راح روح
وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنفُسِکُمْ، أَفَلَا تُبْصِرُونَ




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





طرح محتوی وبلاگ جهت امور پژوهشی در منابع معتبر شیعه تنظیم شده است. کافیست کلیدواژه مورد نظر خود را در قسمت جست و جو وارد نمایید.



جستجو





موضوعات


  • همه
  • ✔آیات آرام بخش
  • ✔اسلام محمدی این است
  • ✔خاکستر بر باد رفته
  • ✔خدا خبر می دهد
  • ✔سلمان فارسی سلمان محمد
  • ✔شاعرانه ها
  • ✔شور عشق با معشوق
  • ✔مطلب ندارد
  • ✔کلام امیر






  • مطالب مرتبط


  • مجموعه روایات درباره صفات مومن
  • مجموعه روایات درباره تقیه
  • حقیقت هدایت و مصداق زنده کردن مومن
  • ارزش و ثواب اصلاح میان مردم
  • ارزش نصیحت و خیر خواهی مومن
  • مجموعه روایات درباره ثواب احسان و محبت به مومن
  • ثواب لباس پوشاندن به مومن
  • مجموعه روایات درباره ثواب اطعام دادن به مومن
  • مجموعه روایات درباره ثواب روا کردن حاجات مومنان
  • مجموعه روایات درباره ارزش خوشحال کردن مومن
  • مجموعه روایات درباره جایگاه و ارزش گفتگو برادران دینی
  • رو بوسی مسلمانان در گفتار امامان
  • مجموعه روایات درباره ارزش معانقه (دست به گردن یکدیگر نمودن) مسلمانان
  • مجموعه روایات درباره ارزش مصاحفه(دست دادن) مسلمانان
  • مجموعه روایات درباره ارزش دیدار و زیارت برادران دینی
  • مجموعه روایات درباره حق مومن بر مومن
  • احترام به سالخوردگان
  • مجموعه روایات درباره خیرخواهی و سود رساندن به دیگران
  • مجموعه روایات درباره صله رحم
  • مجموعه روایات درباره بی نیازی از مردم
  • مجموعه روایات باب انصاف و عدالت
  • مجموعه روایات درباره تعجیل در کار خیر
  • مجموعه روایات درباره قناعت
  • راه تجارت پر سود
  • مجموعه روایات درباره زهد در دنیا
  • مجموعه روایات درباره باب دوستی و دشمنی برای خدا
  • مجموعه روایات درباه باب تواضع
  • مجموعه روایات درباره نرمی و ملاطفت
  • مجموعه روایات درباره مدارا و سازگاری
  • مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
  • مجموعه روایات درباره فروخوردن خشم (کظم غیظ)
  • مجموعه روایات درباره عفو وگذشت
  • مجموعه روایات درباره حیا
  • مجموعه روایات درباره راستگوئی و اداء امانت
  • مجموعه روایات درباره خوش روئی
  • مجموعه روایات درباره خوش خلقی
  • مجموعه روایات درباره شکر
  • مجموعه روایات درباره صبر
  • مجموعه روایات در باره نیت
  • مجموعه روایات درباره عبادت
  • مداومت برعمل
  • جایگاه واجبات
  • مجموع روایات درباره محرمات
  • عفت
  • مجموعه روایات درباره ورع
  • مجموعه روایات درباره طاعت و تقوی
  • مجموعه روایات درباره اعتراف به تقصیر
  • مجموعه روایات درباره حسن ظن به خدای عزوجلّ
  • مجموعه روایات درباره خوف و رجا
  • مجموعه روایات توکل بر خدا



  • عکس های اخیر


    مجموعه روایات درباره صفات مومن
    مجموعه روایات درباره تقیه
    اهمیت سالم ماندن دین از آفت ها
    حقیقت هدایت و مصداق زنده کردن مومن
    ارزش و ثواب اصلاح میان مردم
    ارزش نصیحت و خیر خواهی مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب احسان و محبت به مومن
    ثواب لباس پوشاندن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب اطعام دادن به مومن
    مجموعه روایات درباره ثواب روا کردن حاجات مومنان
    مجموعه روایات درباره ارزش خوشحال کردن مومن
    مجموعه روایات درباره جایگاه و ارزش گفتگو برادران دینی
    رو بوسی مسلمانان در گفتار امامان
    مجموعه روایات درباره ارزش معانقه (دست به گردن یکدیگر نمودن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش مصاحفه(دست دادن) مسلمانان
    مجموعه روایات درباره ارزش دیدار و زیارت برادران دینی
    مجموعه روایات درباره حق مومن بر مومن
    مجموعه روایات درباره خیرخواهی و سود رساندن به دیگران
    مجموعه روایات درباره پدر و مادر
    مجموعه روایات درباره صله رحم
    مجموعه روایات درباره بی نیازی از مردم
    مجموعه روایات باب انصاف و عدالت
    مجموعه روایات درباره تعجیل در کار خیر
    مجموعه روایات درباره قناعت
    راه تجارت پر سود
    مجموعه روایات درباره زهد در دنیا
    مجموعه روایات درباره باب دوستی و دشمنی برای خدا
    مجموعه روایات درباه باب تواضع
    مجموعه روایات درباره نرمی و ملاطفت
    مجموعه روایات درباره مدارا و سازگاری
    مجموعه روایات درباره ارزش سکوت و نگهداری زبان
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره حلم و خویشتن داری
    مجموعه روایات درباره فروخوردن خشم (کظم غیظ)
    مجموعه روایات درباره عفو وگذشت
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره حیا
    مجموعه روایات درباره راستگوئی و اداء امانت
    مجموعه روایات درباره خوش روئی
    مجموعه روایات درباره خوش خلقی
    مجموعه روایات درباره شکر
    مجموعه روایات درباره صبر
    مجموعه روایات در باره نیت
    مجموعه روایات درباره عبادت
    مداومت برعمل
    جایگاه واجبات
    مجموع روایات درباره محرمات
    عفت
    مجموعه روایات درباره ورع
    مجموعه روایات درباره طاعت و تقوی
     
      مجموعه روایات درباره اعتراف به تقصیر ...
    مجموعه روایات درباره اعتراف به تقصیر

    مجموعه روایات درباره اعتراف به تقصیر

     

    روایت اول)

    جابر گوید امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای جابر! خدا تو را از کاستی و تقصیر بیرون نبرد.

    شرح: یکی از علما کوفه گوید: یعنی خدا توفیقت دهد که همیشه عبادتت را ناقص و خود را مقصر دانی.

     

    روایت دوم) 

    حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: مردی در بنی اسرائیل چهل سال عبادت خدا کرد و سپس قربانی نمود از او پذیرفته نشد. با خود گفت: این وضع از خودت پیش آمد و غیر از تو گناهکار نیست.

    امام فرمود: خدای تبارک و تعالی به او وحی نمود: نکوهشی که از خود کردی از عبادت چهل سالت بهتر بود.

     

    روایت سوم)

    فضل بن یونس گوید: حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: بسیار بگو:«بار خدایا مرا از عاریه داران ایمان قرار مده و از تقصیر بیرون مبر.»

    عرض کردم: معنی عاریه داران را میدانم که مردی دین را به طور عاریه می گیرد و سپس از آن خارج می شود. معنی «مرا از تقصیر بیرون مبر» چیست؟

    فرمود: هر عملی که به قصد خدای تبارک و تعالی انجام می دی خود را در آن مقصر شناس؛ زیرا مردم همگی در اعمال خویش میان خود و خدا مقصرند جز آنکه را خدای عزّوجلّ نگهداری کند.

    .

    اصول کافی ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [دوشنبه 1402-01-07] [ 10:47:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره حسن ظن به خدای عزوجلّ ...
    مجموعه روایات درباره حسن ظن به خدای عزوجلّ

    مجموعه روایات درباره حسن ظن به خدای عزوجلّ

     

    روایت اول)

     رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای تبارک و تعالی فرماید: آنها که برای ثواب من عمل می کنند نباید به اعمالی که انجام می دهند تکیه کنند زیرا ایشان اگر در تمام عمر خویش کوشش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت اندازند باز مقصر باشند و در عبادت خود به کنه بندگیم نرسند نسبت به آنچه از من طلب می کنند که کرامت و نعمت در بهشت و رفعت بدرجات عالی در جوارم باشد ولی تنها به رحمتم باید اعتماد کنند و به فضلم امیدوار باشند و به حسن ظن به من اطمینان کنند. آنگاه است که رحمتم ایشان را دریابد و رضوانم به آنها برسد وو آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشاند زیرا من خدای رحمان و رحیمم و به این نام نامیده شده ام.

     

    روایت دوم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: در کتاب علی علیه السلام دیدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر خویش فرموده: سوگند به خدائی که جز او شایسته پرستشی نیست. به هیچ مومنی هرگز خیر دنیا و آخرت داده نشد جز به سبب خوشبینی اش به خدا و امیدواریش به او و حسن خلقش و باز ایستادن از غیبت مومنین.

    و به خدائی که جز او شایان پرستشی نیست خدا هیچ مومنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نکند مگر به سبب بدگمانی اش به خدا و کوتاهی کردن نسبت به امیدواری به او و بدخلقی اش و غیبت نمودنش مومنین را.

    و به خدائی که جز او شایان پرستشی نیست. گمان هیچ بنده ایی نسبت به خدا نیکو نشود جز اینکه خدا همراه گمان بنده مومن خود باشد؛ زیرا خدا کریم است و همه خیرات به دست اوست. او حیا می کند از اینکه بنده مومنش به او گمان نیک برد و او خلاف گمان و امید بنده رفتار کند. پس به خدا خوش بین باشی و به سویش رغبت کنید.

     

    روایت سوم)

    امام رضا علیه السلام فرمود: به خدا خوش بین باشید؛ زیرا خدای عزّوجلّ می فرماید: من نزد گمان بنده مومن خویشم. اگر گمان او خوب است رفتار من خوب و اگر گمان او بد است رفتار من هم بد باشد.

     

    روایت چهارم)

    سفیان بن عُیینه گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: حسن ظنّ به خدا این است که به غیر خدا امیدوار نباشی و جز از گناهت نترسی.

    .

    اصول کافی ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 10:41:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره خوف و رجا ...
    مجموعه روایات درباره خوف و رجا

    مجموعه روایات درباره خوف و رجا

     

    روایت اول)

    حارث یا پدرش مغیره به امام صادق علیه السلام عرض کرد: وصیت لقمان به پسرش چه بود؟

    فرمود: در آن وصیت مطالب شگفتی بود و شگفت تر از همه این بود که به پسرش گفت: از خدای عز و جلّ چنان بترس که اگر نیکی جن و انس را بیاوری تو را عذاب کند و به خدا چنان امیدوار باش که اگر گناه جن و انس را بیاوری به تو ترحم کند.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام می فرمود: هر که از خدا بترسد خدا همه چیز را از او بترساند و هر که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز بترساند.

    و فرمود: هرکه خدا را شناخت از او بترسد و هرکه از خدا بترسد دل از دنیا برکند.

     

    روایت سوم)

    یکی از اصحاب گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردمی هستند که گناه می کنند و می گویند ما امیدواریم(به رحمت خدا) و همواره چنین اند تا مرگشان فرا می رسد(یعنی توبه نمی کنند).

    فرمود: اینها مردمی باشند که در میان آرزوها می لولند، دروغ می گویند، اینها امیدوار نیستند، هرکه به چیزی امیدوار باشد آن را طلب کند و هر که از چیزی بترسد از آن بگریزد.

     

    روایت چهارم)

    امام صادق علیه السلام فرمود:همانا قسمتی از عبادت ترس از خدای عزوجل است. خدا می فرماید:« تنها بندگان دانشمند خدا از او می ترسند.» 28سوره35

    «از مردم نترسید و از من بترسید» 44 سوره5

    «هرکه از خدا پروا کند، برایش راه نجاتی مقرر دارد.» 2سوره 65

    امام صادق علیه السلام فرمود: حبّ جاه و شهرت در دل ترسان و بیمناک نباشد.

     

    روایت پنجم)

    علی بن الحسین صلوات الله علیهما فرمود: مردی با خانواده اش مسافرت دریا کرد، کشتی آنها شکست و از کسانی که در کشتی بودند جز زن آن مرد نجات نیافت. او بر تخته پاره ئی از الواح کشتی نشست تا به یکی از جزیره های آن دریا پناهنده شد. در آن جزیره مردی راهزن بود که همه پرده های حرمت خدا را دریده بود. ناگاه دید آن زن بالای سرش ایستاده است. سر به سوی او بلند کرد و گفت: تو انسانی یا جنّی؟

    گفت : انسانم.

    بی آنکه با او سخنی گوید با او چنان نشست که مرد با همسرش می‌نشیند.

    چون آماده نزدیکی با او شد، زن لرزان و پریشان گشت.

    به او گفت: چرا پریشان گشتی؟

    زن گفت: از این می ترسم. و با دست اشاره به آسمان کرد.

    مرد گفت: مگر چنین کاری کرده ایی؟

    زن گفت: نه، به عزت خدا سوگند.

    مرد گفت: تو از خدا چنین می ترسی در صورتی که چنین کاری نکرده ایی و من تو را مجبور می کنم. به خدا که من به پریشانی و ترس از تو سزاوارترم. سپس کاری نکرده برخاست و به سوی خانواده اش رفت و همواره به فکر توبه و بازگشت بود.

    روزی در اثناء ره به راهبی برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها می تابید. راهی به جوان گفت: دعا کن تا خدا ابری بر سر ما آرد که آفتاب ما را میسوزاند.

    جوان گفت: من برای خود نزد خدا کار نیکی نمی بینم تا جرات کنم. چیزی از او بخواهم.

    راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو.

    گفت: آری خوب است.

    راهب دعا می کرد و جوان آمین می گفت. به زودی ابری بر سر آنها سایه انداخت. هر دو پاره ئی از روز را زیر ابر راه رفتند تا سر دو راهی رسیدند. جوان از یک راه و راهب از راه دیگر رفت و ابر همراه جوان شد.

    راهب گفت: تو بهتر از منی. دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من. گزارش خود را به من بگو.

    جوان داستان آن زن را بیان کرد.

    راهب گفت: چون ترس از خدا تو را گرفت گناهان گذشته ات آمرزیده شد. اکنون مواظب باش که در آینده چگونه باشی.

     

    روایت ششم)

    امام صادق علیه السلام می فرمود: آنچه از خطبه های پیغمبر حفظ شده این است که فرمود:

    ای مردم شما نشانه هائی دارید(از قرآن، سنت و عقل) به نشانه های خود رسید و شما را پایانی است به پایان خود برسید. همانا مومن در میان دو ترس کار می کند؛ میان زمانی که از عمرش گذشته و نمی داند خدا با او چه می کند و میان زمانی که از عمرش باقی مانده و نمی داند، خدا درباره او چه حکم می کند.  

    .

    اصول کافی ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 10:29:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات توکل بر خدا ...
    مجموعه روایات توکل بر خدا

    مجموعه روایات توکل بر خدا

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزّوجلّ به داوود علیه السلام وحی فرستاد که هیچ یک از بندگانم بدون توجه  به احدی از مخلوقم به من پناهنده نشود که من بدانم نیت و قصد او همین است سپس  آسمانها و زمین و هر که در آنهاست با او نیرنگ بازند جزآنکه راه چاره از میان آنها را برایش فراهم آورم و هیچ یک از بندگانم به یکی از مخلوقم پناه نبرد که بدانم قصدش همان است جز آنکه اسباب و وسائل آسمانها و زمین را از دستش ببرم و زمین زیرپایش را فرو برم و به هر وادی هلاکتی افتد باک ندارم.

     

    روایت دوم)

    امام صاد ق علیه السلام فرمود: بی نیازی و عزت به هر طرف در گردشند تا چون به محل توکل برسند وطن گیرند.

     

    روایت سوم)

    علی بن سوید گوید: از موسی بن جعفر علیه السلام قول خدای عزّوجلّ را پرسیدم:«و من یتوکل علی الله فهو حسبه»

    فرمود: توکل بر خدا درجاتی دارد؛ بعضی از آن درجات این است که در همه امورت بر خدا توکل کنی و هرچه درباره تو کند راضی باشی و بدانی که او از هیچ خیر و فضلی کوتاهی نکند و بدانی که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذاری امورت به خدا بر او توکل نما و به او اعتماد داشته باش در امور خودت و غیر آن.

    .

    اصول کافی ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 10:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره رضایت به قضاء خدا ...
    مجموعه روایات درباره رضایت به قضاء خدا

    مجموعه روایات درباره رضایت به قضاء خدا

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام: داناترین مردم به خدا راضی ترسن آنها است از خدای عزّوجلّ.

     

    روایت دوم) 

    علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: صبر و راضی بودن از خدا سرِ اطاعت خداست و هر که صبر کند و از خدا راضی باشد نسبت به آنچه درباره او حکم فرماید چه دوست داشته و یا ناخوش داشته باشد خدا عزّوجلّ در آنچه دوست یا ناخوش دارد برای او حکم نکند جز آنچه خیر او باشد.

     

    روایت سوم)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزّوجلّ فرماید: برخی از بندگانم کسانی باشند که امر دینشان جز با ثروتمندی و وسعت و تندرستی اصلاح نشود.آنها رابا ثروت و وسعت و تندرستی می آزمایم تا امر دینشان اصلاح شود.

    برخی از بندگان مومنم کسانی باشند که امر دینشان جز با فقر و تهیدستی و ناتندرستی اصلح نشود آنها را با فقر و تهیدستی و ناتندرستی می آزمایم تا امر دینشان اصلاح شود. من به آنچه امر دین بندگان مومن ام را اصلاح کند داناترم.

    برخی از بندگانم کسی است که در عبادتم کوشش کند و از خواب و بستر با لذت خود برخیزد و در شبها برای خاطر من نماز شب خواند و خود را در راه عبادت من به زحمت اندازد. من یک شب و دو شب او را به چرت اندازم به خاطر نظر لطفی که نسبت به او دارم و می  خواهم باقی اش دارم. پس او تا صبح می خوابد سپس بر می خیزد و خود را مبغوض دارد و سرزنش می کند در صورتی که اگر او را واگذارم تا هرچه خواهد عبادتم کند از آن راه او را خودبینی فراگیرد و همان خودبینی او را نسبت به اعمالش فریفته سازد و حالتی به او دست دهد که هلاک دینش در آن باشد  به جهت عُجب به اعمال و از خود راضی بودنش تا آنجا که گمان کند بر همه عابدان برتری گرفته و در عبادت از حد تقصیر درگذشته (در صورتی که پیغمبران هم اعتراف  به تقصیر در عبادت می کنند)آن هنگام از من دور شود و خودش گمان کند به من نزدیک است..

    پس کسانی که اعمالی به خاطر ثواب من انجام دهند نباید به آن اعمال تکیه کنند زیرا اگر آنها هر چه کوشش کنند و خود را به زحمت افکنند و عمر خود را در راه عبادتم بسپرند باز مقصر باشند و با عبادت خود به حقیقت عبادت ام نرسند. نسبت به کرامت و نعمت بهشت و درجات عالی که در جوارم طلب می کنند ولی تنها باید به رحمتم اعتماد کنند و به فضلم شادمان باشند و با حسن ظن به من مطمئن باشند  در آنهمگام رحمتم دستگیرشان شود و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت بپوشد. همانا منم خدای رحمان و رحیم و بدان نامیده و  منسوب شده ام.

     

     روایت چهارم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزّوجلّ فرماید: بنده مومنم را به هر سو بگردانم برایش خیر است پس باید به قضاء من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گزارد تا او را در مزه صدیقین نزد خود ثبت کنم.

     

    روایت پنجم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: در ضمن آنچه خدای عزّوجلّ به موسی بن عمران وحی کرد این بود که: ای موسی بن عمران مخلوقی دوست داشتنی تر از بنده مومن نیافریده ام . من او را مبتلی کنم به آنچه برای او خیر است و عافیت دهم به آنچه برایش خیر است. آنچه شرّ اوست از او بگردانم  برای آنچه خیر اوست و من به آنچه بنده ام  را اصلاح کند داناترم پس باید بر بلایم صبر کند و نعمت هایم را شکر نماید و بقضائم راضی باشد تا او را در زمره صدیقین نزد خود نویسم زمانی که به رضای من عمل کند و امرم را اطاعت نماید.

     

    روایت ششم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: در میان مخلوق خدا سزاوارترین کس به تسلیم بودن قضاء خدای عزّوجلّ کسی است که خدای عزّوجلّ را بشناسد و هر که به قضاء راضی باشد قضاء بر او وارد شود و خدا اجر او را بزرگ فرماید و هر که قضا راناخوش دارد قضا بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه سازد.

     

    روایت هفتم)

    امام صادق علیه السلام: به چه علامت دانسته می شود که شخص مومن است؟

    فرمود: به تسلیم خدا بودن و راضی بودن به آنچه برایش پیش می آید از شادی و ناخرسندی.

     

    روایت هشتم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه نسبت به امری که می گذشت نمی فرمود: کاش غیر این می بود.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [سه شنبه 1401-12-16] [ 05:39:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      فضل و امتیاز یقین ...
    فضل و امتیاز یقین

    فضل و امتیاز یقین

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام گوید: چیزی نیست جز اینکه حدی دارد.

    عرض کردم: قربانت گردم حدّ توکل چیست؟

    فرمود: یقین است.

    عرض کردم: حد یقین چیست؟

    فرمود: اینکه با وجود خدا از چیزی نترسی.

    شرح: مراد به حد در اینجا اندازه وجودی و ظرفیت معنوی این صفات است و نزدیک به همان حدی است که علماء منطق در باب کلیات خمس می گویند. پس همچنان که حیوان ناطق اندازه وجودی انسان را تعیین می کند. یقین هم اندازه وجودی توکل را مشخص می سازد.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: از نشانه های درستی یقین مرد مسلمان این است که مردم را به وسیله خشم خدا خرسند نکند.(مانند کسی که طبق میل مردم برخلاف حق فتوی دهد و نهی از منکر نکند) و مردم را بر آنچه خدا به خود او نداده، سرزنش ننماید؛ زیرا روزی را نه آز و حرص بیاورد و نه نخواستن آن رد کند و اگر شخصی از شما چنانکه  ازمرگ می گریزد از روزیش بگریزد روزی به او برسد همچنان که مرگ به او میرسد. خدا به عدالت خویش نشاط و آسایش را در یقین و رضا قرار داده و غم و اندوه را درشک و ناخرسندی.

     

    روایت سوم)

    امیر المومنین صلوات الله علیه بر منبر فرمود: هیچ یک از شما مزه ایمان را نچشد تا آنکه بداند آنچه به او رسیده ممکن نبود که از او بگذرد و انچه از او گذشته ممکن نبود که به او برسد.

     

    روایت چهارم)

    امام صادق علیه السلام فرمود:  امیر المومنین علیه السلام کنار دیوار خمیده ئی نشسته بود و میان مردم داوری می کرد.

    یکی از آنها عرض کرد: زیر این دیوار منشین که شکسته است.

    ایشان فرمودند: مرد را اجلش نگهدار است و چون حضرت از آنجا برخاست دیوار فرو ریخت.

    امام صادق علیه السلام فرمود: و امیر المومنین علیه السلام این گونه کارها و امثال آن را انجام میداد و همین است یقین.

