی (علیه السلام) به قثم بن عباس کارگزار امام در مکه

    مبادا کاری انجام دهی که به عذر خواهی محبور شوی.
    چون نعمتی به چنگ آوردی سرخوشی مکن.
    و آنگاه که به سختی درافتادی سستی مکن.
    والسلام.
    .
    .
    نامه 33
    نهج البلاغه
    .
    .

    موضوعات: ✔کلام امیر, ◀نامه ها
    [دوشنبه 1398-03-20] [ 05:24:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت