ایمان اعضای بدن

ایمان اعضای بدن

 

ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای عالم! به من خبر ده کدامیک از اعمال نزد خدا فضیلتش بیشتر است؟

فرمود: آنچه خدا عملی را جز به آن نپذیرد.

گفتم: آن چیست؟

فرمود: «ایمان». به خدائی که جز او شایان پرستشی نیست عالی ترین درجه و شریفترین مقام و بالاترن بهره است.

عرض کردم: به من نمی فرمائید که آیا ایمان گفتار و کردار است یا گفتار بدون کردار؟

فرمود: ایمان تمامش کردار است و گفتار هم برخی از کردار است که خدا واجب کردع و در کتابش بیان فرموده به وجوبی که نورش روشن است و حجتش ثابت و قرآن به آن گواهی دهد و به سویش دعوت کند.

عرض کردم: قربانت گردم ایمان را برایم شرح ده تا بهمم.

فرمود: ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد که برخی از آن تمام است و به نهایت کمال رسیده(مانن ایمان اولیاء خدا) و برخی ناقص و نقصانش هم واضح است(مانند ایمان متجاهرین به فسق) و برخی راجح است و رجحانش هم زیاد است.(مانند کسی که بیشتر وظائف ایمانی را انجام میدهد.)

عرض کردم: مگر ایمان هم تمام و ناقص و زیاد می شود؟

فرمود: آری.

عرض کردم: چگونه؟

فرمود: زیرا خدای تبارک و تعای ایمان را بر اعضاء بنی آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش کرده است و هیچ عضوی نیست جز آنکه وظیفه اش غیر از وظیفه عضو دیگر است.

قلب

یکی از آن اعضاء قلب انسان است که وسیله تعقل و درک و فهم اوست و نیز فرمانده بدم اوست که اعضاء دیگرش بدون رأی و فرمان او در کاری ورود و خروج ننمایند.

آنچه از ایمان بر دل واجب گشته اقرار، شناسائی و تصمیم و رضایت و تسلیم است به اینکه شایسته پرستشی جز خدای یگانه بی شریک نیست. او معبودی است یکتا که همسر و فرزند نگرفته و اینکه محمد صلوات الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آمده  از پیغمبر یا کتاب.

این است آنچه خدا از اقرار و معرفت بر دل واجب ساخته و این عمل دل است و همین است قول خدای عزّوجلّ:

«إلا من أکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا»

«ألا بذکر الله تطمئن القلوب»

«الذین آمنوا بأفواههم و لم تومن قلوبهم»

«إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء».

این است آنچه خدا از اقرار و معرفت بر دل واجب ساخته و این عمل دل است و سرّ ایمان.

زبان

خدا بر زبان واجب ساخته گفتار و بیان از جانب دل را به آنچه باور کرده و اقرار ونموده.

خدای تبارک و تعالی فرماید:

«و قولوا للناس حسنا»

«قولوا آمنّا بالله و ما أنزل إلینا و ما أنزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون»

این است آنچه خدا بر زبان واجب کرده و این عمل زبان است.

گوش

و بر گوش واجب ساخته که از شنیدن آنچه خدا حرام کرده دوری گزیند و از آنچه خدای عزّوجلّ نهی فرموده و برای او حلال نیست و از شنیدن آنچه خدا را به خشم آورد رو گردان شود. و در این باره فرمود:

«و قد نزل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره» سپس خدای عزوجل مورد فراموشی را استثناء نمود و فرمود:« و إمّا ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین».

«فبشر العباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالألباب»

«قد أفلح المومنون. الذسن هم فی صلاتهم خاشعون. و الذین هم عن اللغو معرضون. و الذین هم للزکاه فاعلون.»

«و إذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعمالنا و لکم أعمالکم»

«و إذا مرّوا باللغو مرّوا کراماً»

این است وظیفه ایمانی که بر گوش واجب شده تا به آنچه که برایش حلال نیست گوش فرا ندهد.

چشم

و برچشم واجب شد که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آنچه خدا نهی فرموده و برایش حلال نیست روی گردان شود. همین عمل ایمانی چشم است. پس خدای تبارک و تعالی فرمود:

«قل للمومنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم». پس مردان را نهی فرمود که به عورتهای خود بنگرند و مردی به فرج برادرش بنگرد و باید فرجش را از نظاره دیگران حفظ کند.