     

    روایت پنجم)

    سعید بن قیس گوید: روزی در میدان جنگ مردی را دیدم که تنها دو جامه بر تن داشت. اسبم را به طرفش حرکت دادم. دیدم امیر المومنین است. عرض کردم: یا امیر المومنین در چنین جائی(با این لباس؟)؟

    فرمود: آری، هیچ بنده ئی نیست  جر آنکه برای او از جانب خدا به عنوان نگهبان و نگهدار دو فرشته است که او را نگه میدارند از اینکه از سر کوهی سرنگون نشود یا در چاهی بیفتد و چون قضاء خدا فرود آید، او را نسبت به همه چیز واگذارند.

     

    روایت ششم)

    امام رضا علیه السلام درباره گنجی که خدای عزّ و جلّ می فرماید:« زیرش گنجی برای آنها بود» فرمود: در آنجا بود:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    در شگفتم از کسی که یقین به مرگ دارد چگونه می خندد؟ و در شگفتم از کسی که یقین به تقدیر دارد چگونه اندوهگین می شود؟ و در شگفتم از کسی که دنیا  و دگرگونی هایش را نسبت به اهلش دیده است. چگونه به آن اعتماد می کند؟ سزاوار است کسی که خدا را با عقل شناخته خدا را در قضاء و قدرش متهم نسازد و در روزی رسانیدنش او را به کندی نسبت ندهد.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 05:16:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره مکارم اخلاق ...
    مجموعه روایات درباره مکارم اخلاق

    مجموعه روایات درباره مکارم اخلاق

    مکارم صفاتی است که موجب کرامت و شرف و بزرگواری انسان می شود و از صفات نیک عادی بالاتر است.

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: مکارم ده چیز است. اگر میتوانی آنها را داشته باش زیرا گاهی شخصی آنها را دارد و فرزندش ندارد و گاهی در فرزند هست و در بدرش نیست و گاهی در برده است و در آزاد نیست.

    عرض شد: آنها چه هستند؟

    فرمود: ناامیدی حقیقی(از آنچه در دست مردم است)، صداقت زبانی، اداء امانت، صله رحم، پذیرائی از مهمان، غذا دادن به سائل، جبران نیکی ها، مراعات حق همسایه، مراعات حق رفیق. افضل و عالیتر از همه حیا و شرم است.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزوجل پیغمبرانش را به مکارم اخلاق اختصاص داد. شما خدا را بیازمائید. اگر آنها در وجود شما هم بود خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر شماست و اگر در شما نبود از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید. سپس آنها را ده چیز شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، خویشتن داری، خلق نیکو، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروت.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزوجل اسلام را دین شما پسندید پس به سبب سخاوت و خلق نیکو با آن نیکو معاشرت کنید.

     

    روایت چهارم)

    ابن سنان گوید: مرردی از بنی هاشم (که گویا مراد امام صادق علیه السلام باشد و از شدت تقیه این گونه تغبیر شده است.) فرماید: چهار چیز است که هرکس آنها را دارا باشد اسلامش کامل است و اگر سر تا پایش خطاکاری باشد. از قدر او نکاهد: راستگوئی و حیا و خوش خلقی و سپاس گزاری.

     

    روایت پنجم)

    پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود: نمی خواهید بهترین مردان شما را به شما بگویم؟

    عرض کردیم: چرا، رسول خدا.

    فرمود: برخی از بهترین مردان شما مرد پرهیزگار ناآلوده، با سخاوت، زبان و دامن پاک، خوش رفتاری با پدر و مادر که عیالاتش را به پناهندگی به دیگران مجبور نسازد.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 04:56:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره ارزش تفکّر ...
    مجموعه روایات درباره ارزش تفکّر

    مجموعه روایات ارزش تفکّر

     

    روایت اول)

    امیر المومنین علیه السلام می فرمود: با تفکر دل خود را بیدار ساز و در شب پهلو از بستر خواب به دور دار و از پروردگارت پروا کن.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: یک ساعت اندیشیدن بهتراز یک شب عبادت است.

    شرح: اندیشیدن یک ساعت گاهی موجب توبه از گناهان و عبادت تمام عمر می گردد.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: بهترین عبادت همواره اندیشیدن درباره خدا و قدرت اوست.

     

    روایت چهارم) 

    امام رضا علیه السلام فرمود: عبادت به نماز و روزه بسیار نیست همانا عبادت اندیشیدن در امر خدای عزّوجلّ است.

     

    روایت پنجم)

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: اندیشیدن انسان را به نیکی و انجام آن می‌کشاند.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 04:34:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      نشانه یقین ازنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله ...
    نشانه یقین ازنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله

     نشانه یقین ازنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را با مردم گزارد. سپس در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که چرت میزد و سرش پائین می افتاد. رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودی فرو رفته.

     رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: حالت چگوه است؟

    عرض کرد: من یقین پیدا کرده ام.

    رسول خدا صلی الله علیه و آله از گفته او در شگفت شد و فرمود: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟

    عرض کرد: یا رسول الله همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای گرمم بخشیده و از دنیا و آنچه در دنیا هست بی رغبت گشته ام تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را میبینم که برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده اند و گویا اهل بهشت را مینگرم که در نعمت می خرامند و بر کرسی ها تکبه زده یکدیگر را معرفی می کنند و گویا اهل دوزخ را میبینم که د رآنجا معذبند و به فریادرسی ناله می کنند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.

    رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود: این جوان بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته. سپس به خود او فرمود:

    بر این حال که داری ثابت باش.

    جوان گفت: یا رسول الله از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم کند.

    رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او دعا فرمود.

    مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیغمبر بیرون رفت و بعد از 9 نفر شهید گشت و او دهمین بود.

     

    روایت دوم)

    امیر المومنین صلوات الله علیه فرمود: بر سر هر امر حقی حقیقتی است و بر سر هر امر درستی نوری «إنّ علی کل حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نوراً.»

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [جمعه 1401-12-12] [ 10:15:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      ویژگی های امام از منظر امام صادق علیه السلام ...
    ویژگی های امام از منظر امام صادق علیه السلام

     ویژگی های امام از منظر امام صادق علیه السلام

     

    امام صادق علیه السلام:

    تا معرفت نیابید صالح نشوید،

    تا تصدیق نکنید، معرفت نیابید،

    و تا چهار دری را که نخستین‌شان جز به اخرشینشان اصلاح نشود، نگیرید تصدیق نیابید.

    همراهان سه در، گمراه گشته و در بیراهه دوری افتادند.

    ….

    هیهات هیهات!! که مردمی از دست رفتند و مردند پیش از آنکه هدایت شوند و گمان کردند که ایمان دارند در صورتی که ندانسته مشرک شدند. هرکس از در وارد خانه شود هدایت یافته و هرکه راه دیگری پیش گیرد طریق هلاکت پیموده است.

    خدا اطاعت ولی امرش را به اطاعت رسولش پیوسته و اطاعت رسولش را به اطاعت خود (أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) پس هرکه اطاعت والیان امر را کنار گذارد خدا و رسولش را هم اطاعت نکرده است و همان است اقرار به آنچه از جانب خدا آمده که: «خذوا زینتکم عند کل  مسجد و التمسوا البیوت التی أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه» پس همانا او به شما خبر داده که آنها « رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله_عزوجل_ و إقام الصلاه و إیتاء الزکاه یخافون یوما تتقلّب و الابصار»

    همانا خدا رسولان را ویژه امر خود ساخت و سپس آنها را با تصدیق و باور به آنها درباره بیم‌های خویش برگزید و فرمود:« و أن من أمه إلّا خلا فیها نذیرٌ»

    هرکه ندانست بی‌راهه رفت و هرکه چشم گشود و تعقل کرد هدایت یافت. همانا خدای عزّوجلّ فرماید:«فإنّها لا تعمی الأبصار لکن تعمی القلوب التی فی الصدور».

    و کسی که نمی‌بیند چگونه راه یابد و کسی که بیمش نداده اند چگونه بینا باشد.

    رسول خدا صلی الله علیه و آله را پیروی کنید و به آنچه از جانب خدا آمده اقرار کنید و از نشانه های هدایت متابعت نمائید؛ زیرا ایشان نشانه‌های امانت و تقوایند و بدانید اگر کسی فقط عیسی بن مریم علیه السلام را انکار کند و پیغمبران غیر از او را اقرار نماید، ایمان ندارد. چراغ گاه را جوئید و راه بپیمائید و از پشت پرده ها در طلب آثار و نشانه باشید.(شما ببینید امثال یزید و هشام نشان دهنده رفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله هستند یا حسین بن علی و فرزندانش علیهم السلام) تا امر دینتان را کامل ساخته و به خدای پرودگار خویش ایمان آورده باشید.

    .

    اصول کافی،ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 10:06:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره رابطه ایمان، اسلام و یقین ...
    مجموعه روایات درباره رابطه ایمان، اسلام و یقین

    مجموعه روایات درباره رابطه ایمان، اسلام و یقین

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: مومن را سزاوار است که دارای هشت خصلت باشد:

    1-   هنگام شدائد باوقار باشد.

    2-   هنگام بلا شکیبا باشد.

    3-   در فراوانی نعمت سپاس گزار باشد.

    4-   به آنچه خدا روزی اش کرده قانع و خرسند باشد.

    5-   به دشمنانش ستم نکند.

    6-   بارش را بر دوستانش نیفکند.

    7-   بدنش از او در رنج و مشقّت باشد.

    8-   مردم از ناحیه او در آسایش باشند.

    همانا علم دوست مومن است و بردباری وزیرش و عقل امیر سپاهش و مدارا برادرش و احسان پدرش باشد.

     

     روایت دوم)

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: ایمان چهار پایه دارد:

    1-   توکل بر خدا

    2-   واگذار کردن امر به خدا

    3-   راضی بودن به قضاء خدا

    4-   تسلیم بودن به امر خدا

     

    روایت سوم)

    امام رضا علیه السلام فرمود: در یکی از جنگها جماعتی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بردند. فرمود: این مردم چه کسانند؟

    گفتند: یا رسول الله! مومنین اند.

    فرمود: ایمان شما در چه پایه است؟

    گفتند: بردباری هنگام بلا و سپاس گزاری زمان نعمت و رضا به قضاء خداوند.

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اینها صفات خویشتن داران دانشمندی است که از کثرت دانش به پیغمبران نزدیک شده اند. اگر چنانکه گفتید هستید پس ساختمانی را که در آن سکونت نمی کنید نسازید و چیزی را که نمی خورید گرد نیاورید و از خدائی که به سویش بازگشت می کنید پروا دارید.

     

    روایت چهارم)

    امیر المومنین را از ایمان سوال کردند. فرمود: خدای عزّوجلّ ایمان را بر چهار پایه قرار داد :

    1-   صبر

    2-   یقین

    3-   عدالت

    4-   جهاد

    صبر چهار شعبه دارد: اشتیاق، ترس، زهد، مراقبت.

    هرکه اشتیاق بهشت داشته باشد هوس رانی ها را کنار گذارد.

    هرکه از دوزخ بیم دارد از چیزهای حرام رو گرداند.

    هرکه در دنیا زهد ورزد، مصیبتها بر او آسان شود.

    هر که منتظر مرگ باشد به انجام دادن نیکی ها شتاب کند.

     

    یقین چهار شعبه دارد:

    1-   زیرکی و روشن بینی

    2-   رسیدن به حقایق

    3-   عبرت شناسی

    4-   روش پیشینیان

    هرکه روشن بین شود حقیقت شناس گردد و هرکه حقیقت شناس گردد عبرت شناس شود و عبرت شناس شود سنت و روش را بفهمد و هرکه سنت و روش را بفهمد مثل این است که با پیشینیان بوده و به طریقه ای که درست تر است هدایت شود و نگاه کند هر که نجات یافته به چه وسیله نجات یافته و هرکه هلاک شده برای چه هلاک شده و همانا خدا هر که را هلاک نمود تنها به سبب نافرمانیش هلاک نموده و هرکه را نجات بخشیده به سبب اطاعتش بوده است.

    عدالت چهار شعبه دارد:

    1-   فهمیدن امر مشکل

    2-   رسیدن به حقیقت دانش

    3-   روشنی حکم

    4-   خرمی شکیبائی

    پس هرکه بفهمد همه دانش را تفسیر کند و هرکه بداند آبگاههای داوری را بشناسد و هرکه بردباری کند در کارش زیاده روی نکند و میان مردم ستوده زندگی کند.

    جهاد چهار شعبه دارد:

    1-   امر به معروف

    2-   نهی از منکر

    3-   راستگوئی در هر حال

    4-   دشمنی با بدکاران

    پس هر که امر به معروف کند مومن را یاری کرده و پشتش را محکم نموده و هرکه نهی از منکر کند بینی منافق را به خاک مالیده و از نیرنگش ایمن گشته و هرکه همه جا راست گوید وظیفه ای که بر او بئده انجام داده و هرکه با بدکاران دشمنی کند برای خدا خشم نموده و خدا هم به خاطر او خشم نماید. این است ایمان و پایه های آن.

     

    روایت پنجم)


    رابطه اسلام، ایمان و یقین.

    امام رضا علیه السلام راجع به ایمان و اسلام پرسیدم فرمود: امام باقر علیه السلام فرموده است: همانان دین فقط اسلام است و ایمان یک درجه بالاتر از آن است و تقوی یک درجه بالاتر از ایمان است و یقین یک درجه بالاتر از تقوی است و میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است .

    عرض کردم: یقین چیست؟

    فرمود: توکل بر خدا، تسلیم خدا شدن، راضی بودن به قضاء خدا، واگذاشتن کار به خدا.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [جمعه 1401-09-04] [ 11:50:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره اسلام ...
    مجموعه روایات درباره اسلام

     مجموعه روایات درباره اسلام

     

    روایت اول)

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: نسبتی برای اسلام بیان کنم که کسی جزء من بیان نکرده باشد و پس از من هم کسی جزء به مانند من بیان نکند.

    همانا اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان عمل و عمل همان اداء.

    همانا مومن دین را از رأی اش نگرفته بلکه از جانب پروردگارش آمده  و از او گرفته است.

    همانا مومن یقین اش در عملش دیده میشود و کافر هم انکارش در عملش دیده می شود.

    قسم به انکه جانم در دو دست اوست که انها امر دین خود را نشناختند. پس شما انکار کافران و منافقان را از کردارهای پلیدشان تشخیص دهید.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اسلام برهنه است و لباسش حیا و زینتش وقار و سنگینی است و مردانگیش عمل صالح و ستون و پایه اش پرهیزگاری است و هرچیزی را اساس و پایه ای است و پایه اسلام محبت ما اهل بیت علیهم السلام است.

     

    روایت سوم)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خدا اسلام را آفرید. پس برای او میدانی ساخت و نوری قرار داد و حصاری نهاد و باوری نیز برایش مقرر کرد. اما میدان اسلام قرآن است و اما نورش حکمت و حصارش نیکی و یاورانش من و اهل بیت علیهم السلام و شیعیانم می باشد. پس اهل بیتم و شیعیان و یارانشان را دوست دارید؛ زیرا چون مرا به آسمان دنیا عروج دادند و جبرئیل نسب و وصف مرا برای اهل آسمان بیان کرد خدا دوستی من و دوستی خاندان و شیعیانم را در دل ملائکه سپرد و ان دوستی تا روز قیامت نزد آنها سپرده است. سپس جبرئیل مرا به سوی اهل زمین فرود آورد و نسب  و وصفم را برای اهل زمین بیان کرد و خدای عزّوجلّ دوستی ن و دوستی اهل بیتم و شیعیان شان را در دلهای مومنین امت سپرد. پس مومنین امتم تا روز قیامت سپرده مرا نسبت به اهل بیتم حفظ کنند.

    همانا اگر مردی از امتم در تمام دوران عمرش عبادت خدای عزّوجلّ کند ولی با حالت بغض و دشمنی اهل بیت و شیعیانم خدا را ملاقات کند خداوند سینه اش را جزء با نفاق نگشاید.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [پنجشنبه 1401-07-28] [ 10:03:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه درجات ایمان ...
    مجموعه درجات ایمان

    مجموعه روایات درباره درجات ایمان

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزّوجلّ ایمان را هفت سهم قرار داد:

    1-   نیکوکاری

    2-   راستگوئی

    3-   یقین

    4-   رضا

    5-   وفاء

    6-   علم

    7-   بردباری

    سپس آن را میان مردم تقسیم فرمود. به هرکس هفت سهم داد، او کامل است و بردارنده ایمان و به برخی از مردم فقط یک سهم داد و به بعضی دو سهم و به دسته ایی سه سهم تا به هفت سهم قسمت کرد. سپس فرمود به کسی که یک سهم ایمان دارد به اندازه دو سهم تحمیل نکنید  و نه به کسی که دو سهم دارد به اندازه سه سهم که سنگین بارشان خواهید کرد. همچنین تا به هفت سهم برسند.

    شرح: مقصود این است که استعداد و قابلیت اشخاص در پذیرش ایمان مختلف است و خدا هرکس را به اندازه استعدادش تکلیف کرده و بازخواست می نماید. شما هم در علوم و اعمال و اخلاق دینی از هرکس به قدر وسع و طاقت و استعداد و قابلیتش متوقع باشید که تحمیل بیش از استعداد و طاقت او را سنگین بار و خسته و وامانده کند.

     

    روایت دوم)

    مردی از اصحاب ما سرّاج که خادم امام صادق علیه السلام بود گوید: زمانی که امام صادق علیه السلام در حیره بود، مرا با جماعتی از دوستانش دنبال کاری فرستاد ، ما رفتیم. سپس وقت نماز عشاء مراجعت کردیم. بستر من در گودی زمینی بود که در آنجا منزل کرده بودیم. من با حال خستگی و ضعف آمدم و خود را انداختم. در آن میان امام صادق علیه السلام آمد و فرمود: نزد تو آمدیم.

    من راست نشستم و حضرت هم سر بسترم نشست و از کاری که مرا دنبالش فرستاده بود پرسید. من هم گزارش دادم. حضرت حمد خدا کرد.

    سپس گروهی سخن به میان آمد که من عرض کردم: قربانت گردم! ما از انها بیزاری می جوئیم زیراآنها به آنچه ما عقیده داریم، عقیده ندارند.

    فرمود: آنها ما را دوست دارنددو چون عقیده شما را ندارند از آنها بیزاری می جوئید؟

    گفتم: آری!

    فرمود: ما هم عقایدی داریم که شما ندارید پس سزاوار است که ما هم از شما بیزاری جوئیم؟

    عرض کردم: نه به خدا قربانت گردم، بیزاری نجوئیم؟[از آنها]

    فرمود: آنها را دوست بدارید و از آنها بیزاری مجوئید زیرا برخی از مسلمین یک سهم و برخی دو سهم و برخی سه سهم و برخی چهار سهم و برخی پنج سهم و برخی شش سهم و برخی هفت سهم(از ایمان) را دارند.

    …..

    اکنون برایت مثالی میزنم؛ مردی همسایه ای نصرانی داشت او را به اسلام دعوت کرد و در نظرش جلوه داد تا پذیرفت. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد .

    گفت: کیست؟

    گفت: من فلانی هستم.

    گفت: چکار داری؟

    گفت: وضو بگیر و جامه هایت را بپوش و همراه ما به نماز بیا.

    او وضو گرفت و جامه هایش را پوشید و همراه او شد. هر چه خدا خواست نماز خواندند و سپس نماز صبح گزاردند تا صبح روشن شد.

    نصرانی دیروز برخاست به خانه اش برود. آن مرد گفت: کجا می روی؟ روز کوتاه است و چیزی تا ظهر باقی نمانده.

    همره او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد

    باز آن مرد گفت: بین ظهر و عصر مدت کوتاهی است.

    او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. سپس برخاست تا به منزلش برود.

    آن مرد گفت: اکنون آخر روز است و از اولش کوتاهتر است.

    او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد. باز خواست به منزلش برود به او گفت: یک نماز بیش باقی نمانده.

    ماندند تا نماز عشاء را هم خواند. انگاه از یکدیگر جدا شدند.

    چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد.

    گفت: کیست؟

    گفت: فلانی هستم

    گفت: چه کار داری؟

    گفت: وضو بگیر و جامه هایت را بپوش و بیا با ما نماز گزار.

    تازه مسلمان گفت: برای این دین شخصی بیکارتر از من را پیدا کن که من مستمند و عیال وارم.

    امام صادق علیه السلام فرمودند: او را دینی وارد کرد که از آن بیرونش آورد.

     

     روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم میدانستند که خدای تبارک و تعالی این مخلوق را چگونه آفریده هیچ کس دیگری را سرزنش نمی کرد.

    عرض کردم: أصلحک الله-مگر چگونه بوده است؟

    همانا خدای تبارک تعالی اجزائی آفرید و آنها را تا 49 جزء رسانید. سپس هر جزئی را ده بخش کرد آنگاه آنها را میان مخلوق پخش کرد و به مردی یک دهم جزء داد و به دیگری دو دهم تا به یک جزء کامل رسانید و به دیگری یک جزء و یک دهم داد و به دیگری یک جزء و دو دهم و بهدیگری یک جزء و سه دهم تا به دو جزء کامل رسانید. سپس به همین حساب  به آنها داد تا به عالی ترینشان 49 جزء داد.

    پس کسی که تنها یک دهم جزء دارد نمی تواند مانند دو دهم جزء دار باشد و نیز آنکه دو دهم دارد مثل صاحب سه دهم نتواند بود و نیز کسی که یک جزء کامل دارد نمی تواند مانند دارای دو جزء باشد و اگر مردم میدانستند که خدای عزّوجلّ این مخلوق را بر این وضع آفریده هیچ کس دیگری را سرزنش نمی کرد.

     

    روایت چهارم)

    عبدالعزیز قراطیسی گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: ای عبدالعزیز ایمان مانند نردبانی است که ده پله دارد و مومنین پله ای را بعد از پله دیگر بالا می روند. پس کسی که در له دوم است نباید با آنکه در پله اول است بگوید: « تو هیچ ایمان نداری تا برسد به دهمی.

    پس ان که را از تو پست تر است دور نینداز که بالاتر از تو تو را دور اندازد و چون کسی ار یک درجه پائین تر از خود دیدی با ملایمت او را به سوی خود کشان و چیزی را هم که طاقتش را ندارد بر او تحمیل مکن که او را بشکنی زیرا هر که مومنی را بشکند بر او لازم است جبرانش کند.

    شرح: از مجموع دو روایت بدست می آید که خدای تبارک و تعالی به هر یک از افراد انسان قابلیت و استعداد مخصوصی عنایت فرموده است که ممکن نیست از آن مقدار تجاوز کند و به درجه بالاتری که استعدادش را ندارد برسد. ولی هرکس نسبت به مقدار استعداد و ظرفیت خدادادی خویش با فعلیت و ثبات از مادر متولد نمی شود. بلکه عطاء خداوند تنها قابلیت است و خود او باید با مجاهدت و کوشش در اکتساب استعداد خود را به مرحله فعلیت برساند.

    روایت اخیر ناظر به کسانی است که با این مرحله دیگران برخورد می کنند و در واقع بهترین روش تعلیم و تربیت است که در چند جمله کوتاه بیان شده است:

    1-   اگر تو در پله دوم و دیگری در پله اول از علوم و معارف و اخلاق است ولی استعداد ترقی به پله دوم را دارد او را مأیوس و دل شکسته مکن و به او مگو : تو قابل نیستی و چیزی نخواهی شد.

    2-   درصدد تعلیم و تربیت او باش.

    3-   از او توقع نداشته باش که در یک روز و با چند جمله به درجه تو رسد بلکه با نرمی و ملایمت و آهسته از او دستگیری کن. تا به قدر استعدادش ترقی کند.

    4-   بدان که اگر دل مومنی را شکستی و او را از تحصیل معارف دلسرد کردی بر تو لازم است که این شکست را جبران کنی و دوباره به تشویق و ترغیب او بپردازی.

     

    روایت پنجم)

    صباح بن سیابه گوید: امام صاق علیه السلام فرمود: شما را با بیزاری چه کار؟! از یکدیگر بیزاری می جوئید؟

    همانا مومنین بعضی از بعض دیگر افضل اند و بعضی از بعض دیگر نمازش بیشتر است و بعضی تیز بینی اش بیشر است و همین است درجات ایمان.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 09:55:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      تفاوت ایمان و کفر ...
    تفاوت ایمان و کفر

    تفاوت ایمان و کفر

     

    محمد بن حفص بن خارجه گوید: شنیدم مردی از امام صادق علیه السلام از قول مرجئه راجع به کفر و ایمان پرسید و عرض کرد: مرجئه بر ما احتجاج می کنند و می گویند:  کسی را که ما کافر میدانیم نزد خدا هم کافر است. همچنین مومن هم زمانی که به ایمانش اقرار کرد او را نزد خدا مومن می دانیم.

    حضرت فرمود: سبحان الله! چگونه این دو برابرند؟! در صورتی که کفر فقط اقرار بنده است(اینکه خدائی نیست) و پس از اقرارش از او گواه و دلیلی نخواهند ولی ایمان ادعایی است که جز با دلیل ثابت نشود و دلیل مومن عمل و نیت اوست که اگر متفق شدند(نیت و عمل) بنده نزد خدا مومن است و کفر به هریک از این سه جهت نیت، قول و عمل ثابت می شوند. امّا احکام طبق گفتار و کردار جاری میشود( پس اگر کسی شهادتین را گفت و مقررات اسلامی را رعایت کرد باید او را مومن بدانیم و احکام ایمان را نسبت به او اجرا کنیم اگرچه نیست اش برخلاف عملش باشد.) زیرا چه بسا شخصی که مومنین به ایمانش شهادت دهند و احکام مومنین بر او جاری کنند ولی او نزد خدا کافر باشد. وگاهی هم درباره کسانی که احکام مومنین جاری شده، درست انجام شده است.

     

    نکته: مرجئه جماعتی هستند که عقیده دارند با وجود ایمان هیچ گناهی زیانی به آن وارد نمی کند و هرچند که گناه داشته باشند اگرچه از نوع کبیره هم باشد به بهشت می روند اما با وجود کفر هیچ طاعتی سود ندهد.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
    [جمعه 1401-06-25] [ 07:23:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      ایمان اعضای بدن ...
    ایمان اعضای بدن

    ایمان اعضای بدن

     

    ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای عالم! به من خبر ده کدامیک از اعمال نزد خدا فضیلتش بیشتر است؟

    فرمود: آنچه خدا عملی را جز به آن نپذیرد.

    گفتم: آن چیست؟

    فرمود: «ایمان». به خدائی که جز او شایان پرستشی نیست عالی ترین درجه و شریفترین مقام و بالاترن بهره است.

    عرض کردم: به من نمی فرمائید که آیا ایمان گفتار و کردار است یا گفتار بدون کردار؟

    فرمود: ایمان تمامش کردار است و گفتار هم برخی از کردار است که خدا واجب کردع و در کتابش بیان فرموده به وجوبی که نورش روشن است و حجتش ثابت و قرآن به آن گواهی دهد و به سویش دعوت کند.

    عرض کردم: قربانت گردم ایمان را برایم شرح ده تا بهمم.

    فرمود: ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد که برخی از آن تمام است و به نهایت کمال رسیده(مانن ایمان اولیاء خدا) و برخی ناقص و نقصانش هم واضح است(مانند ایمان متجاهرین به فسق) و برخی راجح است و رجحانش هم زیاد است.(مانند کسی که بیشتر وظائف ایمانی را انجام میدهد.)

    عرض کردم: مگر ایمان هم تمام و ناقص و زیاد می شود؟

    فرمود: آری.

    عرض کردم: چگونه؟

    فرمود: زیرا خدای تبارک و تعای ایمان را بر اعضاء بنی آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش کرده است و هیچ عضوی نیست جز آنکه وظیفه اش غیر از وظیفه عضو دیگر است.

    قلب

    یکی از آن اعضاء قلب انسان است که وسیله تعقل و درک و فهم اوست و نیز فرمانده بدم اوست که اعضاء دیگرش بدون رأی و فرمان او در کاری ورود و خروج ننمایند.

    آنچه از ایمان بر دل واجب گشته اقرار، شناسائی و تصمیم و رضایت و تسلیم است به اینکه شایسته پرستشی جز خدای یگانه بی شریک نیست. او معبودی است یکتا که همسر و فرزند نگرفته و اینکه محمد صلوات الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آمده  از پیغمبر یا کتاب.

    این است آنچه خدا از اقرار و معرفت بر دل واجب ساخته و این عمل دل است و همین است قول خدای عزّوجلّ:

    «إلا من أکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا»

    «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»

    «الذین آمنوا بأفواههم و لم تومن قلوبهم»

    «إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء».

    این است آنچه خدا از اقرار و معرفت بر دل واجب ساخته و این عمل دل است و سرّ ایمان.

    زبان

    خدا بر زبان واجب ساخته گفتار و بیان از جانب دل را به آنچه باور کرده و اقرار ونموده.

    خدای تبارک و تعالی فرماید:

    «و قولوا للناس حسنا»

    «قولوا آمنّا بالله و ما أنزل إلینا و ما أنزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون»

    این است آنچه خدا بر زبان واجب کرده و این عمل زبان است.

    گوش

    و بر گوش واجب ساخته که از شنیدن آنچه خدا حرام کرده دوری گزیند و از آنچه خدای عزّوجلّ نهی فرموده و برای او حلال نیست و از شنیدن آنچه خدا را به خشم آورد رو گردان شود. و در این باره فرمود:

    «و قد نزل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره» سپس خدای عزوجل مورد فراموشی را استثناء نمود و فرمود:« و إمّا ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین».

    «فبشر العباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالألباب»

    «قد أفلح المومنون. الذسن هم فی صلاتهم خاشعون. و الذین هم عن اللغو معرضون. و الذین هم للزکاه فاعلون.»

    «و إذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعمالنا و لکم أعمالکم»

    «و إذا مرّوا باللغو مرّوا کراماً»

    این است وظیفه ایمانی که بر گوش واجب شده تا به آنچه که برایش حلال نیست گوش فرا ندهد.

    چشم

    و برچشم واجب شد که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آنچه خدا نهی فرموده و برایش حلال نیست روی گردان شود. همین عمل ایمانی چشم است. پس خدای تبارک و تعالی فرمود:

    «قل للمومنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم». پس مردان را نهی فرمود که به عورتهای خود بنگرند و مردی به فرج برادرش بنگرد و باید فرجش را از نظاره دیگران حفظ کند.

    «و قل للمومنات یغضضن من أبصارهن و یحفظن فروجهن» اینکه زنی به فرج خواهزش ننگرد و نیز باید فرج خود را از نظاره دیگران محفوظ دارد.

    آنچه حفظ فرج در قرآن است مربوط به زنا است مگر اینکه مربوط به نگریستن باشد.

    آنگاه خدا آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته در آیه دیگر به رشته کشیده و فرموده:« و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا أبصارکم و لاجلودکم»

    مقصود از پوست فرج و ران است.

    و فرفود:« و لاتقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا»

    این است آنچه خدا بر چشم واجب کرده و آن چشم پوشی از محرمات خدای عزو جل است و همین عمل لیمانی چشم است.

    دست

    و خدا بر دست واجب ساخته که به سوی آنچه خدای عزوجل حرام کرده دراز نشود و به آنچه امر فرموده دراز شود و بر آن واجب ساخته صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و طهارت برای نماز. و فرموده است:

    «یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم وإیدیکم إلی المرافق وامسحوا بروسکم و أرجلکم إلی الکعبین.»

    «فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی إذا أثخنتموهم فشدّوا الوثاق فإمّا مناً بعد وإمّا فداء حتی تضع الحرب أوزارها»

    این است آنچه خدا بر دست واجب ساخته زیرا زدن کار دست است.

    پا

    و بر پا واجب ساخته که آن را به سوی نافرمانیهای خدا نبرد و رفتن به سوی آنچه را که خدای عزوجل راضی است بر آن واجب ساخته و فرموده است:

    « و لا تمش فی الارض مرحاً إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً»

    «واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک إنّ أنکر الأصواتت لصوت الحمیر»

    و درباره گواهی دستها و پاها علیه خود و صاحبانشان نسبت به  تباه ساختن امر خدای عزّوجلّ و واجبش فرماید:« الیوم نختم علی أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون»

    این است آنچه خدا بر دستها و پاها واجب ساخته و همین هم عمل ایمانی آنهاست.

    چهره

    و بر چهره، سجده برای خدا را در روز و شب در اوقات نماز واجب ساخته و فرموده است:

    « یا أیّها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون»

    این است واجبات کلی بر چهره و دستها و پاها.

    «و أنّ المساجد الله فلاتدعوا مع الله أحدا».

     و درباره آنچه بر اعضاءواجب ساخته نسبت به آنچه در طهارت و نماز مربوط به آنهاست فرماید برای اینکه چون خدای عزّوجلّ پیغمبرش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید، این آیه نازل فرمود:« و ما کان الله لیضیع إیمانکم إنّ الله بالناس لرءوف رحیم» پس نماز را ایمان نامید.

     کسی که خدای عزّوجلّ را ملاقات کند در حالتی که تمام اعضا اش را حفظ کرده و آنچه خدای عزّوجلّ بر هریک از آنها واجب ساخته انجام دهد با ایمان کامل خدای عزّوجلّ را ملاقات کند و او اهل بهشت است و کسی که نسبت به برخی از آنها خیانت روا دارد یا از امر خدای عزّوجلّ تجاوز نماید با ایمان ناقص خدا عزّوجلّ را ملاقات کند.

    عرض کردم: معنی نقصان و تمامیت ایمان را فهمیدم، زیادی ایمان از چه راه است؟

    فرمود: قول خدای عزّوجلّ است:

    «و أذا ما أنزلت سوره فمنهم من یقول أیّکم زادته هذه إیماناً فأمّا الذین آمنوا فزادتهم إیمانا و هم یستبشرون. و أمّا الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلی رجسهم»

    «نحن نقص علیک نبأهم بالحق إنهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی».

    اگر همه ایمان یکنواخت و بی کم و زیاد بود یکی را بر دیگری فضیلتی نبود و نعمتهای ایمانی خدا(هدایتهای مخصوص) برابر بود و مردم بابر میشدند و ترجیح از میان می رفت. لکن به سبب تمامیت ایمان مومنین داخل بهشت می شوند و به سبب زیادی ایمان درجات مومنین نزد خدا رو به فزونی گذارد و به سبب نقصان ایمان کوتاهی کنندگان داخل دوزخ شوند.

     .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

     

     

     

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 07:12:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      فرق اسلام و ایمان ...
    فرق اسلام و ایمان

    فرق اسلام و ایمان

     

    روایت اول)

    امام باقر با امام صادق علیهما السلام فرمود: ایمان اقرار است و عمل و اسلام اقرار بدون عمل.

    «قالت الاعراب آمنّا قل لم تومنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»14سوره49

     

    روایت دوم)

    سفیان بن سمط گوید: امام صادق علیه السلام به مردی فرمود:… اسلام همین صورت ظاهری است که مردم دارند یعنی شهادت دادن به اینکه شایسته پرستش جز خدای یگانه بی شریک نیست و اینکه محمد بنده و رسول اوست و گزاردن  نماز و دادن زکات و حج خانه کعبه و روزه ماه رمضانو این است اسلم. اما ایمان معرفت این امر(ولایت) است با این(صورت ظاهری که بیان شد.) پس اگر کسی به آنها اقرار کند و به این امر(ولابت) عارف نباشد مسلمان است و گمراه.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: ایمان شریک اسلام می شود ولی اسلام شریک ایمان نمی گردد. ایمان ان است که در دل ثابت شود و اسلام چیزی است که زناشوئی و میراث و حفظ خون به سبب آن شود. ایمان شریک اسلام است ولی اسلام شریک ایمان نیست.

     

    روایت چهارم)

    ابی الصباح کنانی گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: از ایمان و اسلام کدامیک برتر است؟ زیرا مردمی که نزد ما هستند می گویند اسلام برتر از ایمان است.

    فرمود: ایمان برتر از اسلام است.

    عرض کردم: این مطلب را به من خوب بفهمانید.

    فرمود: چه می گوئی درباره کسی که عمداً در مسجد الحرام حدثی صادر کند؟

    عرض کردم: او را به شدت می زنند.

    فرمود: درست گفتی. چه می گوئی درباره کسی که در خانه کعله عمداً حدثی صادر کند؟

    عرض کردم: باید کشته شود.

    فرمود: درست گفتی. نمی بینی که خانه کعبه فضیلتش از مسجد بیشتر است و کعبه با مسجد شریک است ولی مسجد با کعبه شریک نیست؟ همچنین ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست.

     

    روایت پنجم)

    امام باقر علیه السلام می فرمود: ایمان ان است که در دل مستقر شود و بنده را به سوی خدای عزوجل کشاند و اطاعت خدا و گردن نهادن به فرمانش مصدق آن باشد. ولی اسلام گفتار و کردار ظاهری است که تمام فرق و جماعات مردم آن را دارند و به وسیله  آن جانها محفوظ ماند و میراث پرداخت شود و زناشوئی روا گردد و بر نماز و زکات و روزه و حج اتفاق و اجتماع کنند و بدان سبب از کفر خارج گشته به ایمان منسوب گردند.

    اسلام شریک ایمان نیست ولی ایمان شریک اسلام است و در گفتار (شهادتین) و کردار (عمل به مقررات دین) هر دو گرد آیند(یعنی فرد هم مسلمان است و هم مومن) چنانکه کعبه در مسجد الحرام است ولی مسجد الحرام در کعبه نیست همچنین ایمان شریک اسلام است ولی اسلام شریک ایمان نیست.

    خدای عز و جل فرمود: « اعراب گفتند ایمان اوردیم بگو ایمان نیاوردیم بلکه بگوئید اسلام اوردیم. در صورتی که هنوز ایمان در دلهایتان نفوذ نکرده است.» سخن خدای عزّوجلّ راست ترین سخن است.

    عرض کردم: آیا مومن را بر مسلمان نسبت به فضائل و احکام و حدود و چیزهای دیگر فضیلتی هست؟

    فرمود: نه، هر دو نسبت به این امور یکسانند لکن فضیلت مومن بر مسلم نسبت به اعمال آنها و موجبات تقربی است که به سوی خدای عز و جل دارند.

    عرض کردم: مگر خدای عزوجل نمی فرماید:«یضاعفه له اضعافا کثیره»160سوره6. در صورتی که عقیده شما این بود که مسلمان با مومن نسبت به نماز و زکات و روزه و حج یک کم دارد.

    فرمود: مگر خدای عزّوجلّ نمی فرماید:«خدا برای او چندین برابر بیشتر کند» مومنین اند که خدای عز و جل حسناتشان را چند برابر کند. هر حسنه ای را هفتاد برابر. این است فضیلت مومن. و نیز خدا به اندازه درستی ایمانش حسنات او را چند برابر زیاد کند و نسبت به مومنین هر خیری که خواهد روا دارد.

    عرض کردم: بفرمایید اگر کسی وارد اسلام شود مگر نه این است که وارد ایمان هم شده است؟

    فرمود: نه، بلکه منسوب به ایمان گضته و از کفر خارج شده است. اکنون برایت مثلی میزنم تا فضیلت ایمان را بر اسلام بفهمی؛ به من بگو اگر مردی را در میان مسجد الحرام ببینی شهادت میدهی که او را در کعبه دیدی؟

    عرض کردم: این شهادت برایم روا نیست.

    فرمود: اگر مردی را در میان کعبه ببینی گواهی دهی که او داخل مسجد الحرام گشته است؟

    عرض کردم: آری

    فرمود: چگونه چنین شد؟

    گفتم: زیرا او داخل کعبه نمی شود جز اینکه داخل مسجد الحرام شود.

    فرمود: درست فهمیدی و نیکو گفتی. ایمان و اسلام هم چنین است.

     

    روایت ششم

    عبدالرحیم قصیر گوید : نامه ایی به امام صادق علیه السلام نوشتم که سوال کرده بودم: ایمان چیست؟ توسط عبدالملک بن اعین فرستادم. حضرت نوشت و توسط عبدالملک فرستاد که:

    از ایمان پرسش کردی-خدایت رحمت کند- ایمان اقرار نمودن به زبان و تصمیم قلبی و عمل نمودن با اعضا و جوارح است. ایمان اجزائی دارد به هم پیوسته و مانند خانه ای است. همچنین اسلام مانند خانه است و کفر هم مانند خانه ای است. گاهی بنده مسلمان است پیش از آنکه مومن باشد ولی مومن نشود جز آنکه مسلمان باشد. پس اسلام پیش از ایمان است و شریک ایمان و چچون بنده گناه کبیره یا صغیره ایی را که خدای عز و جل از آن نهی فرموده مرتکب شود از ایمان خارج شود و اسم ایمان از او برداشته و اسم اسلام بر او گذاشته شود. سپس اگر توبه و استغفار کند به خانه ایمان برگردد و جز انکار و استحلال او را به سوی کفر نبرد و استحلال این است که به چیز حلال بگوید این حرام است و به چیز حرام بگوید این حلال ست. و به آن عقیده پیدا کند. آن گاه است که از اسلام و ایمان خارج گشته و در کفر وار شود و مانند کسی است که داخل حرم گشته و سپس داخل کعبه شود و د رکعبه حدثی صادر کند و از کعبه و حرم اخراج گشته و گردنش زده و به دوزخ رفته باشد.

     

    روایت هفتم)

     امام باقر علیه السلام: «الزانی لاینکح الا زانیه او مشرکه و الزانیه لا ینکحها الا زان او مشرک و حرم ذلک علی المومنین» 4سوره24. پس خدا زن ومرد زناکار را مومن ننامیده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زناکار هنگامی که زنا میکند مومن نیست و درزد هنگامی هنکامی که دزدی می کند مومن نیست زیرا هنگامی که آن کار را میکند ایمان از او برکنار شود مانند برکناری پیراهن.  

     

    روایت هشتم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: به امیر المومنین علیه السلام عرض شد: کسی که به لااله الا الله و محمد رسول الله شهادت دهد مومن است؟

    فرمود: پس واجبات خدا کجا میرود؟

    به امام عرض کردم: نزد ما گروهی هستند که می گویند: هرگاه کسی به لا اله الا الله و محمد رسول الله شهادت دهد مومن است.

    فرمود: پس چرا برای اجرای حدود تازیانه می خورند و چرا دستشان بریده میشود درحالی که خدای عز وجل مخلوقی گرامی تر از مومن نیافریده است؛زیرا فرشتگان خدمتگزار مومنی اند و  مومنین در جوار رحمت خدایند و بهشت برای مومنین است و حورالعین برای مومنین است.

    سپس فرمود: پس چرا کسی که واجبات را انکار کند کافر است؟

     

    روایت  نهم)

    محمد بن مسلم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: ایمان چسیت؟

    فرمود: شهادت به یگانگی خدا و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا و تصدیقی که در دها مستقر گشته است.

    عرض کردم: مگر شهادت عمل نیست؟

    فرمود: چرا.

    عرض کردم: عمل جزء ایمان است؟

    فرمود: آری! ایمان جز با عمل نباشد و عمل برخی از ایمان است و ایکام جز به وسیله عمل پابرجا نشود.

     

    روایت دهم)

    کسی از اصحاب گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کرد: اسلام چیست؟

    فرمود: دین خدا نامش اسلام است و آن دین خدائی بوده پیش از آنکه شما پدید شوید. هرجا بوده اید و پس از پدید آمدنتان. پس هر که بدین خدا اقرار کند مسلمان است و کسی که به امر خدای عزّوجلّ عمل کند مومن است.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    ادامه »

    موضوعات: ✔اسلام محمدی این است, ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 07:04:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      پایه های اسلام ...
    پایه های اسلام

     پایه های اسلام

     

    روایت اول)

    عجلان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مرا بر حدود ایمان آگاه فرما.

    فرمود: گواهی دادن به اینکه شایسته پرستشی جز خدا نیست و اینکه محمد رسول خدا است و اقرار نمودن به آنچه او از جانب خدا اورده و نمازهای پنج گانه و پرداخت زکات و روزه ماه رمضان و حج کعبه و دوستی ولی ما و دشمنی با دشمن ما و همراه بودن با راستگویان.

     

    روایت دوم)

    ابی جارود گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: یا ابن رسول الله! آیا شما دوستی و دلباختگی و پیروی مرا نسبت به خود میدانید؟

    فرمود: آری

    عرض کردم: من از شما پرسشی دارم که می خواهم به من پاسخ فرمائی؛ زیرا چشمم نابیناست و کمتر راه میروم و نمی توانم همیشه به زیارت شما آیم.

    فرمود: حاجتت را بپرس.

    عرض کردم: دینی که شما و خاندانتان خدا را با آن عبادت می کنید به من بفرمائید تا من هم خدای عز وجل را با آن دینداری کنم.

    فرمود: اگر پیشگفتار را کوتاه آوردی ولی پرسشی بزرگ نمودی به خدا دین خود و دین پدرانم را که خدای عزوجل را با آن دیداری می کنیم به تو می گیویم. آن دین شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و اقرار به آنچه او از جانب خدا اورده و ولایت ولی ما و بیزاری از دشمن ما و گردن نهادن بفرمان ما و انتظار قائم ما و کوشش (در امر واجب و حلال) و پرهیزگاری(از محرمات) است.

     

    روایت سوم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: بنای اسلام روی پنج چیز است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت.

    زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدامیک از اینها برتر است؟

    فرمود: ولایت برتر است؛ زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والی دلیل و راهنمای انهاست.

    عرض کردم: سپس کدامیک برتری دارد؟

    فرمود: نماز. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: نماز ستون دین است.

    عرض کردم: پس از آن کدامیک برتری دارد؟

    فرمود زکات؛ زیرا خدا زکات را همدوش نماز قرارداد و نماز را پیش از زکات ذکر نموده و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زکات گناه را میبرد.

    عرض کردم: پس از آن کدامیک برتری دارد؟

    فرمود: حج. خدا عز وجل فرماید:«برای خداست بر مردم زیارت خانه کعبه آنها که بدان راه توانند یافت و هر که کفر ورزد خدا از جهانیان بی نیاز است.» 97سوره3. و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یک حج پذیرفته از بیستنماز نافله بهتر است و هرکه گرد این خانه طوافی کند که هفت شوطش را بشمارد و دو رکعت نمازش را نیکو گزارد خدا او را بیامرزد و راجع به روز عرفه و مزدلفه چه مطالبی فرموده است.

    عرض کردم: پس از این کدام است؟ فرمود: روزه.

    عرض کردم چرا روزه آخر همه اینها قرار دارد؟

    فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرموده است: روزه سپر آتش دوزخ است. سپس فرمود: برترین چیزها آن است که چون از دستت رفت توبه کردن از آن پذیرفته نیست جز آنکه بر گردی و عین ان عمل را به جا آوری. نماز زکات حج و ولایت جز انجام دادن خود آنها چیز دیگری جای آنها را نیم گیرد ولی روزه اگر از تو فوت شود با تقصیری در آن روا داری یا مسافرت کنی در ایام غیر رمضان به جا می آوری و آن گناه را با صدقه دادن و قضا کردن جبران می کنی ولی هیچ یک از آن چهار چیز دیگری جایگزینش نشود.