«و قل للمومنات یغضضن من أبصارهن و یحفظن فروجهن» اینکه زنی به فرج خواهزش ننگرد و نیز باید فرج خود را از نظاره دیگران محفوظ دارد.

آنچه حفظ فرج در قرآن است مربوط به زنا است مگر اینکه مربوط به نگریستن باشد.

آنگاه خدا آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته در آیه دیگر به رشته کشیده و فرموده:« و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا أبصارکم و لاجلودکم»

مقصود از پوست فرج و ران است.

و فرفود:« و لاتقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا»

این است آنچه خدا بر چشم واجب کرده و آن چشم پوشی از محرمات خدای عزو جل است و همین عمل لیمانی چشم است.

دست

و خدا بر دست واجب ساخته که به سوی آنچه خدای عزوجل حرام کرده دراز نشود و به آنچه امر فرموده دراز شود و بر آن واجب ساخته صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و طهارت برای نماز. و فرموده است:

«یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم وإیدیکم إلی المرافق وامسحوا بروسکم و أرجلکم إلی الکعبین.»

«فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی إذا أثخنتموهم فشدّوا الوثاق فإمّا مناً بعد وإمّا فداء حتی تضع الحرب أوزارها»

این است آنچه خدا بر دست واجب ساخته زیرا زدن کار دست است.

پا

و بر پا واجب ساخته که آن را به سوی نافرمانیهای خدا نبرد و رفتن به سوی آنچه را که خدای عزوجل راضی است بر آن واجب ساخته و فرموده است:

« و لا تمش فی الارض مرحاً إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً»

«واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک إنّ أنکر الأصواتت لصوت الحمیر»

و درباره گواهی دستها و پاها علیه خود و صاحبانشان نسبت به  تباه ساختن امر خدای عزّوجلّ و واجبش فرماید:« الیوم نختم علی أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون»

این است آنچه خدا بر دستها و پاها واجب ساخته و همین هم عمل ایمانی آنهاست.

چهره

و بر چهره، سجده برای خدا را در روز و شب در اوقات نماز واجب ساخته و فرموده است:

« یا أیّها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون»

این است واجبات کلی بر چهره و دستها و پاها.

«و أنّ المساجد الله فلاتدعوا مع الله أحدا».

 و درباره آنچه بر اعضاءواجب ساخته نسبت به آنچه در طهارت و نماز مربوط به آنهاست فرماید برای اینکه چون خدای عزّوجلّ پیغمبرش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید، این آیه نازل فرمود:« و ما کان الله لیضیع إیمانکم إنّ الله بالناس لرءوف رحیم» پس نماز را ایمان نامید.

 کسی که خدای عزّوجلّ را ملاقات کند در حالتی که تمام اعضا اش را حفظ کرده و آنچه خدای عزّوجلّ بر هریک از آنها واجب ساخته انجام دهد با ایمان کامل خدای عزّوجلّ را ملاقات کند و او اهل بهشت است و کسی که نسبت به برخی از آنها خیانت روا دارد یا از امر خدای عزّوجلّ تجاوز نماید با ایمان ناقص خدا عزّوجلّ را ملاقات کند.

عرض کردم: معنی نقصان و تمامیت ایمان را فهمیدم، زیادی ایمان از چه راه است؟

فرمود: قول خدای عزّوجلّ است:

«و أذا ما أنزلت سوره فمنهم من یقول أیّکم زادته هذه إیماناً فأمّا الذین آمنوا فزادتهم إیمانا و هم یستبشرون. و أمّا الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلی رجسهم»

«نحن نقص علیک نبأهم بالحق إنهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی».

اگر همه ایمان یکنواخت و بی کم و زیاد بود یکی را بر دیگری فضیلتی نبود و نعمتهای ایمانی خدا(هدایتهای مخصوص) برابر بود و مردم بابر میشدند و ترجیح از میان می رفت. لکن به سبب تمامیت ایمان مومنین داخل بهشت می شوند و به سبب زیادی ایمان درجات مومنین نزد خدا رو به فزونی گذارد و به سبب نقصان ایمان کوتاهی کنندگان داخل دوزخ شوند.

 .

اصول کافی، ج3

ترجمه مصطفوی

 

 

 

موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
[جمعه 1401-06-25] [ 07:12:00 ب.ظ ]