     

    روایت چهارم)

    علی بن حمزه گوید: شنیدم ابوبصیر از امام صادق علیه السلام پرسید و عرض کرد: قربانت گردم! به من خبر ده دینی را که خدای عزوجل بر بندگان واجب ساخته و بندگان را نادانی به آن روا نباشد و جز آن از ایشان پذیرفته نیست، کدام است؟

    فرمود: دوباره بگو. او دوباره گفت.

    حضرت فرمود: گواهی دادن به اینکه شایسته پرستشی جز خدا نیست.

    محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است.

    گزاردن نماز و دادن زکات و حج خانه کعبه بای که بتواند و روزه ماه رمضان.

    سپس اندکی سکوت کردند و باز فرمودند: و ولایت-دو بار- آنگاه فرمود: این است آنچه را خدا بر بندگان واجب ساخته و پروردگار در روز قیامت از بندگانش نخواهد پرسید که چرا از آنچه بر شما واجب ساختم زادتر انجام ندادید ولی هر که زیاد کند خدا هم پاداش او را زیاد کند. همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله سنتهائی نیکو و آراسته فرمود که مردم را سزاوار است به آنها عمل کنند.

    امام صادق علیه السلام فرمود: …. از خدا پروا کن.

    زبانت را جز از سخن خیر نگهدار.

    نگو من از جانب خود هدایت یافتم بلکه تو را خدا هدایت فرمود.

    شکر نعمتهایی که خدا عزّوجلّ به تو داده را بگزار.

    از کسانی مباش که چون رو آورد و حاضر باشد در چشمان او نگاه کنند و به او طعنه زنند و سرزنش کنند و چون پشت کند پشت سرش طعن و سرزنش کنند و غیبت کنند.

    مردم را بر دوش خود سوار مکن زیرا در غیر این صورت استخوان شانه ات به شکستن نزدیک شود.

     

    روایت پنجم)

    سلیمان بن خالد گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: نمی خواهی که اصل و فرع و بالاترین کنگره اسلام را به تو خبر دهم؟

    عرض کردم: را قربانت گردم.

    فرمود: اصلش نماز است و فرعش زکات و بالاترین کنگره اش جهاد

    سپس فرمود: اگر دلت میخواهد درهای خیر را به تو خبر دهم؟

    عرض کردم: آری قربانت.

    فرمود: روزه سپر آتش دوزخ است و صدقه گناه را می زداید و شب زنده داری مرد به ذکر خدا.

    سپس این آیه را تلاوت فرمود: «تتجافی جنوبهم عن المضاجع» 16سوره32

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 06:44:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      جایگاه پیامبر اسلام در میان سایر پیامبران اولوالعزم ...
    جایگاه پیامبر اسلام در میان سایر پیامبران اولوالعزم

    جایگاه پیامبر اسلام در میان سایر پیامبران اولوالعزم

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدای تعالی شریعتهای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را به محمد صلی الله علیه و آله عطا فرمود و این شرایع، یکتا پرستی، اخلاص، ترک بت پرستی و فطرت حنیفیه آسان است. و اینکه گوشه گیری و صحرا گردی نیست. چیزهای پاکیزه را در این شرایع حلال کرد و پلیدیها را حرام نمود. تکلیف و زنجیرهائی که به گردن آنها بود برداشت. آنگاه در ان شرایع مقرر فرمود نماز و زکات و روزه و امر به معروف و نهی از منکر و حلال و حرام و میراث ها و حدود و فرائض و جهاد در راه خدا را به اضافه وضو.

    و آن حضرت را فضیلت بخشید به سبب سوره فاتحه الکتاب و آیات آخر سوره بقره و سوره های پر فصل(از سوره ق یا محمد یا فتح تا آخر قرآن) و غنیمت فیء را برای او حلال فرمود و او را با رعب نصرت بخشید و زمین را برایش سجده گاه و پاک کننده  (در تیمم) قرار داد و او را به سوی همگان از سفید و سیاه و جن و انس ارسال فرمود و گرفتن جزیه و اسیر کردن مشرکین و فدیه گرفتن را به او عطا فرمود. سپس تکلیفی به او متوجه شد که به هیچ یک از پیغمبران آن تکلیف متوجه نشده بود و از آسمان شمشیری بی غلاف بر او نازل شد و به او گفته شد :« در راه خدا بجنگ(و اگر تو را تنها گذاشتند) تنها خودت تکلیف داری.(که با دشمنان دین بجنگی.).

     

    روایت دوم)

    سماعه بن مهران گوید: قول خدای عز و جل را:« چنانکه پیغمبران اولوالعزم صبر کردند تو هم صبر کن.»35سوره46. به امام صادق علیه السلام عرض کردم.

    فرمود: پیغمبران اولوالعزم : نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله.

    عرض کردم: اینها چگونه اولوالعزم گشتند؟

    فرمود: زیرا جناب نوح با کتاب و شریعتی مبعوث شد و هر پیغمبری که پس از نوح آمد کتاب و شریعت و طریقه او را اخذ کرد. تا زمانی که جناب ابراهیم علیه السلام آمد با صحف و فرمان ترک کتاب نوح نه از راه کافر شدن به آن. سپس هر پیغمبری که بعد از ابراهیم علیه السلام آمد به شریعت و طریقه و صحف او رفتار کرد تا زمانی که جناب موسی آمد و تورات و شریعت و طریقه خود را با فرمان تر صحف آورد و هر پیغمبری که بعد از موسی علیه السلام آمد. به تورات و شریعت و طریقه او متمسک شد تا زمانی که جناب مسیح علیه السلام با انجیل وفرمان ترک شرییعت و طریقه موسی آمد. سپس هر پیغمبری که بعد از مسیح آمد شریعت و طریقه او را گرفت تا زمانی که محمد صلی الله علیه و آله آمد و قران و شریعت و طریقه خود را آورد پس حلال او حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔اسلام محمدی این است, ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
    [جمعه 1401-06-11] [ 07:46:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره اخلاص ...
    مجموعه روایات درباره اخلاص

    مجموعه روایات درباره اخلاص

     

    روایت اول)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و گمراهی، راه راست است و ناامیدی، دنیا است و آخرت، حسنات است و سیئات، پس هرچه حسنات است از خداست و هر چه سیئات است از شیطان است(لعنه الله علیه و اله).

     

    روایت دوم)

    سفیان بن عبینه گوید: امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای عزوجل:«تا بیازماید شما را که کدامیک نیکو کردارترید»2سوره67.

    فرمود: مقصور پرکردارتر نیست بلکه مقصود درست کردارتر است و درستی همانا ترس از خدا و نیت صادق و کار نیک است.

    سپس فرمود: پایداری بر عمل تا خالص ماند، سختتر از خود عمل است و

    عمل خالص آن است که نخواهی هیچ کس جز خدای عز و جل تو را بر آن بستاید.

    همانا نیت همان عمل است. سپس این قول خدای عز و جل را تلاوت فرمود:« بگو همگی طبق روش خود عمل می کنند.»84سوره17 یعنی طبق نیت.

     

    روایت سوم)

    سفیان گوید: از آن حضرت پرسیدم قول خدای عزوجل را:« جز کسی که با دل سالم نزد خدا آید.» 89سوره26 .

    فرمود: دل سالم کسی دارد که پرودگارش را ملاقات کند در حالی که جز خدا احدی در دلش نباشد و هر دلی که در آن شرکی یا شکی باشد ساقط است و زهد دنیا را اختیار کردند تا دلشان برای آخرت فارغ باشد.

     

     روایت چهارم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: هیچ بنده ای چهل روز ایمانش را به خدای تعالی خالص نگرداند  یا فرمود: هیچ بنده ئی ذکر خدا را در چهل روز نیکو انجام ندهد جز آنکه خدای عز و جل او را نسبت به دنیا زاهد سازد و درد و داروی دنیا را به او بنماید پس حکمت را در دلش ثابت کند و زبانش را با آن گویا سازد.

    سپس تلاوت فرمود: کسانی که گوساله پرستیدند به زودی خشم پروردگارشان با ذلت در زندگی دنیا به آنها برسد افترا بندان را اینگونه جرا میدهیم.» 152سوره7. از این رو هیچ بدعت گزاری را نبینی جز اینکه ذلیل است و هیچ افترا زننده به خدا و پیغمبر و اهل بیتش صلوات الله علیهم را نبینی جز اینکه ذلیل است.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 07:39:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حقیقت ایمان ...
    حقیقت ایمان

    حقیقت ایمان

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام درباره قول خدای عزوجل:« رنگ آمیزی خداست کیست که رنگ آمیزی اش از خدا بهتر باشد؟» 138 سوره2. فرمود: مقصود اسلام است.

    و درباره قول خدای عزوجل « بدست آویزی محکم چنگ زده است.» 256سوره2. فرمود: آن دست آویز ایمان به خدای یگانه بی شریک است.

     

    روایت دوم)

    جمیل گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای عزوجل«اوست که سکینه را در دلهای مومین نازل کرده.» پرسیدم.

    فرمود:« آن سکینه ایمان است و اینکه فرماید:« و با روحی از خود تأییدشان کرد.» آن روح ایمان است.

    راجع به قول خدای تعالی « کلمه تقوی را گردن گیرشان ساخت.»26سوره48 پرسیدم، فرمود:«آن کلمه ایمان است.»

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد
     [ 07:30:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حقیقت فطرت ...
    حقیقت فطرت

    حقیقت فطرت

    هشام بن سالم گوید: از امام صادق علیه السلام آیه شریفه « فطرت خدایی که مردم را بر اساس آن آفرید.» را پرسیدم.

    فرمود: آن توحید است.

    شرح: فطرت به معنی سرشت و آفرینش انسان است با صفتی مخصوص. خدای تعالی انسان را با صفت خداپرستی آفریده و این معرفت را در ذات و نهاد به ودیعت گذاشته است به نحوی که اگر انسان خود را از تلقینات و وسوسه هسا خانواده و محیط برکنار دارد به صانع و خالق خویش اعتراف می کند. و اگر این صفت را خدای تعالی در فطرت انسان نمی گذاشت هیچ کس خداشناس نمی گشت.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ✔مطلب ندارد, جلد3
     [ 07:22:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره حقیقت خلقت مومن و کافر ...
    مجموعه روایات درباره حقیقت خلقت مومن و کافر

    مجموعه روایات درباره حقیقت خلقت مومن و کافر

     

    روایت اول)

    …. امام باقر علیه السلام فرمود:

    همانا خدای عزوجل مخلوق را آفرید و هر که را دوست داشت از آنچه دوست داشت آفرید و آنچه را دوست داشت  این بود که :« از طینت بهشتی آفرید و هر که را دشمن داشت از آنچه نزدش مبغوض بود آفرید و انچه نزدش مبغوض بود این بود که خلقتش را از طینت دوزخی ساخت. سپس آنها را در ضلال برانگیخت.»

    راوی گوید: عرضکرد: ضلال چیست؟

    فرمود: مگر سایه خود را در پرتو خورشید نمی بینی که چیزی هست و چیزی نیست. سپس از میان آنها پیامبران را برانگیخت و ایشان را به اقرار به خدای عزوجل دعوت کرد.این است معنی قول خدای عزوجل:« اگر از آنها بپرسی چه کسی خلقشان کرده خواهد گفت خدا» 87سوره43. سپس آنها را به اقرار به پیغمبران دعوت کرد. بعضی اقرار کردند و برخی انکار ورزیدند. آنگاه به ولایت ما دعوتشان فرمود.

    به خدا هر که را که خدا دوست داشت به آن اقرار کرد و هر که را دشمن داشت انکار ورزید و همین اس معنی خدای عزوجل:« آنها به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند، ایمان نخواهند آورد.» 101 سوره7.

    سپس امام باقر علیه السلام فرمود: تکذیب در آنجا واقع شد.

     

    روایت دوم)

    عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من بعضی از اصحاب خود(شیعیان) را می بینم که بی خردی و تندی و سبکی عارضش شود. از این جهت به شدت اندوهگین می شوم و مخالف خود (غیرشیعه) را نیکو روش می بینم.

    فرمود: نیکو روش نگو؛ زیرا مقصود از روش، طریقه(کیش و مذهب) است بلکه بگو نیکو سیما؛ زیرا خدای عزو جل می فرماید:« سیمای آنها در رخسارشان از اثر سجده است.» 29سوره48. او را نیکو سیما و دارای وقار میبینم و از آن جهت اندوهگین می شوم.

    فرمود: از سبکی که در اصحابت و سیما نیکی که در مخالفینت میبینی اندوهگین مباش؛زیرا خدای تبارک تعالی چون خواست آدم را بیافریند آن دو طینت را آفرید سپس آنها را دو نیمه کردو به اصحاب یمین فرمود: به اذن من آفریده شوید. آنها مخلوقی گشتند مانند مورچگان که می شتافتند و به اهل شمال فرمود: به اذن من آفریده شوید. آنها مخلوقی گشتند مانند مورچگان که به راه خود می رفتند. سپس برای آنها آتشی افروخت  و فرمود:« به اذن من درآئید

    نخستین کسی که به آتش درآمد محمد صلی الله علیه و آله بود. سپس پیغمبران اولوالعزم دیگر و اوصیاء و پیروانشان از پی او درآمدند.

    آنگاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من درآئید.

    گفتند: پروردگارا! ما را آفریدی تا بسوزانی؟!

    و نافرمانی کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش خارج شوید. بی أنکه آتش به انها جراحتی رساند و در آنها تاثیر گذارد.

    چون اصحاب شمال آنها را دیدند گفتند: پرودگارا! اصحاب خود را سالم میبینم از ما درگذر و امر فرما داخل شویم.

    فرمود: از شما درگذشتم، داخل شوید.

    چون نزدیک رفتند و افروختگی آتش به آنها رسید برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما را برسوختن صبر نداریم و نافرمانی کردند تا سه بار ایشان را امر به دخول فرمود. و در هر سه بار نافرمانی کردند و برگشتند و آنها (یعنی اصحاب یمین) را سه بار امر فرمود هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش درآمدند.

    سپس به همه آنها فرمود : به اذن من گل شوید و ادم را از آن گل آفرید. پس آنها که از این دسته باشند از آن دسته نگردند و آنها که از آن دسته باشند از این ها نشوند و هر سبکی و بدخلقی که در اصحابت می بینی  از برخورد آنهاست با اصحاب شمال و هر سیمای نیک و وقاری که در مخالفینت می بینی از برخورد آنهاست با اصحاب یمین.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند به چه علت از همه فرزندان آدم پیش افتادی؟

    فرمود: زیرا من نخستین اقرار کننده به پروردگارم بودم. خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟

    گفتند: چرا.

    در آنجا نخستین پاسخ دهنده بودم.

    ابوبصیر به امام صادق علیه السلام عرض کرد: چگونه پاسخ دادند با آنکه ذر بودند؟

    فرمود: خدا در آنها نیروئی قرار داد که چون از آنها بپرسند پاسخ گویند؛ یعنی در عالم میثاق.

     

    روایت چهارم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: نطفه مومن در صلب مشرک قرار میگیرد ولی هیچ گونه بدی و الودگی به او نمی رسد تا زمانی که در زهدان زن مشرکه قرار گیرد. در آنجا هم هیچ گونه بدی به او نمی رسد تا او را بزاید چون او را زائید باز هم هیچ گونه بدی به او نرسد تا انکه قلم تکلیف بر او جاری شود.

     

    روایت پنجم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: در بهشت درختی است که مزن نام دارد. چون خدا خواهد مومنی بیافریند قطره ئی از آن بچکاند. آن قطره به هر سبزی و میوه ئی که رسد مومن یا کافری از آن بخورد خدای عزوجل از صلب او مومنی خارج کند.

    .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 07:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حقیقت خلقت مومن و کافر ...
    حقیقت خلقت مومن و کافر

    حقیقت خلقت مومن و کافر

     

    روایت اول)

    علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: خدای عزّوجلّ دلها و پیکرهای پیغمبران را از طینت علیین آفرید و دلهای مومنین را هم از آن طینت آفرید و پیکرهای مومنین را از پائین تر از آن قرار داد و کافران را از طینت سجین آفرید. هم دلها و هم پیکرهایشان را آنگاه این دو طینت را ممزوج ساخت. به همین جهت از مومن کافر متولد شود و کافر مومن زاید(زیرا فرزندان آدم استعداد این دو مررتبه را پیدا کردند.) و نیز به همین سبب به مومن گناه و بدی رسد و به کافر ثواب و نیکی. پس دلهای مومنان بدانچه از آن آفریده شده گرایند و دلهای کافران بدانچه از آن آفریده شده تمایل کنند.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدای عزوجل مومن را از طینت بهشتی آفرید و کافر را از طینت دوزخی.

    فرمود: چون خدای عزّوجلّ نسبت به بنده ئی خیری خواهد روح و پیکرش را پاک سازد. از این رو هر خیری شنود آن را بشناسد و بفهمد و هر بد و زشتی شنود آن را زشت بیند.

    و شنیدم که می فرمود: طینتها بر سه گونه اند:

    الف) طینت پیغمبران و مومن هم از این طینت است. جز اینکه پیغمبران از خالص و برگزیده آن طینتند و ایشان اصل باشند و فضیلتشان  به جای خود محفوظ است و مومنین فرع باشند و از گل ثابت و چسبیده از این رو خدای عزّوجلّ میان پیغمبران و پیروانشان جدائی نیندازد.

    ب) طینت ناصبی که از گل سیاه بدبو است.

    ج) طینت مستضعفین که از خاک است.

    مومن از ایمانش دگرگون نشود و ناصبی از دشمنی خود و امر مستضعفین مربوط به خواست خداست.

     

    روایت سوم)

    عبدالله بن کیسان گوید: به امام جعفرصادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم. من عبدالله بن کیسان چاکر شما هستم.

    فرمود: نژادت را میشناسم، اما نژادت را نمیشناسم.

    گوید: عرض کردم من در کوهستان متولد شده و در سرزمین فارس(شیراز) بزرگ شده ام و در امر تجارت و کارهای دیگر با مردم آمیزش دارم. گاهی با مردی معاشرت می کنم و از او خوشرفتاری و حسن خلق و امانت داری میبینم. سپس از مذهبش جست و جو میکنم. معلوم میشود با شما دشمن است و با مرد دیگری معاشرت می کنم و از او بدخلقی و کمی امانت و ناپاکی میبینم. سپس جست و جو می کنم. معلوم می شود ولایت شما را دارد این چگونه است؟

    فرمود: ابن کیسان! مگر نمیدانی که خدای عز و جلّ گِلی از بهشت گرفت و گلی از دوزخ. سپس آن دو را به هم آمیخت. آنگاه این را از آن و آن را از این جدا ساخت. پس آنچه از امانت داری و حسسن خلق و خوش رفتاری در دشمنان ما بینی از جهت تماس آنهاست با طینت بهشتی  و آنچه از بی امانتی و بدخلقی و آلودگی در دوستان ما میبینی در اقر تماس آنهاست با طینت دوزخی و بالاخره با اصل خلقت خود برگردند.

     

    روایت چهارم)

    امام صادق علیه السلام: خدای عز و جلّ فرماید: «خدا زنده را از مرده بیرون آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است.» مقصود از زنده همان مومن است که طینت او از طینت کافر بیرون آید و مقصود از مرده ای که از زنده بیرون شود. کافری است که از طینت مومن بیرون شود پس زنده مومن است و مرده کافر. این است که خدای عز و جل فرماید:« آیا کسی که مرده است و سپس ما او را زنده کنیم.»122سوره6.

    پس مقصود از مردن مومن آمیختگی طینت او با طینت کافر است و زندگی او زمانی است که خدای عزوجل به وسیله کلمه خود(جبرئیل) آنها را از یکیدگر جدا ساخت. خدای عزوجل این گونه مومن را در زمان ولادتش پس از آنکه در تاریکی بود خارج می کند و به سوی نور می برد و کافر را پس از آنکه در نور باشد خارج میکند و به سوی تاریکی میبرد. این است معنی گفتار خدای عزوجل «تا آنکه را زنده است بیم دهد و گفتار و فرمان خدا بر کافران ثابت گردد.»

     

    روایت پنجم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم بدانند آغاز آفرینش چگونه بوده دو تن با یکدیگر اختلاف نکنند. همانا خدای عزّوجلّ پیش از آنکه مخلوق را بیافریند فرمود: آبی گوارا پدید آی. تا از تو بهشت و اهل طاعت هود را بیافرینم و آبی شور و تلخ پدید آیی تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم. سپس به آن دو دستور فرمود تا آمیخته شدند. از این جهت است که مومن کافر و کافر مومن.

    آنگاه گِلی را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد. بناگاه مانند مور به جنبش درآمدند. سپس با اصحاب یمین فرمود: به سلامت به سوی بهشت.

    و به اصحاب شمال فرمود: به سوی دوزخ و باکی هم ندارم.

    آنگاه امر فرمود: تا آتشی افروخته گشت و به اصحاب شمال فرمود: در آن داخل شوید

    از آن ترسیدند و پرهیز کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: داخل شوید. آنها داخل شدند. پس فرمود: «سرد و سلامت باش.» آتش سرد و سلامت شد.

    اصحاب شمال گفتند: «پروردگارا! از لغزش ما درگذر و از نو بگیر.»

    از نو گرفتم. داخل شوید. ایشان برفتند و باز ترسیدند. در آنجا فرمانبرداری و نافرمانی پا برجا گشت. پس نه این دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اینها باشند.

     

    روایت ششم)

    زراره گوید: مردی از امام باقر علیه السلام درباره این آیه پرسید: « و چون پروردگارت از فرزندان آدم، از پشتهایشان نژادشان را برگفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا-تا آخر- آیه 172 سوره7»حضرت در حالی که پدرش می شنید پاسخ داد.

    پدرم به من حدیث فرمود: خدای عز و جل یک مشت از خاک زمینی که آدم علیه السلام را از آن آفرید برگرفت و آب گوارای فرات بر آن ریخت و آن را چهل صباح به حال خود گذاشت. سپس بر آن آب شور و تلخ ریخت و چهل صباح دیگر واگذاشت. چون آن گل خمیر شد. آن را برگرفت و بشدت مالید آنگاه آدمیان مانند مور از راست و چپش به جنبش درآمدند. به همگی دستور فرمود به آتش درآیند. اصحاب یمین داخل شدند و آتش بر آنها سرد و سلامت گشت و اصحاب شمال از داخل شدن سرپیچی کردند.

     

    روایت هفتم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: از این رو اینها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اینها گردند. از این جهت (اهل بیت علیهم السلام) عقیده دارند که رسول خدا صلی الله علیه و اله نخستین کس بود که داخل آن آتش شد. و از این باب است قول خدای جلّ و  عزّ:« بگو اگر برای خدای رحمان فرزندی بود من نخستین پرستنده بودم.» 81سوره43.

    شرح: چون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نخستین کس بود که در میان تمام افراد بشر فرمان خدا برد و به آتش درآمد. پس اگر خدا را فرزندی می بود آن حضرت نخستین پرستنده و تعظیم کننده آن فرزند می بود و دیگران در پرستش فرزند خدا بر آن حضرت پیش نمی افتادند و چون آن حضرت کسی را به عنوان فرزند خدا نمی پرسد معلوم می شود او را فرزندی نیست.

     .

    اصول کافی، ج3

    ترجمه استاد مصطفوی

     

     

     

     

    موضوعات: ✔مطلب ندارد, جلد3
    [دوشنبه 1401-02-12] [ 07:12:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره خمس و زکات ...
    مجموعه روایات درباره خمس و زکات

    مجموعه روایات درباره خمس و زکات

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که معتقد باشد که امام به انچه در دست مردم است احتیاج دارد کافر است. بلکه مردم نیازمندند که امام (خمس و سهم و سایر وجوه  را) از انها بپذیرد. خدای عزوجل فرماید: « از اموال آنها زکات بگیر تا آنها را به وسیله ان پاک و بی آلایش سازی.» 104 سوره9.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام می فرمود: کاری نزد خدا محبوبتر از رسانیدن دراهم به امام نیست. همانا خدا درهم امام را در بهشت مانند کوه احد قرار می دهد. خدای تعالی در کتابش می فرماید: «کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا وام او را بسیار چند برابر سازد» 244 سوره2.

    امام فرمود: به خدا این وام خصوص صله امام است.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: خدا که انچه را در دست مخلوقش هست به قرض خواسته برای احتیاجش به آن نبوده و هر حقی که خدا دارد از آن ولی اوست.

     

    روایت چهارم)

    اسحاق بن عمار گوید: از موسی بن جعقر علیه السلام راجع به قول خدای عزوجل « کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا برایش چند برابر کند و او را مزدی ارجمند است» 11 سوره 57. پرسیدم.

    فرمود: درباره صله با امام نازل شده است.

     

     روایت پنجم)

    ابن بکیر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: من از یک نفر از شما پول درهم میگیرم در صورتی که از همه اهل مدینه متومل ترم. فقط مقصودم این است که شما پاکیزه شوید.

     

    ثقه الاسلام کلینی فرماید: خدای تبارک تعالی همه دنیا را به خلیفه خود (پیغمبر یا امام) داده زیرا به فرشتگان می گوید:« من در زمینه خلیفه گذارم»24سوره2.

    پس همه دنیا از آن آدم بود و پس از او به فرزندان نیکوکار و جانشینانش رسید. بنابراین آنچه را از دنیا دشمنانشان به زور گرفتند و سپس به وسیله جنگ یا غلبه به آنها برگشت «فیء» نامند پس فیء آن است که به وسیله غلبه و جنگ به آنها برگردد(و فیء ذر لغت به معنی برگشتن است) و حکم فیء آن است که خدای تعالی فرماید« بدانید که هرچه غنیمت گیرید پنج یک آن از خدا و پیغمبر و خویشان او و یتیمان و بی چیزان و در راه ماندگار است.» 4سوره8. پس فیء از آن خدا و پیغمبر و خویشان پیغمبر است. این است بیان فیء که برگشت میکند و برگشتش از این است که در دست دیگران بوده و بزور شمشیر از آنها گرفته شده است.

    اما آنچه بدون تاختن اسب و شتر به آنها برگردد. انفال است که مخصوص خدا و پیغمبر است و هیچ کس در آن شریک نیست. شرکت تنها در چیزی است که روی آن جنگ شده و کشته داده اند که برای جنگ جویان چهار سهم از آن غنیمتها مقرر گردیده و برای پیغمبر یک سهم و پیغمبر سهم خود را شش بخش می کند: سه بخش آن از خود اوست و سه بخش دیگرش از آن یتیمان و بی چیزان و در راه ماندگان است.

    و اما انفال چنین نیست. انفال مخصوص پیغمبر صلی الله علیه و آله بود زیرا او و امیر المومنین آن را فتح کردند و دیگری با آنها نبود. لذا اسم فیء از آن برداشته و اسم انفال روی آن گذاشته شد و همچنین است نیزارها و معادن و دریاها و بیابانها که همه به امام اختصاصا دارد و اگر مردمی با اجازه امام در آنها کا کردند چهار پنجم درآمد آنها از خود ایشان و یک پنجم  از آن امام است و آنچه به امام تعلق دارد حکم خمس را دارد.  و هر که بدون اجازه امام در آنها کار کند امام حق دارد همه درآمد را بگیرد و هیچ کس را در آن  سهمی نیست. همچنین هرکس بدون اجازه صاحب زمین  خرابه ای را آباد کند یا قناتی جاری کند یا در زمین خرابی عملی انجام دهد … مالک زمین اگر بخواهد از او می گیرد و اگر بخواهد در دست او باقی می گذارد.

     

    روایت ششم)

    سلیم بن قیس گوید: شنیدم امیر المومنین علیه السلام می فرمود: به خدا ما هستیم کسانی که خدا از ذی القربی قصد فرموده و آنها را همدوش خود و پیغمبرش ساخته و فرموده است: «هر چه را خدا از اموال مردم دهکده ها به پیغمبرش برگشت داده. از آن خدا و پیغمبر و خویشان او و یتیمان و بی چیزان است. » 7سوره59.

    این سهم مخصوص ماست و برای ما از صدقه  (زکات واجب) سهمی قرار نداد. خدا پیغمبرش را و ما را گرامی داشت از اینکه چرک و فضول مال مردم را به ما بخوراند.( مالی که به عنوان زکات پرداخت می شود چرک و فضولی است که از اصل مال گرفته می شود و آن مال مزکی و مصفا می گردد.

     

     روایت هفتم)

    امام صادق علیه السلام: همانا خدا هر نوع از اموال را تقسیم کرده و حق هر مستحق را از خاصه و عامه و فقرا و مساکین و اصناف دیگر مردم به آنها داده است.

    سپس فرمود: اگر درمیان مردم عدالت خکم فرما باشد همه بی نیاز شوند و باز فرمود: هدالت از عسل شیرینتر است و عدالت نکند جز کسی که عدالت را خوب بداند.

    و در مال خمس زکاتی نیست؛ زیرا ارزاق و مخارج فقراء مردم (غیر سادات) بر 8 سهم در اموال مردم مقرر گردیده و کسی از آنها بی خرجی گداشته نشده و خدا برای فقراء خویشان پیغمبر صلی الله علیه و آله نصف خمس را مقرر کرد و ایشان را از صدقات مردم و صدقات پیغمبر صلی الله علیه و آله و والی امر بی نیاز کرد. پس هیچ فقیری از فقراء مردم(غیرسادات) و هیچ فقیری ار افقراء خویشان پیغمبر صلی الله علیه و آله نباشد جز اینکه بی نیاز گردید. بنابراین (در میان مسلمین) فقیری وجود ندارد و از این جهت است که بر مال پیغمبر صلی الله علیه و آله و امام زکات نیست؛ زیرا فقیری محتاج باقی نمانده بلکه برعهده آنها تنها همان مخارجی است که پیش می آید و درآمدایشان هم از آن راههاست در برابر مخارجی که به عهده دارند.

     

    روایت هفتم)

    ضریس کنامی گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: از چه راهی مردم گرفتار زنا می شوند؟

    گفتم: نمی دانم قربانت گردم.

    فرمود: از راه خمس ما اهل بیت(که نمیپردازند) مگر شیعیان پاک زاده ما که خمس برای آنها حلالا گشت تا حلال زاده به دنیا آیند.

     

    روایت هشتم)

    یکی از تجار فارس که از پیران امام رضا علیه السلام بود، به آن حضرت نامه نوشت و درباره خمس اجازه خواست. حضرت به او نوست:

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    همانا خدا وسعن دهنده و کریم است. در مورد عمل و کار ضامن ثواب است و در تنگی ضامن غم و اندوه. هیچ مالی حلال نیست جز از راهی که خدا ان را حلال کرده و خمس موجب کمک ماست بر دین ما و عیالات ما و پیروان ما و آنچه می بخشیم و آبروئی که می خریم از کسانی که از قهر و زورش می ترسیم. پس ان را از مادریغ ندارید و تا می توانیدخود را از دعای ما محروم نکنید؛ زیرا دادن خمس کلید روزی شما و مایه پاک شدن گناهان شماست و چیزی است که برای روز بیچارگی خود آماده می کنید و مسلمان کسی است که به عهدی که خدا با او کرده وفا کند. مسلمان آن نیست که با زبان و با دل مخالفت کند.

    والسلام.

    .

    اصول کافی، ج2، ترجمه مصطفوی

    اتمام جلد دوم اصول کافی در شب 23ام ماه رمضان مصادف با شب قدر/ دوشنبه 1401 

    و من الله التوفیق …

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [دوشنبه 1401-02-05] [ 04:01:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      امام باقر و امام زمان علی السلام ...
    امام باقر و امام زمان علی السلام

    امام باقر و امام زمان علی السلام

     

    حکم ابن ابی نعیم گوید: در مدینه خدمت امام  باقر علیه السلام رسیدم و عرض کردم: من بین رکن و مقام نذر کرده و به عهده گرفته ام  که اگر شما را ملاقات کنم از مدینه بیرون نروم تا زمانی که بدانم قائم آل محمد هستی یا نه.

    حضرت هیچ پاسخی به من نفرمود.

    من 30 روز در مدینه بودم.

    سپس در بین راهی به من برخورد و فرمود: ای حکم! تو هنوز اینجائی؟

    گفتم: آری. من ندری که کرده ام به شما عرش کردم و شما مرا امر و نهی ننموده و پاسخی نفرمودی.

    فرمود: فردا صبح زود منزل من بیا. فردا خدمتش رفتم.

    فرمود: مطلبت را بپرس.

    عرض کردم: من بین رکن و مقام ندر کرده و روزه و صدقه ئی برای خدا به عهده گرفته ام که اگر شما را ملاقات کردم از مدینه بیرون نروم جز آنکه بدانم شما قائم آل محمد هستی یا نه؟ اگر شما هستی ملازم خدمت باشم و اگر نیستی در روی زمین بگردم و در طلب معاش برآیم.

    فرمود: ای حکم! همه ما قائم به امر خدا هستیم.

    عرش کردم: شما صاحب شمشیری؟

    فرمود: همه ما صاحب شمشیر و وارث شمشیریم.

    عرش کردم: شما هستی آنکه دشمنان خدا را میکشی و دوستان خدا به وسیله شما عزیز می شوند و دین خدا آشکار می گردد؟

    فرمود: ای حکم! چگونه من او باشم در صورتی که به 45 سالگی رسیده ام؟ و حال انکه صاحب این امر از من به دوران شیرخوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاکتر است.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 03:54:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      هرگاه ما درباره مردی از خاندان خود چیزی گفتیم و در فرزند یا فرزند زاده او پیدا شد ان را انکار نکنید ...
    هرگاه ما درباره مردی از خاندان خود چیزی گفتیم و در فرزند یا فرزند زاده او پیدا شد ان را انکار نکنید

    هرگاه ما درباره مردی از خاندان خود چیزی گفتیم و در فرزند یا فرزند زاده او پیدا شد ان را انکار نکنید

     

    روایت اول)

    ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: خدای تعالی به عمران وحی کرد که من به تو پسری می بخشم سالم و مبارک که به اذن خدا کور مادرزاد و پیس را درمان کند و مردگان را زنده کند و پیغمبر بنی اسرائیل اش قرار دهم. عمران این مطلب را به همسرش «حنه» که مادر مریم است گزارش داد. چون به مریم حامله گشت فکر می کرد که حملش پسر است. چون او را زائید گفت: پروردگارا! من دخنر زائیدم و پسر مانند دختر نیست.

    یعنی دختر که پیغمبر نمی شود. خدای عزوجل می فرماید: خدا به آنچه او زائیده داناتر است. سپس خدای تعالی عیسی را به مریم بخشید. او همان پیغمبری بود که به عمران بشارت داده شده بود و به او وعده کرده بودند.

    پس هرگاه ما درباره مردی از خاندان خود چیزی گفتیم و در فرزند یا فرزند زاده او پیدا شد ان را انکار نکنید.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام می فرمود: گاهی انسان با صفت عدالت یا ستم سنجیده می شود و به آن سنجش نسبتش می دهند در صورتی که خودش آن صفت را دارا نیست، بلکه پسرش یا پسر پسرش بعد از او دارای آن صفت می باشد پس او همان است.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد
     [ 03:49:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله در لوح حضرت فاطمه صلی الله علیها ...
    ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله در لوح حضرت فاطمه صلی الله علیها

    ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله در لوح حضرت فاطمه صلی الله علیها

     

    امام صادق علیه السلام فرماید: پدرم به جابر بن عبدالله  انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسانتر است که تو را تنها ببینم  و از تو سوال کنم؟

    جابر گفت: هر وقت شما بخواهی.

    پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی که آن را دردست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده ئی و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده.

    جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام  تبریک گفتم. در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید بود.

    به او عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟

    فرمود: لوحی است که خدا آن را بر رسولش صلی الله علیه و آله اهداء فرمود. اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرمود.

    جابر گوید: سپس مادرت فاطمه علیها السلام آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسی کردم.

    پدرم به او گفت: ای جابر! آن را بر من عرضه میداری؟

    عرض کرد: آری. انگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت. جابر ورق صحیفه ئی بیرون آورد.

    پدرم فرمود: ای جابر، تو در نوشته ات نگاه کن تا من برایت بخوانم.

    جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کرد حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که اینگونه در آن لوح نوشته دیدم:

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    این نامه از جانب خداوند عزیز و حکیم است برای محمد پیغمبر او و نور و سفیر و دربان و دلیل او که روح الامین از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.

    ای محمد! أسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا سپاسگزار و الطاف مرا انکار مدار.

    همانا منم خدائی که جز من شایان پرستش نیست. منم شکننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز.

    همانا منم خدائی که جز من شایان پرستش نیست. هرکه جز فضل مرا امیدوار باشد و از غیر عدالت من بترسد، او را  ذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم. پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما.

    من هیچ پیغمبری را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد جز اینکه برای او وصی و جانشینی مقرر کردم. من تو را بر پیغمبران برتری دادم و وصی تو را بر اوصیاء دیگر و به دو شیرزاده و دو نوه ات حسن و حسین گرامی داشتم و حسن را بعد از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم. او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالیتر است. کلمه تامه خود را همراه او و حجت رسای خود را نزد او قرار دادم. به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم.

    نخستین آنها سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است.

     و پسر او مانند جد محمود خود محمد است. او شکافنده علم من و کانون حکمت من است.

    و جعفر است که شک کنندگان درباره او هلاک می شوند. هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفته. سخن و وعده پاربرجای من است که مقام جعفر را گرامی دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم.

    پس از او موسی است که آشوبی سخت و گیج کننده فرا گیرد؛ زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامی سزشار سیرآب شوند. هرکس یکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و انکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است.

    پس از گذشتن دوران بنده و دوست وبرگزیده ام موسی، وای بر دروغ بندان و منکرین علی و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را به دوش او گذلردم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم. او را مردی پلید و گردن کش می کشد و در شهری که بنده صالح آن را ساخته است پهلوی بدترین مخلوقم به خاک سپرده می شود.

    فرمان و وعده من ثابت شده که :

    او را به وجود پسزش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم. او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم می باشد. هر بنده ئی به او ایمان آورد بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار دوزخ باشند، بپذیرم.

     عاقبت کار پسرش علی را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و تمین وحی من است به سعادت رسانم.

    از او به وجود آورم دعوت کننده به سوی راهم و خزانه دار علمم حسن را.

    و این رشته را به وجود پسر او «م.ح.م.د» که رحمت برای جهانیان است کامل کنم. او کمال موسی و رونق عیسی  و صبر ایوب دارد. در زمان او دوستانم خوار گردند و سرهای آنها را برای یکدیگر هدیه فرستند. چنانکه سرهای ترک و دیلم را به هدیه فرستند. ایشان را بکشند و بسوزانند و انها ترسان و بیمناک و هراسان باشند. زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود. آنها دوستان حقیقی منند. به وسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم. درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد و تنها ایشانند هدایت شدگان.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1401-01-26] [ 05:45:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله ...
    ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله

     ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله 

     

    روایت اول) ویژگی های جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله در لوح حضرت فاطمه سلام الله علیها

     

    امام صادق علیه السلام فررماید: پدرم به جابر بن عبدالله  انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسانتر است که تو را تنها ببینم  و از تو سوال کنم؟

    جابر گفت: هر وقت شما بخواهی.

    پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده‌ئی و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده.

    جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علی ه و اله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام  تبریک گفتم. در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید بود.

    به او عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟

    فرمود: لوحی است که خدا آن را بر رسولش صلی الله علیه و آله اهداء فرمود. اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرمود.

    جابر گوید: سپس مادرت فاطمه علیها السلام آن را به من داد. من ان را خواندم و رونویسی کردم.

    پدرم به او گفت: ای جابر! آن را بر من عرضه میداری؟

    عرض کرد: آری. انگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت. جابر ورق صحیفه ئی بیرون آورد.

    پدرم فرمود: ای جابر، تو در نوشته ات نگاه کن تا من برایت بخوانم.

    جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کرد حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که اینگونه در آن لوح نوشته دیدم:

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    این نامه از جانب خداوند عزیز و حکیم است برای محمد پیغمبر او و نور و سفیر و دربان و دلیل او که روح الامین از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.

    ای محمد! أسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا سپاسگزار و الطاف مرا انکار مدار.

    همانا منم خدائی که جز من شایان پرستش نیست. منم شکننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز.

    همانا منم خدائی که جز من شایان پرستش نیست. هرکه جز فضل مرا امیدوار باشد و از غیر عدالت من بترسد، او را  ذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم. پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما.

    من هیچ پیغمبری را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد جز اینکه برای او وصی و جانشینی مقرر کردم. من تو را بر پیغمبران برتری دادم و وصی تو را بر اوصیاء دیگر و به دو شیرزاده و دو نوه ات حسن و حسین گرامی داشتم و حسن را بعد از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم. او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالیتر است. کلمه تامه خود را همراه او و حجت رسای خود را نزد او قرار دادم. به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم.

    نخستین آنها سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است.

     و پسر او مانند جد محمود خود محمد است. او شکافنده علم من و کانون حکمت من است.

    و جعفر است که شک کنندگان درباره او هلاک می شوند. هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفته. سخن و وعده پاربرجای من است که مقام جعفر را گرامی دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم.

    پس از او موسی است که آشوبی سخت و گیج کننده فرا گیرد؛ زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامی سزشار سیرآب شوند. هرکس یکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و انکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است.

    پس از گذشتن دوران بنده و دوست وبرگزیده ام موسی، وای بر دروغ بندان و منکرین علی و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را به دوش او گذلردم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم. او را مردی پلید و گردن کش می کشد و در شهری که بنده صالح آن را ساخته است پهلوی بدترین مخلوقم به خاک سپرده می شود.

    فرمان و وعده من ثابت شده که :

    او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم. او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم می باشد. هر بنده ئی به او ایمان آورد بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار دوزخ باشند، بپذیرم.

    عاقبت کار پسرش علی را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و تمین وحی من است به سعادت رسانم.

    از او به وجود آورم دعوت کننده به سوی راهم و خزانه دار علمم حسن را.

    و این رشته را به وجود پسر او «م.ح.م.د» که رحمت برای جهانیان است کامل کنم. او کمال موسی و رونق عیسی  و صبر ایوب دارد. در زمان او دوستانم خوار گردند و سرهای آنها را برای یکدیگر هدیه فرستند. چنانکه سرهای ترک و دیلم را به هدیه فرستند. ایشان را بکشند و بسوزانند و انها ترسان و بیمناک و هراسان باشند. زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود. آنها دوستان حقیقی منند. به وسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم. درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد و تنها ایشانند هدایت شدگان

     

     روایت دوم)

    ابوسعید خدری  گوید: زمانی که ابوبکر مرد و عمر جانشین او شد من حاضر بودم که مردی از بزرگان یهود مدینه نزد عمر آمد. یهودیان مدینه معتقد بودند که دانشمندترین مردم زمان خود است نا نزدیک عمر رسید، گفت: ای عمر! من نزد تو آمده ام و میخواهم مسلمان شوم. اگر هر چه پرسیدم جواب گفتی می‌دانم تو دانشمندترین اصحاب محمد نسبت به قرآن و سنت و آنچه می خواهم از تو بپرسم، هستی.

    عمر گفت: من چنین نیستم ولی تو را رهبری می کنم به کسی که دانشمندترین امت است نسبت به قران و سنت و آنچه از او بپرسی و او این مرد است. -آنگاه اشاره به علی علیه السلام کرد-

    یهودی گفت: اگر چنین است که می گوئی  چرا مردم با تو بیعت کنند در صورتی که او دانشمندترین شما باشد؟

    عمر با او به درشتی و سرزنش گرد.

    یهودی به جانب علی علیه السلام رفت و گفت: تو چنانی که عمرگفت؟

    فرمود: عمر چه گفت؟

    یهودی گزارش را بیان کرد و گفت: اگر تو چنانی که او می گوید من مطالبی از تو می پرسم تا بدانم اگر کسی از شما آنها را بداند شما که ادعا می کنید بهترین و داناترین امتها هستید راست می گوئید به علاوه خودم هم در دین شما که اسلام است وارد می شوم . 

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: من چنانم که عمر به تو گفت. هرچه خواهی بپرس به تو جواب می گویم ان شاء الله.

    یهودی سه مسأله و سه مسأله و یک مسأله را به من خبر ده.

    علی علیه السلام فرمود: ای یهودی! چرا نگفتی هفت مسأله را به من خبر ده!

    یهودی گفت: برای اینکه اگر سه مسأله را جواب گفتی بقیه را می پرسم وگرنه خود داری می کنمو اگر هفت مسأله را جواب گفتی می دانم دانشمندترین و برترین روی زمینی و نسبت به مردم از خودشان اولی هستی.

    علی علیه السلام فرمود: ای یهودی! هرچه خواهی بپرس.

    یهودی گفت: به من خبر ده از نخستین سنگی که روی زمین نهاده شد و نخستین درختی که در زمین کاشته شد و نخستین چشمه ای که روی زمین جوشید.

    امیر المومین علیه السلام به او پاسخ داد.

    یهودی گفت: به من بگو این امت چند امام دارد؟ و پیغمبر شما منزلش در کجای بهشت است؟ و به من بگو همراهان او در بهشت کیانند؟

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: این امت دوازده امام هادی از نسل پیغمبرش دارد و آنها از نژاد من هستند و اما منزل پیغمبر ما در بهترین و شریفترین مقام بهشت به نام جنت عدن است و اما همراهیان او در آن منزل همین دوازده تن از نسل او باشند با مادرشان و و مادر مادر آنها و اولاد ایشان. کسی دیگر با ایشان در آن منزل شرکت ندارند.

     

    روایت سوم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلی الله علیه و آله را به سوی جن و انس ارسال فرمود و پس از او 12 وصی قرار داد که برخی از ایشان گذشته و برخی مانده اند و نسبت به هر وصی سنت و روش خاصی جاری شد. اوصیائی که بعد از محمد صلی الله علیه و آله می باشند و به روش اوصیاء عیسی علیه السلام هستند و دوازده نفرند و امیر المومین علیه السلام روش مسیح را دارد.( یعنی پیروان علی علیه السلام مانند پیروان مسیح سه دسته شدند؛ برخی او را خدا دانستند و پرستیدند و برخی او را خطاکار و کافر پنداشتند و برخی به عقیده حق پابرجا بودند و به امامتش قائل شدند و یا تشبیه ان حضرت به مسیح از نظر زهد و عبادت و پوشاک و خوراک زبر و خشن است.)

     

    روایت چهارم) 

    رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: به شب قدر ایمان آورید که آن مخصوص علی بن ابی طالب و یازده فرزند او می باشد بعد از من.

     

    روایت پنجم)

    امام باقر علیه السلام می فرمود: دوازده امام از آل علی محمد همگی محدث و اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام اند. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام دو پدرند.

     

    روایت ششم)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی بند و قفل زمین هستیم. به سبب ما خدا زمین را میخ کوبیده تا اهلش را فرو نبرد. چون دوازدهمین فرزندم از دنیا برود زمین اهلش را فرو برد و مهلت داده نشود.

     

    روایت ششم)

    کرام گوید: من پیش خود سوگند یاد کردم که هرگز در روز غذا نخورم تا قائم آل محمد قیام کند. پس خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم: مردی از شیعیان شما برای خود به گردن گرفته که هرگز در روز غذا نخورد تا قائم آل محمد قیام کند.

    حضرت فرمود: ای کرام! بنابراین باید روزه بگیری ولی دو روز عید(فطر و قربان) و سه روز تشریق (11-12-13 ذی الحجه) و زمانی که مسافر و بیمار هستی وزه نگیر؛ زیرا چون حسین علیه السلام کشته شد آسمانها و زمین و هرچه بر آنهاس با فرشتگان نالیدند و گفتند: پروردگارا! به ما اجازه بده خلق را هلاک کنیم و از صفحه زمین براندازیم. برای آنکه حرمت تو را حلال شمردند و برگزیده تو را کشتند.

    خدا به آنها وحی فرستاد: ای فرشتگانم و ای آسمان و زمینمً آرام گیرید.

    سپس یک پرده ا زپرده ها را عقب زد. پشت آن پرده محمد و دوازده وصی او بود. انگاه دست فلان قائم میان آنها را گرفت و فرمود: ای فرشتگانم و ای آسمانها و زمینم، به سبب این انتقام میگیریم. این جمله را سه بار فرمود.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه  مصطفوی

    موضوعات: ◀احادیث برگزیده اصول کافی, ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 05:40:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      روایاتی ا زندگی امام زمان علیه السلام ...
    روایاتی ا زندگی امام زمان علیه السلام

    روایاتی از زندگی امام زمان علیه السلام

     

    روایت اول)

    احمد بن محمد گوید: هنگامی که زبیری کشته شد، این مکتوب از جانب امام حسن عسگری علیه السلام بیرون آمد: «این است مجازات کسی که بر خدا نسبت به اولیائش دروغ بندد. او گمان کرد که مرا خواهد کشت و نسلم قطع می شود. چگونه  قدرت خدا را مشاهده کرد؟ و برای او پسری متولد شد که او را «م ح م د» نام گذاشت. در سال 256».

     

    روایت دوم)

    ابوعبدلله نسائی میگوید:« چیزهائی از جانب مرزبانی حارثی[ به ناحیه مقدسه] رسانیدم که در میان آنها دست بند طلائی بود. همه پذیرفته شد و دست بند به من رد شد و مامور به شکستنش شدم. من آن را شکستم. در میانش چند مثقال آهن و مس یا قلع بود. من آنها را خارج ساختم و فرستادم. پذیرفته شد.

     

    روایت سوم)

    جماعتی از اهل مدینه که از اولاد ابیطالب بودند و عقیده حق داشتند ( برای امام حسن عسگری علیه السلام پسری قائل بودند که امام دوازدهم است) و حقوق آنها در وقت معینی به ایشان می‌رسید. چون امام حسن عسگری علیه السلام درگذشت، گروهی از ایشان از عقیده فرزند داشتن امام برگشتند. سپس حقوق کسانی که بر عقیده فرزند داشتن امام ثابت بودند، رسید و از دیگران قطع شد و نامشان از میان رفت.

     

    روایت چهارم)

    مردی از اهل سواد، مالی به ناحیه مقدسه رسانید، پذیرفته نشد و به او گفته شد:« حق پسر عموهایت که 400 درهم است از این مال خارج کن.» آن مرد ملکی از عموزادگانش در دست داشت که در آن شریک بودند و او حق آنها را نگه داشته بود. چون حساب کرد حق عموزادگانش از آن مال همان 400 درهم بود. آن مقدار را بیرون کرد و بقیه را فرستاد، پذیرفته شد.

     

    روایت پنجم)

    حسین بن حسن علوی گوید:« مردی از ندیمان روزحسنی و مرد دیگری که همراه او بود به او گفت:« اینک او (حضرت صاحب الزمان علی السلام) اموال مردم را (به عنوان سهم امام) جمع می‌کند و وکلائی دارد» و وکلاء آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.

    این خبر به گوش عبیدالله بن سلیمان وزیر رسید. وزیر همت گماشت که وکلا را  بگیرد. سلطان گفت:« جست وجو کنید و ببینید خود این مرد کجاست؛ زیرا این کار سختی است.»

    عبیدالله بن سلیمان گفت:« وکلاء را میگیریم»

    سلیمان گفت:« نه، بلکه اشخاصی را که نمی‌شناسید به عنوان جاسوس و با پول نزد آنها می‌فرستیم، هرکس از آنها پولی قبول کرد، او را می‌گیریم.»

    از حضرت نامه رسید که به همه وکلاء دستور داده شود از هیچ کس چیزی نگیرند و از گرفتن سهم امام خودداری نمایند و خود را به نادانی زنند.

    مرد ناشناسی به عنوان جاسوس نزد محمد بن احمد آمد و در خلوت به او گفت:« مالی همراه دارم که می خواهم آن را برسانم»

    محمد گفت:« اشتباه کردی من از این موضوع خبری ندارم.»

    او همواره مهربانی و حیله گری می کرد و محمد خود را به نادانی می‌زند.

    آنها جاسوسها را دراطراف منتشر کردند،  وکلاء از گرفتن خود داری می‌کردند به واسطه دستوری که به آنها رسیده بود.

     .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    .

     

     

     

     

     

    موضوعات: ◀جلد2, ◀مطالب ویژه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف), ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1401-01-05] [ 01:43:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات امام هادی علیه السلام ...
    مجموعه روایات امام هادی علیه السلام

    آن حضرت در نیمه ذی الحجه سال 212 متولد شد و به روایتی تولدش در ماه رجب سال 214 بوده و در 26 جمادی الآخر سال 254 درگذشت و به روایتی در ماه رجب سال 254 وفات نمود. سنش به روایت اول 40 سال و 6 ماه و به روایت دیگر از نظر تولد 40 سال بوده است. متوکل عباسی آن حضرت را همراه یحیی بن هرثمه بن أعین از مدینه به سامرا آورد و در انجا وفات نمود و در خانه خود مدفون گشت. مادرس أم ولد و نامش سمانه بود.

     

    روایت اول)

    خیران اسباطی گوید: در مدینه خدمت ابوالحسن(امام دهم) علیه السلام رسیدم. به من فرمود: از واثق چه خبر داری؟

    عرض کردم: قربانت، وقتی از او جدا شدم با عافبت بود. من از همه مردم دیدارم به او نزدیکتر است؛ زیرا ده روز پیش او را دیده ام( و کسی در مدینه نیست که او را بعد از من دیده باشد.)

    فرمود: اهل مدینه می گویند: او مرده است.

    چون به من فرمود: مردم می گویند(و شخص معینی را نام نبرد) دانستم مطلب همان است.(واثق مرده است و حضرت به علم غیب دانسته و توریه می فرماید.)

    سپس فرمود: جعفر(متوکل عباسی) چه کرد؟

    عرض کردم: از او جدا شدم در حالی که در زندان بود و حالش از همه مردم بدتر بود.

    فرمود: او فرمانروا شد. ابن زیات (وزیر واثق) چه کرد؟

    عرضکردم: قربانت، مردم با او بودند و فرمان فرمان او بود.

    فرمود: این پیشرفت برایش نامبارک بود.

    پس اندکی سکوت نمود، آنگاه فرمود: مقدرات و احکام خدا ناچار باید جاری شود. ای خیران! واثق درگذشت و متوکل به جای او نشست و ابن زیات هم کشته شد.

    عرض کردم: قربانت، چه وقت؟

    فررمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو( از سامرا یعنی 4 روز).

     

     روایت دوم)

    صالح بن سعید گوید: خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم و عرض کردم: قربانت، در هر امری درصدد خاموش کردن نور شما و کوتاهی در حق شما بودند تا آنجا که شما را در این سرای زشت و بدنامی که سرای گدایان نامند منزل دادند.

    فرمود: پسر سعیید! تو هم چنین فکر می کنی؟

    سپس با دستش اشاره کرد و فرمود: بنگر،

     من نگاه کردم بوستانهائی دیدم سرور بخش و بوستانهائی با میوه های تازه رس که در آنها دخترانی نیکو و خوشبوی بود مانند مروارید در صدف و پسر بچه گان و مرغان و اهوان و نهرهای جوشان که چشمم خیره شد و دیده ام از کار افتاد.

    آنگاه فرمود: ما هر کجا باشیم اینها برای ما مهیاست. ما در سرای گدایان نیستیم.

     

    روایت سوم) 

    یعقوب بن یاسر گوید: متوکل با اطرافیانش می گفت: موضوع ابن الرضا(امام هادی علیه السلام) مرا خسته و درمانده کرد. از میگساری و همنشینی  با من سرباز می زند و من نمی توانم در این باره از او فرصتی بدست آورم( تا او را آلوده و گنهکار نشان دهم.)

    آنها گفتند: اگر به او راه نمی یابی برادرش موسی (مبرقع) هست. او اهل ساز و آواز است. می خورد و می آشامد و عشقبازی می کند.

    متوکل گفت: دنبالش بفرستید و او را بیاورید تا او را در نظر مردم به جای ابن الرضا جا بزنیم و بگوئیم ابن الرضا همین است.

    آنگاه به او نامه نوشتو با احترام حرکتش داد و تمام بنی هاشم و سرلشکران و مردم به استقبالش رفتند با این شرط که چون به سامره وارد شود متوکل قطعه زمینی به او واگذارد و برای او در آنجا ساختمان کند و می فرشان و آوازه خوانان را نزد او فرستد و به او احسان و خوش رفتاری کند و دستگاهی آراسته برایش اماده کند و خودش در آنجا بدیدار او رود.

    چون موسی برسید حضرت ابوالحسن  در محل پل وصیف که جای ملاقات واردین بود به او برخورد. بر او سلام کرد و حقش را ادا نمود. سپس فرمود: این مرد(متوکل) تو را احضار کرده تا آبرویت را ببرد و از ارزشت بکاهد. مبادا نزد او اقرار کنی که هیچ گاه شراب آشامیده ئی.

    موسی گفت: اگر مرا به آن دعوت کند چاره ام چیست؟

    فرمود: ارزش خودت را پایین نیاور و ان کار را مکن که او می خواهد رسوایت کند.

    موسی نپذیرفت و حضرت سخنش را تکرار فرمود. چون دید موسی اجابت نمی کند فرمود: این مجلسی است که هرگز تو با او گردهم نیائید.

    موسی سه سال در آنجا بود، هر روز صبح می رفت به او می گفتند متوکل امروز کار دارد شب یا. سب می آمد می گفتند: مست است صبح بیا. صبح می آمد می گفتند : دوا آشامیده . تا سه سال بدین منوال گذشت و متوکل کشته شد و ممکن نشد با او انجمن کند.  

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-11-29] [ 10:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات از امام جواد علیه السلام ...
    مجموعه روایات از امام جواد علیه السلام

    مجموعه روایات از امام جواد علیه السلام

     

    آن حضرت در ماه رمضان سال 195 متولد شد و د رآخر ذیقعده سال 220 درگذشت و 25 سال و 2 ماه و 18 روز داشت و در شهر بغداد در گورستان قریش کنار قبر جدش موسی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد، معتصم عباسی آن حضرت را در آغاز سالی که وفات نمود، به بغداد روانه کرد. مادرش امّ ولد و نامش سبیکه نوبیه بود و برخی گفته اند نامش خیزران بود. و روایت شده که او از خاندان ماریه مادر ابراهیم بن رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است.

    محمد بن سنان گوید: محمد بن علی (امام جواد علیه السلام) درگذشت درحالیکه 25 سال و 3 ماه و 12 روز داشت و وفاتش در روز سه شنبه شششم ذی الحجه سال220 بود . پس از پدرش 19 سال و 25 روز کمتر زندگی کرد.

     

    روایت اول)

    علی بن اسباط گوید: امام جواد علیه السلام به طرف من می آمد و من به سر و پای آن حضرت می نگریستم تا اندامش را برای رفقای خود در مصر وصف کنم. من در این فکر بودم که ان حضرت بنشست و فرمود: « ای علی! همانا خدا درباره امامت حجت اورده چنانکه درباره نبوت حجت آورده و فرمود: « در کودکی به او حکمت دادیم» سوره19/13 و باز فرمود:« چون به نیرومندی رسید» و « و چهل ساله شد» پس رواست که در کودکی به امام حکمت داده شود چنانکه رواست در سن چهل سالگی به او عطا شود.

     

    روایت دوم)

    ابوهاشم جعفری گوید: در مسجد مسیب همراه امام جواد علیه السلام نماز گزاردم. آن حضرت در جای قبله مستقیم برای ما نماز گزارد. راوی یادآور شد که در آن مسجد درخت سدری بود خشک و بی برگ. حضرت آب طلبید و زیر درخت وضو گرفت سپس آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

     

     

     

     

     

     

     

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [شنبه 1400-11-23] [ 01:28:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      روایاتی درباره امام رضا علیه السلام ...
    روایاتی درباره امام رضا علیه السلام

    روایاتی درباره امام رضا علیه السلام


    جضرت ابوالحسن امام رضا علیه السلام در سال 148 متولد شد و در ماه صفر سال 203 به سن 55 سالگی درگذشت. آن حضرت در قریه ئی از شهر طوس به نام سناباد که تا نوقان یک جیغ راه است. وفات یافت و در آن جا مدفون گشت.

    مامون آن حضرت را از راه بصره و شیراز (که شیعیانش کمتر بودند)به مرو حرکت داد. چون مامون از مرو بیرون آمد و رهسپار بغداد گشت.آن حضرت را همراه خود برد ولی امام در آن قریه وفات کرد. مادرش امّ ولد و نامش امّ البنین است.

     

     


    یاسر خادم وریان بن صلت گویند: چون عید فرارسید، مأمون به حضرت پیام فرستاد و از وی خواست که برای نماز عید حاضر شود و نماز گزارد و خطبه بخواند. امام بر اساس شرط ­های تعیین شده در پذیرش ولایتعهدی (امر و نهی نکند، فتوی و حکم ندهد، نصب و عزل ننماید، هیچ امری را که پابرجاست دگرگونش نسازد.)، به مأمون پیام داد شروطی را که میان من و تو در پذیرفتن امر ولایت عهدی بود، میدانی.مامون پیغام داد که من می خواهم با این عمل دل مردم آرامش یابد و فضیلت شما را بشناسند. سپس بارها آن حضرت به او جواب رد دادند و او پافشاری می کرد.

    تا انکه حضرت فرمود: یا امیر المومنین! اگر مرا از این امر معاف داری خوشتر دارم و اگر معاف نکنی همچنان که پیامبر و امیر المومنین (علیهما السلام) بیرون میشدند بیرون می شوم.

    مامون گفت: هرگونه خواهی بیرون شو  دستور داد سرداران و تمام مردم صبح زود در خانه امام رضا علیه السلام حاضر باشند.

    یاسر خادم  گوید:  مردان و زنان و کودکان در میان ره و پشت بام ها بر سر راه امام رضا علیه السلام نشستند و سرداران و لشکریان در خانه آن حضرت گرد آمدند. چون خورشید طلوع کرد، امام رضا علیه السلام غسل نمود و عمامه سفیدی که از پنبه بود به سر گذاشت یک سرش را روی سینه و سر دیگر را میانه دو شانه انداخت و دامن به کمر زد و به همه پیروانش دستور داد چنان کنند.

     


    آنگاه عصای پیکان داری بدست گرفت و بیرون آمد. ما در جلوش بودیم و او پا برهنه بود و پیراهن خود را  هم تا نصف ساق کمر زده بود و لباسهای دیگرش را هم به کمر زده بود. چون حرکت کرد و ما هم پیشاپیش حرکت کردیم سر به سوی آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گفت که ما پنداشتیم  آسمان و دیوارها با او هم آواز بودند. سرداران و مردم آماده و سلاح پوشیده و بهترین زسنت را نموده دم در ایستاده بودند. چون ما با آن صورت و هیئت بر انها درآمدیم و سپس امام رضا علیه السلام در آمد و نزد در ایستاد فرمود:

    « الله اکبر الله اکبر الله اکبر علی ما هدانا

    الله اکبر علی ما رزقنا من بهیمه الانعام

    و الحمدلله علی ما ابلانا» ما هم صدا می کشیدیم و می گفتیم.

    یاسر گوید: شهر مرو از گریه و ناله و فریاد بلرزه درآمد. سرداران چون امام رضا علیه السلام  را پابرهنه دیدند از مرکبهای خود فرود آمدند و کفشهای خود را به کنار گذاشتند. حضرت پیاده راه می رفت و در سر هر ده قدم می ایستاد و سه تکبیر می فرمود.

    یاسر گوید: ما خیال می کردیم  که آسمان و زمین و کوه با او هم اواز گشته و شهر مرو یکپارچه گریه و شیون بود. خبر به مامون رسید. فضل بن سهل ذو الریاستین به او گفت: یا امیر المومنین! اگر امام رضا با این وضع به مصلی رسد مردم فریفته او شوند. صلاح این است که از او بخواهی برگردد و مامون به سوی حضرت کسی فرستاد و درخواست برگشتن کرد. امام رضا علیه السلام کفش خود را طلبید و سوار شد و مراجعت فرمود.

     


    مرا از این امر معاف کن. مأمون پیام داد که می خواهم ولایتعهدی شما تثبیت شود و از سوی دیگر، مردم به فضل و برتری شما آگاه شوند. اصرار مأمون از یک سو و امتناع امام از سوی دیگر، سبب شد که حضرت به مأمون پیام داد: اگر مرا از این کار معاف بداری، بیشتر دوست دارم، امّا اگر معاف نباشم، شرط من برای اقامه نماز عید این است که: آن گونه که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) برای نماز عید بیرون می‏رفتند، بیرون بروم. مأمون شرط امام را پذیرفت و دستور داد نظامیان و درباریان و عموم مردم، صبحگاهان جلوی خانه امام اجتماع کنند. مردم در اطراف خانه حضرت و در مسیر اجتماع کرده و عده‏ای در پشت بام منازل خود به انتظار نشستند تا با دیدن امام، سیره نبوی و هیبت علوی را به تماشا بنشینند. فرماندهان و سپاهیان سواره نیز، رو به خانه امام آوردند و تا طلوع خورشید همه به انتظار ایستاده بودند.

    امام پس از به جای آوردن غسل و پوشیدن لباس و بر سرگذاشتن عمامه‌‏ای سفید از پنبه که یک طرف آن بر روى سینه مبارکش افتاده و طرف دیگرش بر شانه‏اش قرار گرفته‏ بود، در حالی که خود را خوشبو کرده و عصایی در دست داشت، به غلامان خود فرمود: به همین هیئت خود را درآورید و به آنها دستور داد پیشاپیش حضرتش حرکت نمایند. سپس با پای برهنه از خانه بیرون آمده و راه مصلّی را در پیش گرفت و چون اندکى راه رفت سر به طرف آسمان بالا کرد و تکبیر گفت، با تکبیر گفتن امام، غلامان حضرت نیز تکبیر گفتند.
    لشکریان با مشاهده حالت حضرت، همگی از مرکب­‏‌ها پیاده شده و هر کس کاردی به همراه داشت، زودتر توانست بندهای چکمه خود را باز کند و پابرهنه شود. امام تکبیر دیگری گفت، همه با او یک‌صدا شدند. طنین تکبیر چنان بود که گویی آسمان و در و دیوار با امام هم­صدا شده‏اند. شهر مرو با دیدن امام و شنیدن تکبیر او، از کثرت گریه و فریاد مردم به لرزه در آمد.

    مأمون دگرگونی اوضاع را دریافت. فضل بن سهل به او گفت: اگر حضرت رضا به همین نحو به مصلّی برود، مردم شیفته او شده و فتنه‏ای برپا خواهد شد؛ از این رو افرادی را به سوی ایشان فرستاد تا امام را برگردانند. مأمون به امام (ع) پیغام داد که شما را زحمت داده و در رنج انداختیم و دوست نداریم از این پس، بیشتر به مشقّت بیفتید، از همین‌جا برگردید، کسی که مطابق مرسوم با مردم نماز می‏خوانده، این نماز را نیز اقامه می‏کند. امام کفش‏های خود را خواست و پوشید و به منزل بازگشت. مردم در آن روز دچار پراکندگی شدند و نماز در آن روز به خود نظم نگرفت.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-10-03] [ 02:16:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      روایاتی درباره امام موسی کاظم علیه السلام ...
    روایاتی درباره امام موسی کاظم علیه السلام

    روایاتی درباره امام موسی کاظم علیه السلام

     

    ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام به سال ۱۲۸ و به قولی در ۱۲۹ در ابواء(منزلی است میان مکه و مدینه) متولد شد و در ششم ماه رجب سال ۱۸۳ به سن ۵۴ یا ۵۵ سالگی درگذشت. وفاتش در بغداد در زندان سندی بن شاهک بوده و هارون الرشید آن حضرت را در بیستم شوال سال ۱۷۹ از مدینه بیرون برد و هارون در ماه رمضان زمانی که از عمره باز می گذشت به مدینه آمد. سپس هارون به حج رفت و ان حضرت را با خود برد، آنگاه از راه بصره بازگشت و امام را نزد عیسی بن جعفر  زندانی کرد. باز او را به بغداد فرستاد و نزد سندی بن شاهک زندانی کرد. آن حضرت در زندان سندی در بغداد درگذشت و در قبرستان قریش به خاک سپرده شد. مادرش امّ ولد و نامش حمیده بود.

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه اسلام فرمود: حمیده از پلیدی ها پاک است مانند شمش طلا. فرشتگان همواره او را نگهداری کردند تا به من رسید به جهت کرامتی که خدا نسبت به من و حجت پس از من فرستاد

     

    روایت دوم)

    پدر عیسی بن عبدالرحمن گوید: ابن عکاشه خدمت امام باقر علیه السلام آمد و امام صادق علیه السلام نزدش ایستاده بود. قدری انگور برایش آوردند. حضرت فرمود: پیرمرد سالخورده و کودک خردسال انگور را دانه دانه می خورد و کسی که می ترسد سیر نشود سه چهار دانه می خورد و تو دو دانه دو دانه بخور که مستحب است.

     

    روایت سوم)

    یعقوب بن جعفر بن ابراهیم گوید: خدمت موسی بن جعفر علیه السلام بودم که مردی نصرانی نزد آن حضرت آمد. ما در عریض (وادی مدینه) بودیم. نصرانی عرض کرد : من از شهری دور و سفری پر مشقّت نزد شما آمده ام  و 30 سال است که از پروردگارم درخواست می کنم  که مرا به بهترین دینها و به سوی بهترین و داناترین بندگان خود هدایت کند تا آنکه شخصی در خواب  من امد و مردی را که در علیاء دمشق است به من معرفی کرد. من نزدش رفتم و با او سخن گفتم.

    او گفت: من از تمام همکیشان خود داناترم ولی از من داناتر هم هست.

    من گفتم: مرا به کسی که از تو داناتر است رهبری کن. زیرا مسافرت برای من دشوار و سنگین نیست. من تمام انجیل و مزامیر داوود و چهر سفر از تورات و ظاهر تمام قرآن را خوانده ام.

    دانشمند به من گفت: اگر علم نصرانیت را می خواهی من از تمام عرب و عجم به آن داناترم و اگر علم یهودیت خواهی باطی بن شرحبیل سامری در این زمان داناتررین مردم است و اگر علم اسلام و تورات و انجیل و زبور و کتاب هود و ره کتابی که بر هر پیغمبری در زمان تو و زمانهای دیگر نازل شده و هر خبری که از آسمان نازل شده که کسی آن را دانسته یا ندانسته و در آن است بیان هر چیز و شفا برای جهانیان و رحمت برای رحمت جو ومایه بصیرت کسی که خدا خیر او را خواهد و انس با حق است اگر چنین شخصی را می خواهی تو را به سویش رهبری کنم اگر توانی با پایت نزدش برو و گر نتوانی با سر زانو و اگر نتوانی با کشیدن نشیمنگاه و اگر نتوانی با چهره به زمین کشیدن.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    .

     

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 11:44:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      روایت هایی از زندگی امام صادق علیه السلام ...
    روایت هایی از زندگی امام صادق علیه السلام

    روایت هایی از زندگی امام صادق علیه السلام

     

    امام صادق علیه السلام در سال 83 متولد شد و در ماه شوال 148 درگذشت و 65 سال داشت و در قبرستان بقیع که پدرش و جدش و حسن بن علی علیهم السلام مدفون بودند، یه خاک سپرده شد. مادرش امّ فروه دختر قاسم بن محمد ابی بکر است و مادرامّ فروه اسماء دختر عبد الرحمن بن ابی بکر است.

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: سعید بن مسیب و قاسم بن محمد بن ابی بکر و ابو خالد کابلی از موثقین اصحاب علی بن الحسین علیهما السلام بودند و مادر من با ایمان و تقوی و نیکوکار بود و خدا هم نیکوکاران را دوست دارد.

    مادرم گفت که پدرم به او فرمود: ای امّ فروه ! من در هر شبانه روز هزار بار برای گنهکاران از شیعیانم خدا را می خوانم؛ زیرا« ما با دانائی بثواب و پاداش بر مصیباتی که به ما وارد می شود صبر می کنیم ولی آنها بر آنچه نمی دانند صبر می کنند.»

     

    شرح: یعنی ما می دانیم و یقین داریم که بلاها و مصیباتی که بر ما وارد می شود در برابر چشم خداست و او از همه آنها آگاه و مطلع است و دقیقا به حساب آنها رسیدگی می کند و انتقام ما را می گیرد و پاداش بزرگ ما را  عنایت می کند از این رو سید الشهداء حسین بن علی علیه السلام چون در روز عاشورا کودک شیرخوار را هدف تیر ساختن، فرمود: «هون ما نزل بی انه بعین الله » یعنی هر مصیبتی که بر من می رسد چون خدا ان را می بیند تحملش برایم سبک و آسان است ولی شیعیان و دوستان ما که این بصیرت و دانش را ندارند، صبر کردن آنها بر شدائد و بلاها سخت و دشوار است چنانکه حجامت و عمل جراحی برا ی مرد عاقل و فهمیده آسانتر و گواراتر است تا برای کودک غافل و نادان. از این رو ممکن اسن شیعیان گاهی در مصیبات جزع و فزع و بی تابی کنند و سخنی برخلاف رضای خدا گویندو گناهی بر آنها نوشته شود، لذا امام باقر علیه السلام برای آنها از خدا آمرزش می طلبد و یا آمرزش آن حضرت تنها از نظر احترام به آنهاست به جهت مقام و درجه ای که در این شکیبائی نزد خدا پیدا میکند.

     

    روایت دوم) 

    مفضل بن عمر گوید: ابوجعفر منصور (خلیفه عباسی) به حسن بن زید  که از طرف او والی مکه و مدینه بود پیغام داد که: خانه جعفر بن محمد را بسوزان او به خانه امام آنش افکند و به در خانه و راه رو سرایت کرد. امام صادق علیه السلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته راه می رفت و می فرمود: منم پسر «أعرلق الثری» منم پسر ابراهیم خلیل الله.

    شرح: «أعراق الثری» به معنی ریشه های در زمین است و آن لقب اسماعیل پیغمبر است و شاید جهتش این است که اولاد اسماعیل مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پراکنده شدند و افتخار امام صادق علیه السلام به او از این نظر است که او فرزند شریف و گرامی جناب ابراهیم است.

     

    روایت سوم)

    یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابوسلمه سراج و حسین بن ثویر بن لبی فاخته نزد امام صادق علیه السلام بودند، حضرت فرمود: خزانه های زمین و کلید هایش نزد ماست اگر من بخواهم با یک پایم به زمین اشاره کنم و بگویم هرچه طلا داری بیرون بیار بیرون آورد. آنگاه با یک پایش اشاره کرد و روی زمین خطی کشید. زمین شکافته شد سپس با دست اشاره کرد و شمش طلائی به اندازه یک وجه بیرون اورد و فرمود: خوب بنگرید.

    چون نگاه کردیم شمشهای بسیاری روی هم دیدیم که می درخشیدند. یکی ار ما به حضرت عرض کرد: قربانت! به شما چه چیزها عطا شود.؟ در صورتی که شیعیانتان محتاجند؟!

    فرمود: همانا خدا دنیا و آخرت را برای شیعیان ما جمع کند و آنها را به بهشت پر نعمت در آورد و دشمن مار را به دوزخ برد.

     

    روایت چهارم)

    ابوبصیر گوید: من همسایه ای داشتم که پیرو سلطانی بود و مالی به دست آورده بود. مجلسی برای زنان آوازه خوان آماده می ساخت و همگی نزدش انجمن می کردند. خودش هم می نوشید. من بارها به خودش شکایت بردم و گله کردم ولی او دست برنداشت. چون پا فشاری زیاد کردم به من گفت: من مردی گرفتارم و تو مردی هستی بر کنار و با عافیت اگر حال مرا به صاحبت (امام صادق علیه السلام) عرضه کنی امیدوارم خدا مرا به وسیله تو نجات بخشد.

    گفتار او در دلم تاثیر کرد چون به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، حال او را بیان کردم.

    حضرت به من فرمود: چون به کوفه بازگردی نزد تو آید به او بگو جعفر بن محمد می گوید: تو آنچه را بر سرش هستی واگذار، من بهشت را از خدا برای تو ضمانت می کنم.

    چون به کوفه بازگشتم او و دیگران نزد من آمدند من او را نزد خود نگاه داشتم تا منزل خلوت شد آنگاه به او گفتم : ای مرد! من حال تو را به حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام عرض کردم. به من فرمود: چون به کوفه بازگشتی نزد تو آید به او بگو تو آنچه را بر سرش هستی واگذار، من بهشت را از خدا برای تو ضمانت می کنم.

    او گریست و گفت: تو را به خدا امام صادق علیه السلام به تو چنین گفت؟

    من سوگند یاد کردم که او به من چنین گفت.

    گفت : تو را بس است.

    سپس برفت و بعد از چند روز نزد من فرستاد و مرا بخواست. چون برفتم دیدم پشت در خانه خود برهنه نشسته است. به من گفت: ابا بصیر! هر چه در منزل داشتم بیرون کردم و اکنون چنانم که می بینی.

    ابوبصیر گوید: من نزد دوستانم رفتم و پوشاکی برایش گرد آوردم. چند روز دیگر گذشت دنبالم فرستاد که من بیمارم نزد من بیا. من نزدش رفتم و برای معالجه او در رفت و امد بودم تا مرگش فرا رسید. نزدش نشسته بودم که جان می داد زمانی بیهوش شد و سپس به هوش آمد و گفت: ابا بصیر! صاحبت برای ما وفا کرد و سپس درگذشت. رحمت خدا بر او باد.

    چون حج گزاردم نزد امام صادق علیه السلام رسیدم و اجازه خواستم چون خدمتش رفتم هنوز یک پایم در صحن خانه و یک پایم در راه رو بود که از داخل اتاق بی آنکه چیزی بگویم فرمود: ای ابا بصیر ! ما برای رفیقت وفا کردیم.

     

    روایت پنجم) 

    یونس بن یعقوب گوید: شنیدم موسی بن جعفر علیه السلام می فرمود: من پدرم را در دو جامعه شطوی که لباس احرامش بود و نیز با یکی از پیراهن های خودش و عمامه علی بن الحسین علیهما السلام و بردیکه آن را به چهل دینار خریده بود کفن کردم.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-09-12] [ 04:26:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      روایاتی درباره امام محمد باقر علیه السلام ...
    روایاتی درباره امام محمد باقر علیه السلام

     روایاتی درباره امام محمد باقر علیه السلام

     

    حضرت ابی جعفر (امام باقر .علیه السلام) در سال 57 متولد شد و به سال 114 درگذشت و 57 سال داشت و در بقیع مدینه پهلوی قبر پدرش علی بن الحسین علیها السلام مدفون گشت و مادرش امّ عبدالله دختر حسن بن علی بن ابیطالب است علیهم السلام و علی ذریتهم الهادیه.

     

    روایت اول)

    امام باقر علیه السلام فرمود: مادرم زیر دیواری نشسته بود که ناگاه شکاف خورد و صدای ریزش سختی بگوش رسید، مادرم با دست اشاره کرد و گفت : نه، به حق مصطفی خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد دیوار در هوا معلق ایستاد تا مادرم از آنجا گذشت سپس پدرم صد دینار از جانب او صدقه داد.

     

    روایت دوم)

    ابوالصباح گوید: روزی امام صادق علیه السلام از مادر پدرش یاد کرد و گفت: او صدیقه بود و در خاندان امام حسن علیه السلام زنی چون او دیده نشد.

     

    روایت سوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: جابر بن عبدالله انصاری آخرین کس از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله بود که زنده مانده بود و او مردی بود که تنها به ما اهل بیت متوجه بود در مسجد پیغمبر می نشست و عمامه سیاهی دور سر می بست و فریاد می زد: یا باقر العلم، یا باقر العلم.

    اهل مدینه می گفتند: جابر هذیان می گوید.

    می گفت: نه به خدا هذیان نمی گویم، بلکه من از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود: تو به مردی از خاندان من می رسی که هم نام و هم شمائل من است و علم را می شکافد و توضیح و تشریح می کند، این است سبب آنچه می گویم.

    راوی گوید: روزی جابر از یکی از کوچه های مدینه که در آن مکتب خانه ئی بود می گذشت و محمد بن علی علیه السلام آنجا بود. چون جابر نگاهش به او افتاد  گفت: ای پسر پیش بیا، او پیش آمد

    سپس گفت: برگرد

    او برگشت

    جابر گفت: سوگند به آنکه جانم در دست اوست که شمائل این پسر شمائل پیغمبر است. ای پسر اسم تو چیست؟ گفت: اسم محمد بن علی بن الحسین است . جابر به سویش رفت و سرش را بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت پدرت رسول خدا صلی الله علیه و آله سلامت می رسانید و چنین می گفت.

    محمد بن علی بن الحسین هراسان به سوی پدر آمد و گزارش را بیان کرد. زین العابدین علیه السلام فرمود: پسر جان راستی جابر چنین کاری کرد.

    گفت : آری

    فرمود: پسر جان در خانه بنشین(زیرا او برخلاف تقیه رفتار کرد. چون دشمنان و ممخالفین تو را خواهند شناخت و منزلت و کرامت تو را نزد خدا و پیغمبر خواهند دانست و بر تو حسد خواهند برد.) سپس جابر در هر بامداد و پسین خدمتش می رفت.

    اهل مدینه می گفتند: شگفتا! از جابر که در هر بامداد و پسین نزد این کودک می رود در صورتی که او آخرین کس از اصحاب رسول خدا  صلی الله علیه و آله است.

    چیزی نگذشت که علی بن الحسین علیه السلام درگذشت آنگاه محمد بن علی با احترام مجالست جابر با پیغمبر صلی الله علیه و آله نزدش می رفت و می نشست  و ازخدای تبارک و تعالی برای آنها حدیث می گفت.

    اهل مدینه گفتند: ما جسورتر از این را ندیده ایم.

    چون دید چنین می گویند از پیغمبر صلی الله علیه و آله حدیث گفت.

    اهل مدینه گفتند: ما دروغ گو تر از این مرد را هرگز ندیده ایم از کسی حدیث می گوید که او را ندیده است.

    چون دید چنین می گویند از جابر بن عبدالله حدیثشان گفت آنگاه تصدیقش کردند در صورتی که جابر خدمت او می آمد و از او دانش می آموخت.

     

    روایت چهارم)

    محمد بن مسلم گوید: روزی خدمت امام باقر علیه السلام بودم که یک جفت قمری آمدند و روی دیوار نشسته طبق مرسوم خود بانگ می کردند.

    امام باقر علیه السلام  ساعتی با آنها پاسخ می گفت. سپس آماده پریدن گشتند و چون روی دیوار دیگری پریدند قمری نر یک ساعت بر قمری ماده بانگ می کرد. سپس آماده پریدن شدند

    من عرض کردم : قربانت گردم  داستان این پرندگان چه بود؟

    فرمود: ای پسر مسلم هر پرنده و چارپا و جانداری را که خدا آفریده است نسبت به ما شنواتر و فرمانبرداتر از انسان است این قمری به ماده خود بدگمان شده و او سوگند یاد کرده بود که نکرده است و گفته بود به داوری محمد بن علی راضی هستی؟ پس هر دو به داوری من راضی گشته و من به قمری نر گفتمک که نسبت به ماده خود ستم کرده ئی او تصدیقش کرد.

     

    روایت پنجم)

    بخشی از روایت ابوبکر حضرمی از حضور امام باقر علیه السلام در در دربار هشام بن عبدالملک.

    … امام باقر علیه السلام فرمود: ای مردم! به کجا می روید و شیطان می خواهد  شما را به کجا اندازد؟ خدا برای سعادت خود شما پیروی کردن از ما را از شما خواسته و شما با ما مخالفت و دشمنی می کنید؟!

    خدا به وسیله ما خانواده پیشینینان شما را هدایت کرد و پسینیان شما هم از برکت ما پایان یابد ( ظهور امام زمان علیه السلام) اگر شما سلطنتی شتابان و زود گذر دارید ما سلطنتی دیر رس و جاودان  داریم که بعد از سلطنت ما سلطنتی نباشد زیرا مااهل پایان و انجامیم و خدای عز و جلّ می فرماید: «… سرانجام از آن پرهیزکاران است» سوره7-آیه 125

    …. هشام دستور داد آن حضرت و اصحابش را بر استر نشانده به مدینه برگردانند و فرمان داد که در بین راه بازارها را بر روی آنها ببندند و از خوراک و آشامیدنی جلوگیرشان باشند. پس سه روز راه رفتند  و هیچ  گونه خوراک و آشامیدنی بدست نیاورند تا به شهر مدین رسیدند مردم در شهر را بر روی آنها بستند اصحاب حضرت از گرسنگی و تشنگی به او شکایت بردند.

    امام علیه السلام بر کوهی که با آنها مشرف بود بالا رفت و با صدای بلند فرمود: ای اهل شهری که مردمش ستکارند من بقیه الله ام و خدا می فرماید: «بقیه الله برای شما بهتر است اگر ایمان دارید و من نگهبان شما نیستم» سوره 11. آیه 86

    در میان آن مردم شیخی سالخورده بود، نزد مردم شهر آمد و گفت: ای قوم! به خدا که این ندا مانند دعوت شعیب پیغمبر است. اگر در بازارها را بر روی این مرد باز نکنید از بالای سر و زیر پا گرفتار شوید این بار مرا تصدیق کنید و فرمان برید و در آینده تکذیبم کنید. من خیر خواه شمایم. مردم شتاب کردند و بازارها را بر روی حضرت و اصحابش گشودند.

    خبر آن شیخ به هشام بن عبدالملک رسید. دنبالش فرستاد و او را برد و کسی ندانست که کارش به کجا رسید.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-08-28] [ 09:35:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      درباره امام سجاد علیه السلام ...
    درباره امام سجاد علیه السلام

    امام سجاد علیه السلام

     

    علی بن الحسین علیهما السلام در سال 38 متولد شد و در سال 95 درگذشت و 57 سال داشت.

    روایت)

    زراره گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: علی بن الحسین علیهما السلام ماده شتری داشت که 22 سفر بر او به حج رفته بود و یک تازیانه به او نزده بود.

    پس از وفات آن حضرت ما بی خبر بودیم که نا آگاه یکی از خدمتگزاران یا غلامان آمد و گفت : ماده شتر از خانه بیرون رفته و بر سر قبر علی بن الحسین زانو زده گردنش را به قبر می مالد و می نالد  با وجود آنکه هنوز قبر را ندیده بود.

    من گفتم : خود را به او رسانید و پیش از آنکه مردم او را ببینند و آگاه شوند نزد من آرید.

     

    شرح: چون ظهور اینگونه معجزات موجب شدت عداوت و تحریک دشمنان و مخالفین می گشت حضرت باقر علیه السلام از نظر تقیه دستور داد به زودی آن شتر را به خانه برگردانند.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 09:24:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      امام حسین علیه السلام ...
    امام حسین علیه السلام

    حسین بن علی علیه السلام در سال سوم هجری متولد شد و در ماه محرم سال 61 هجری درگذشت و 57 سال و چند ماه داشت .

     

    روایت اول) 

    امام صادق علیه السلام فرمود: چون فاطمه علیها السلام به حسین آبستن شد، جبرئیل نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: همانا فاطمه علیها السلام پسری خواهد زائید که امتت او را بعد از تو می کشند. چون فاطمه به حسین علیه السلام آبستن شد خوشحال نبود و چون زائید از زائیدنش هم خوشحال نبود سپس امام صادق علیه السلام فرمود: در دنیا مادری دیده نشده که پسری بزاید و خوشحال نباشد ولی فاطمه خوشحال نبود زیرا دانست او کشته خواهد شد و این آیه درباره او نازل شد: « ما انسان را به نیکی نمودن نسبت به پدر و مادرش سفارش نموده ایم. مادرش او را بناخوشی باردار شد و بناخوشی زائید و بارداشتن و از شیر گرفتن اش سی ماه بود.» سوره46/آیه15

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: چون کار حسین چنان شد که شد.، فرشتگان به سوی خدا شیون و گریه برداشتند و گفتند: با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟

    پس خدا شبح و سایه حضرت قائم علیه السلام را به انها نمود و فرود با این انتقام او را می گیرم.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-08-14] [ 03:05:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      امام حسن علیه السلام ...
    امام حسن علیه السلام

    حسن بن علی علیهما السلام در ماه رمضان در سال جنگ بدر که 2 سال بعد از هجرت است متولد گشت و روایت شده که او در سال سوم هجری متولد شد و در آخر ماه صفر سال 49 هجری وفات یافت و هنگام وفات 47 سال و چند ماه داشت و مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

     

    امام باقر علیه السلام فرمودند: چون وفات امام حسن علیه السلام دررسید گریه کرد .

    به او عرض شد پسر پیغمبر! گریه می کنی! در صورتی که نرد رسول خدا چنان مقامی داری؟! و پیغمبر درباره تو چنین و چنان فرموده و بیت بار پیاده به حج رفته ای و سه بار تمام دارائیت را نصف کرده ائی حتی کفشت را(در راه خدا به فقرا داده ائی.)

    فرمود: من تنها برای دو مطلب می گیریم: بیم موقف (حساب روز قیامت یا بیم از خدا) و از جدائی دوستان.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 03:02:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      دعای پیامبر برای فاطمه بنت اسد ...
    دعای پیامبر برای فاطمه بنت اسد

    دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای فاطمه بن اسد

     

    امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه بنت اسد مادر امیر المونین علیه السلام نخستین زنی بود که پیاده از مکه و به مدینه به سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله مهاجرت کرد و از همه مردم نسبت به پیامبر مهربانتر بود.

    از پیغمبر شنید که می فرمود: مردم در روز قیامت برهنه مادر زاد محشور شوند.

    پس گفت: وای از این رسوائی!

    پیغمبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: من از خدا می خواهم که تو را با لباس محشور کند.

    و نیز از آن حضرت شنید که فشار قبر را یادآور میشد.

    فاطمه گفت: وای از ناتوانی!

    پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: من از خدا می خواهم که تو را در آنجا آسوده دارد.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی


     

    موضوعات: ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-08-07] [ 10:04:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      معنی سلام بر رسول خدا ...
    معنی سلام بر رسول خدا

    معنی سلام بر رسول خدا

     

    داوود بن کثیر رقی گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: معنی سلام بر رسول خدا چیست؟

    فرمود: خدای تبارک و تعالی (در عالم ارواح) پیغمبرش را و وصی او و دختر و دو پسرش و امامان دیگر و همه شیعیان را خلق فرمود. از آنها پیمان گرفت که (در بلاها) صبر کنند و پایداری کنند (و جان خود واسبان خویش را) در مرزها و سرحدها به بندند و از خدا پروا کنند.

    و خدا (در مقابل این امور) به آنها وعده فرمود که زمین مبارک (مدینه یا بیت المقدس) و حرم امن(مکه) را تسلیمشان کند و بیت المعمور (فرشتگان یا خاندان ائمه) را بر ایشان بیاورد و سقف افراشته (تمام آسمانها و عرش یا برکات آسمان) را به آنها بنمایاند و ایشان را از دشمنان آسوده کند و هم از آفات زمین که خدا به جهت سلامتی آنها از شرور تبدیل فرموده و آنچه را در زمین است برای آنها سالم دارد و لکه ای در آن نباشد-یعنی در زمین ناسازگاری با دشمن وجود نداشته باشد و هر چه را دوست داشته باشد در زمین برای آنها موجود باشد-

    و پیغمبر صلی الله علیه و آله از همه امامان و شیعیانش این پیمان را گرفت و سلام بر آن حضرت یاد آوری این پیمان و تجدید آن است بر خداوند و تا شاید خدا عزّوجلّ در رسیدن وقت این پیمان تعجیل کند و سلامت و سازش را با تمام آنچه در پیمان بوده برای شما به شتاب آماده کند.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 10:00:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره امیر المومنین علیه السلام ...
    مجموعه روایات درباره امیر المومنین علیه السلام

    مجموعه روایات درباره امام علی علیه السلام

     

    روایت اول)

     

    اسید بن صفوان مصاحب به رسول خدا صلی الله علیه و آله گوید: روزی که امیر المونین علیه السلام وفات کرد گریه شهر را بلرزه درآورد و مردم مانند روز وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله دهشت زده شدند مردی گریان و شتابان و انا لله و انا الیه راجعون گویان پیدا شد و می گفت:

    امروز خلافت نبوت بریده شد تا به در خانه ای که امیر المونین علیه السلام در آن بود ایستاد و گفت:

    خدایت رحمت کند ای ابوالحسن. تو در گرویدن به اسلام از همه مردم پیشتر و در ایمان با اخلاص اش و از نظر یقین محکمتر و از خدا ترسانتر و از همه مردم رنج کش تر و رسول خدا صلی الله علیه و آله را حافظتر و نسبت به اصحابش امین تر بودی.

    مناقبت از همه برتر و سوابقت از همه شریفتر و درجه ات از همه رفیعتر و به \یغمبر صلی الله علیه و آله از همه نزذیکتر و از نظر روش و اخلاق و طریقه و کردار به آن حضرت شبیه تر و مقامت شریفتر و از همه نزدش گرامی تر بودی.

    خدا تو را از جانب اسلام و پیغمبر و مسلمین پاداش خیر دهداوانا بودی هنگامی که  اصحاب پیغمبر ناتوانی کردند

    و به میدان آمدی زمانی که خواری و زبونی از خود نشان دادند

    و قیام کردی موقعی که سستی ورزیدند.

    و به روش رسول خدا چسبیدی  آنگاه که اصحابش آهنگ انحراف کردند

    خلیفه برحق او بودی بی چون و چرا

    و دربرابر زبونی منافقان و خشم کافرن  و بد آمدن حسودان و خواری فاسقان ناتوانی نشان ندادی.

    زمانی که همه سست شدند تو به امر خلافت قیام کردی

    و چون سخن گفتن ناتوان شدند سخن گفتی

    و چون توقف کردند در پرتو نور خدا گام برداشتی

    آنگاه از تو پیروی کردند و هدایت یافتند

    و  تو ازهمه نرم گو تر و خدا فرمان بردارتر و کم سخن تر و درست گوی تر و بزرگ رای تر و پر دلتر و با یقین بیشتر و کردار نیکو تر و به امور آشناتر بودی.

    تو به خدا در ابتدا و انتها رئیس و بزرگ دین بودی

    ابتدا زمانی بود که مردم پراکنده شدند(بعد از مرگ پیغمبر صلی الله علیه و آله) و انتها زمانی که سست شدند ( بعد از قتل عثمان).

    برای مومنان پدر مهربان بودی زمانی که تحت سرپرستی تو در آمدند بارهای گرانی را که آنها از کشیدنش ناتوان شدند به دوش گرفتی

    وآنچه تباه ساختند محافظت نمودی

    و آنچه رها کردند(از احکام و شرایع) رعایت فمودی

    و زمانی که زبونی کردند دامن به کمر زدی.

    بلندی گرفتی زمانی که بی تابی کردند

    صبر نمودی زمانی که شتاب کردند

    و هر خونی را که می خواستند تو گرفتی

    و از برکت تو به خیراتی رسیدند که گمانش را نداشتند

    بر کافران عذابی ریزان و رباینده و برای مومنان پشتیبان و سنگر بودی

    به خدا همراه نعمت های خلافت پرواز کردی، و به عطایش کامیاب گشتی و سوابقش را احراز کردی و فضائلش را بدست آوردی

    شمشیر حجت و دلیلت کند نبود

    و دلت منحرف نگشت

    و بصیرتت ضعیف نشد

    هراسان نگشتی و سقوط نکردی.

    تو مانند کوه بودی که طوفان اش نجنباند و همچنان بودی که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: و در رفاقت و دارائی خویش امانت نگهدارترین مردم است

    و باز چنان بودی که فرمود: از لحاظ بدن ضعیف و در انجام امر خدا قوی است.

    نزد خود فروتن و نزد خدا عظمت داشتی

    در روی زمین بزرگ و نزد مومنین شریف بودی

    هیچ کس را درباره تو راه عیب جوئی نبود

    و هیچ گوینده ئی نسبت به تو راه خرده گیری نداشت

    و برای هیچ کس نرمی و مجامله نداشتی

    هر ناتوان و زبونی نزد تو توانا و عزیز بود تا حقش را برایش بستانی

    و هر توانای عزیز نزدت ناتا=وان و زبون بود تا حق را از او بستانی و در این موضوع خویش و بیگانه نزدت برابر بود

    شان وشخصیت ات حق و راستی بود.

    گفتارت حکمت و ثابت و فرمانت خویشتن داری و دور اندیشی و رایت دانش و تصمیم بد نسبت به هر چه کردی.

    و هر آینه راه راست روشن گشت و امر مشکل آسان شد و آتشها خاموش گشت و دین به وسیله تو راست شد و اسلام قوت یافت و امر خدا ظاهر شد اگر چه  کافران دوست نداشتند.

    و اسلام و اهل ایمان ار برکت تو پاربر جا شد

    و بسیار بسیار پیشی گرفتی و جانشینان خود را به رنج بسیار افکندی

    تو بزرگتر از آنی که مصیبتت با گریه جبران شود

    مرگ تو در آسمان بزرگ جلوه کرد و مصیبت تو مردم را خرد کرد فانالله و انا الیه راجعون

    ما به قضاء خدا راضی و نسبت به فرمانش تسلیمیم

    به خدا سوگند مسلمین هرگز کسی را مانند تو از دست ندهد

    تو برای مومنین پناه و سنگر و مانند کوهی پا برجا و بر کافران خشونت و خشم بودی

    خدا تو را به پیغمبرش برساند و ما را از اجرت محروم نسازد

    و بعد از تو گمراه مگرداند

    مردم همه خاموش بودند تا سخنش تمام شد.

     گریست و اصحاب پبعمبر صلی الله علیه و آله گریستند سپس هر چه جستند نیافتند.

     

    روایت دوم)


    امام صادق علیه السلام فرمود: امیر المومنین علیه السلام دائی هایی در قبیله بنی مخزوم داشت. جوانی از آنها خدمتش آمد و عرض کرد : دائی جان! برادرم مرده و من درمرگش سخت غمگین شده.

    حضرت فرمود: می خواهی او را ببینی؟

    عرض کرد: آری.

    فرمود: قبرش را به من نشان ده.

    پس خارج شد و برد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به کمر بست. چون به نزد قبر رسید لبهایش به هم می خورد. سپس با پا به قبر او زد. او از قبر بیرون آمد و به زبان فارسی سخن می گفت.

    امیر المومنین علیه السلام فرمود: مگر وقتی تو مردی از عرب نبودی؟

    گفت: چرا ولی ما به روش فلان و فلان مردیم از این رو زبان ما دگرگون شد.

     

    روایت سوم)

    امام باقر علیه السلام فرمود: چون امیر المومنین علیه السلام وفات کرد: حسن بن علی علیه السلام در مسجد کوفه به پا خاست و حمد و ثنای خدا گفت و بر پیغمبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد. سپس فرمود: ای مردم در این شب مردی وفات کرد که پیشینان بر او سبقت نگرفتند و پسینیان به او نرسند. او پرچمدار رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپپش بودند. از میدان بر نمی گشت جز اینکه خدا به او فتح و پیروزی میداد. به خدا که او از مال سفید و سرخ دنیا جز هفتصد درهم که ان هم از عطایش زیاد آمده بود باقی نگذاشت و می خواست با آن پول خدمتگزاری برای خانواده اش بخرد. به خدا که او در شبی وفات کرد که یوشع بن نون وصی موسی وفات کرد و همان شبیکه عیسی بن مریم به آسمان بالا رفت و همان شبی که قرآن فرود آمد.

     

    روایت چهارم)


    امام صادق علیه السلام فرمود: چون امیر المومنین علیه السلام را غسل دادند از جانب خانه صدا آمد که اگر شما جلو تابوت را بگیرید از گرفتن دنبالش آسوده باشید و اگر دنبالش را بگیرید از گرفتن جلو آسوده باشید.
     

    .

    اصول کافی،ج2

    ترجمه مصطفوی

     

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 09:51:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مجموعه روایات درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها ...
    مجموعه روایات درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها

    مجموعه روایت درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها

     

    فاطمه علیها السلام پنج سال بعد از مبعث رسول خدا صلی الله علیه و آله متولد شد و زمانی وفات کرد که 18 سال و 75 روز داشت و بعد از مرگ پدرش 75 روززندگی کرد.

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه علیها السلام بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله 75 روز زنده بود و از مرگ پدرش اندوه و سختی او را گرفته بود. جبرئیل نزدش می آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت می گفت و خوش دل می ساخت و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از وی برای ذریه اش پیش می آید گزارش می داد و علی علیه السلام آنها را می نوشت.

     

    روایت دوم) 

    موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: چون فاطمه علیها السلام وفات کرد امیر المومنین او را پنهان به خاک سپرد و جای قبرش را ناپدید کرد. سپس برخاست و رو به جانب قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و از جانب دخترت و دیدار کننده ات و آنکه در خاک رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و خدا زود رسیدن او را نزد تو برایش برگزیده.

    ای رسول خدا! شکیبائیم از فراق محبوبه ات کم شده و خود داریم از سرور زنان جهان نابود گشته جز اینکه برای من در پیروی از سنت تو که در فراقت کشیدم جای دلداری باقی است؛ زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و جان مقدس تو از میان گلو و سینه من خارج شد(یعنی هنگام جان دادن سرت به سینه من چسبیده بود)

    آری! در کتاب خدا برای من بهترین پذیرش (و صبر بر این مصیبت) است. انّالله و انّا الیه راجعون، همانا امانت پس گرفته شد و گروگان دریافت گشت و زهرا از دستم ربوده شد.

    ای رسول خدا دیگر چه اندازه این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظرم زشت جلوه می کند.

    اندوهم همیشگی باشد و شبم در بیخوابی گذرد و غمم پیوسته در دل است. تا خدا خانه ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند.

    غصه ای دارم دل خون کُن و اندوهی دارم هیجان انگیز. چه زود میان ما جدائی افتاد تنها به سوی خدا شکوه می برم.

    به همین زودی دخترت از هم دست شدن امتت بر ربودن حقش به تو گزارش خواهد داد. همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه زیرا چه بسا درد دلهائی داشت که چون آتشی در سینه اش می جوشید و در دنیا راهی برای گفتن و شرح دادن آن نیافت ولی اکنون می گوید و خدا هم داوری می فرماید و او بهترین داوران است.

    سلام بر شما سلام وداع کننده ای که نه خشمگین است و نه دلتنگ؛ زیرا اگر از اینجا برگردم به واسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم به اسطه بدگمانی به آنچه خدا به صابران وعده فرموده، نباشد.

    وای، وای باز هم بردباری مبارکتر و خوش نماتر است. اگر چیرگی دشمنان زورگو نبود اقامت و درنگ در اینجا را  چون معتکفان ملازمت می نمودم و مانند زن بچه مرده بر این مصیبت بزرگ شیون می کردم. در برابر نظر خدا دخترت پنهان به خاک سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیری شد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود.

    ای رسول خدا ! شکایت من تنها به سوی خداست و بهترین داداری از جانب تو است

    ای رسول خدا! درود خدا بر تو و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.

     

    روایت دوم)

    مفضل گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چه کسی فاطمه را غسل داد؟

    فرمود: امیر المومنین.(من این مطلب را از گفته آن حضرت بزرگ شمردم و تعجب کردم)

    فرمود: گویا از آنچه به تو خبر دادم دلتنگ شدی؟

    عرض کردم چنین است قربانت گردم.

    فرمود: دلتنگ مباش، زیرا او صدیقه است و جز معصوم نباید او را غسل دهد مگر نمی دانی که مریم را جز عیسی غسل نداد.

     

    روایت سوم) 

    امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: چون آن مردم کرند آنچه کردند(در خانه را آتش زدند و امیر المومنین را به مسجد بردند) فاطمه علیها سلام گریبان عمر را گرفت و او را پیش کشید و فرمود: همانا به خدا ای پسر خطاب!  اگر من از رسیدن بلا به بی گناهان کراهت نداشتم می فهمیدی که خدا را سوگند می دادم و او را زود اجابت کننده می یافتی.

     

    روایت سوم) 

    امام باقر علیه السلام فرمود: چون فاطمه علیها السلام متولد شد، خدا به فرشته ای وحی کرد تا به زبان محمد صلی الله علیه و آله داد که او را فاطمه نام گذارد. سپس فرمود: من تو را به علم پیوستم و از خون حیض بازگرفتم.

    آنگاه امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که خدا او را با علم از شیر و از خون حیض در عالم میثاق باز گرفت.

     

    روایت چهارم)

    پیغمبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود: برخیز و آن سینی را بیرون آر. او برخاست و سینی را آورد که در آن نام روغن مالیده و گوشت پخته بود.

    پیغمبر صلی الله علیه و آله با علی و فاطمه و حسن و حسین 13 روز از آن می خوردند. سپس امّ ایمن حسین علیه السلام را دید چیزی با خود دارد. به او گفت: این از کجاست؟

    فرمود چند روز است که ما این غذا را می خوریم.

    ام ایمن نزد فاطمه آمد و گفت: ای فاطمه!  هرچه ام ایمن دارد  به فاطمه و فرزندانش متعلق است اما فاطمه هر چه دارد به ام ایمن چیزی نمی رسد؟ فاطمه قدری از آن را برای او آورد و امّ ایمن از آن بخورد و غذای آن سینی تمام شد. پیغمبر به او فرمود: اگر به امّ ایمن نمی خورانیدی تا روز قیامت تو و ذریّه تو از آن می خوردند.

    آنگاه امام باقر علیه السلام  فرمود: آن سینی نزد ماست و قائم علیه السلام در زمان خود آن را بیرون می آورد.

     

    روایت چهارم)

    احمد بن ابی نصر گوید: از حضرت رضا علیه السلام راجع به فاطمه علیها السلام پرسیدم فرمود: در خانه خود به خاک سپرده شد سپس چون بنی امیّه مسجد را توسعه دادند جزء مسجد شد.

     

    روایت پنجم)

    امام صادق علیه السلام می فرمود: اگر خدای تبارک و تعالی امیر المومنین علیه السلام را برای فاطمه نمی آفرید در روی زمین از آدم گرفته تا هر بشری بعد از او همسری برای او نبود.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی 

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 09:45:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      ایمان عبدالمطلب و ابوطالب ...
    ایمان عبدالمطلب و ابوطالب

    ایمان عبدالمطلب و ابوطالب

     

    روایت اول)

    درست بن ابی منصور از حضرت موسی بن جعفر علیه  السلام پرسید که : آیا ابوالطالب  بر پیغمبر صلی الله علیه و آله حجت بود؟

    فرمود : نه بلکه وصایای (پیغمبران) نزد او به امانت بود و او تحویل پیغمبر داد.

    راوی گوید: من گفتم: وصایا را به او داد چونکه حجت بود؟

    فرمود: اگر بر او حجت می بود، وصیت را تحویل او نمی داد.

    عرض کردم: پس حال ابوالطالب(از نظر عقیده) چگونه بود؟

    فرمود: او پیغمبر و آنچه آورده بود، اقرار کرد و وصایا را به او تحویل داد و همان روز درگذشت.

    شرح- علامه مجلسی (ره) پنج توجیه برای این روایت ذکر می کند ولی آنچه را خودش انتخاب می کند این است که: درست بن ابی منصور پرسید که : آیا ابوالطالب حجت و امام بر پیغمبر بود؟

    حضرت پاسخ داد: نه!  زیرا اگر اشتباه تو از این جهت است که شنیده ئی ابوالطالب به پیغمبر وصیت کرد، مقصود این است که وصایا و امانتهای پیغمبران سابق نزد او بود و او به پیغمبر تحویل داد و ابوالطالب در اینجا یک امانت نگهدار بیش نبود نه انکه خودش حجت و امامی باشد و پیغمبر را وصی و جانشین خود کرده باشد.

    سائل معنی سخن امام را نفهمید و دوباره پرسید: مگر دادن وصایا به پیغمبر صلی الله علیه و آله معنیش این نیست که او حجت بر پیغمبر است؟

    حضرت جواب داد: چنین نیست، بلکه این عمل ابوالطالب با عقیده تو مخالف و منافات دارد و مقصود از اقرار ابوالطالب در روز مرگش اقرار ظاهری او بود که دیگران هم اگاه باشند.

     

    روایت دوم)


    امام صادق علیه السلام فرمود: عبدالمطلب روز قیامت به عنوان یک امت محشور شود و سیمای پیغمبران و هیبت سلاطین داشته باشد.

    عبدالمطلب به تنهائی یک امت مبعوث شود، رونق سلاطین و هیئت پیغمبران داشته باشد و این به جهت آن استکه او نخستین معتقد به «بداء» بود.

    و فرمود: عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و اله را به سوی ساربانانش فرستاد تا شتران فرار کرده را گرد آورد.

    حضرت دیر کرد. عبدالمطلب حلقه در خانه کعبه را گرفت و می گفت: پروردگارا اهل خود را هلاک می کنی؟ اگر چنین کنی امری از جانب تو ظاهر گشته است.»( زیرا من در کتب و اخبار پیغمبران گذشته خوانده ام که این نوه من پیغمبر خواهد شد، اگر در کودکی بمیرد معلوم می شود برای  خدا بداء حاصل شده است.) سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله شتر ها را اورد و عبدالمطلب  در هر جاده و دره ئی کسی را به جست و جوی پیغمبر فرستاد و فریاد میزد:« پروردگارا اهل خود را هلاک می کنی؟! اگر چنین کنی برای تو بدا حاصل گشته است.»

    چون چشمش به پیغمبر صلی الله علیه و آله افتاد او را در بر گرفت و بوسید و فرمود: پسر جانم پس از این تو را دنبال کاری نفرستم زیرا می ترسم ناگهان گرفتار و کشته شوی.»    

     

    روایت سوم)


    امام صادق علیه السلام فرمود: حکایت ابوالطالب حکایت اصحاب کهف است که ایمان را نهان کردند و شرک اظهار داشتند پس خدا پاداششان را دو بار به آنها داد.( یک بار به جهت ایمان آوردن و یک بار به جهت تقیه کردن.)

     .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

     

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-07-09] [ 10:51:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ویژگی های خاص حضرت محمد صلی الله علیه و آله ...
    ویژگی های خاص حضرت محمد صلی الله علیه و آله

    ویژگی های خاص حضرت محمد صلی الله علیه و آله

     

    روایت اول)

    امام باقر علیه السلام فرمود: در رسول خدا صلی الله علیه و آله سه چیز بود که در هیچ کس جز او نبود؛

    1-سایه نداشت.

    2-از راهی نمی گذشت جز آنکه هرکس بعد از دو روز و سه روز از آنجا می گذشت  به واسطه بوی خوشش می فهمید پیغمبر از آنجا عبور کرده است.

    3-از هیچ سنگ و درختی عبور نمی کرد جز آنکه برای او سجده می کرد.

     

    روایت دوم)

    امام صادق علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله را به معراج بردند و جبرئیل او را به جائی رسانید و خود با او نیامد حضرت فرمود: ای جبرئیل! در چنین حالی مرا تنها می گذاری؟

    گفت: برو، به خدا در جائی قدم گذاشته ای که هیچ بشری قدم نگذاشته و پیش از تو هم هیچ بشری در آنجا را نرفته است.

     

    روایت سوم)

    جابر گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: پیغمبر خدا را براییم وصف کن.

    فرمود: پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله رنگش سفید مایل به سرخی بود، چشمانش سیاه و درشت، بروانش  به هم پیوسته، کف دست و پایش پرگوشت و غیر کوتاه، و از سفیدی گویا در قالب نقره بود.

    سر استخوانهای شانه اش درشت بود، از شدت انس و مهری که با مردم داشت هرگاه متوجه کسی میشد با تمام بدن متوجه میشد،.

    رشته موئی از گودی گلویش تا سر نافش کشیده و مانند خط میان صفحه ئی از نقره درخشان بود و از گردن تا شانه مانند گلاب پاش نقره ئی بود. بینی کشیده ئی داشت که هنگام نوشیدن آب نزدیک بود آب را پس بزند.

    و چون راه می رفت به جلو متمایل میشد مثل اینکه به سرازیری می رود. مانند پیغمبر صلی الله علیه و آله دیده نشده نه پیش از او و نه بعد از او صلی الله علیه و آله.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ✔مطلب ندارد
     [ 10:45:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      چگونگی آفرینش پیامبر محمد صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام ...
    چگونگی آفرینش پیامبر محمد صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام

    چگونگی آفرینش پیامبر محمد صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام

     

    روایت اول)

    امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدا بود و هیچ پدیده ئی نبود، سپس پدیده و مکان را آفرید و نورالانوار را آفرید که همه نورها از او نور گرفت و از نور خود که همه نورها از آن نور یافت در آن جاری ساخت و آن نوری است که محمد و علی را از آن آفرید. پس محمد و علی دو نور نخستین بودند  زیرا پیش از آنها چیزی پدید نیامده بود، و آن دو همواره پاک و پاکیزه در صلبهای پاک جاری بودند تا آنکه در پاکترین آنها یعنی عبدالله و ابوطالب از یکدیگر جدا گشتند.

     

    روایت دوم)

    جابر بن یزید گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای جابر! همانا خدا در اول آفرینش محمد صلی الله علیه و آله و خاندان رهنما و هدایت شده او را آفرید و آنها در برابر خدا اشباح نور بودند.

    عرض کردم: اشباح چیست؟

    فرمود: یعنی سایه نور، پیکر های نورانی بدون روح و محمد صلی اله علیه و آله تنها به یک روح موید بود و آن روح روح القدس بود که او و خاندانش به وسیله آن روح خدا را عبادت می کردند و از این جهت خدا ایشان را خویشتن دار، دانشمند نیکو کار برگزیده  آفرید با نماز و روزه و سجود و تسبیح و تهلیل خدا را عبادت می کردند و نمازها را می گزاردند و حج می کردند و روزه می گرفتند.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 10:37:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      علت برتر ی پیامبر اسلام نسبت به سایر انبیاء ...
    علت برتر ی پیامبر اسلام نسبت به سایر انبیاء

    علت برتری پیامبراسلام نسبت به سایر انبیاء

     

    امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: شما که آخرین و پایان پیامبران هستی، به چه سبب از همه پیش افتادی؟

    فرمود: زیرا من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی که پاسخ گفت زمانی که خدا به پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر نه این است که من پروردگار شما هستم ؟

    گفتند : چرا

    من نخستین پیغمبری بودم که چرا گفت: پس سبقت من بر پیغمبران به واسطه اقرار به خدا بود.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 10:29:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      از نشانه های امام بودن ...
    از نشانه های امام بودن

    از نشانه های امام بودن

    عبدالله بن سلیمان گوید: از امام صادق علیه السلام راجع به امام پرسیدم که آیا کار به او واگذار شده است چنانکه به سلیمان بن داوود واگذار شده بود؟

    فرمود: آری، و دلیلش این است که: مردی از امام مساله ای پرسید آن حضرت جوابش گفت سپس دیگری همان مساله را پرسید و او جوابی بر خلاف جواب اول گفت باز دیگری همان مساله را پرسید و او جوابی برخلاف آن دو جواب گفت سپس فرمود:  این است بخشش ما منت گذار یا ببخش بدون حساب.( 39 سوره 38)

    من عرض کردم: اصلحک الله، امام که این جواب را که گوید آنها را میشناسد.

    فرمود: سبحان الله! مگر نمیشنوی که خدا می فرماید: «در اینها نشانه هائی است برای باریک بینان» 75 سوره15. و انها ائمه هستند و آن در راهی پابرجاست» که هیچ گاه از ان خارج نشوند.

    سپس به من فرمود: آری امام زمانی که مردی را ببیند او را میشناسد و رنگش را میشناسد و اگر سخن او را از پشت سر دیوار هم بشنود او را و شخصیتش را میشناسد همانا خدا می فرماید: « از جمله آیات خدا آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و رنگهای شماست. همانا در این اختلاف بای جهانیان نشانه هادی است 21 سوره 30 . و آنها دانشمندان (ائمه علیهم السلام) هستند پس امام هر امری را که بشنود و به زبان آید، می فهمد چه آنکه گویند تها نجات یا هلاک باشد. از این جهت است که به مردم آنگونه پاسخ می دهد.

    .

    اصول کافی،ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ◀مطالب ویژه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف), ✔مطلب ندارد
    [پنجشنبه 1400-06-18] [ 11:46:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ولایت حضرت امیر در تمام کتب آسمانی ...
    ولایت حضرت امیر در تمام کتب آسمانی

    ولایت حضرت امیر در تمام کتب آسمانی

     

    حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود:

    ولایت علی علیه السلام را در تمام کتب پیغمبران نوشته شده است و خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نسازد جز به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و وصیت علی علیه السلام.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفویان

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 11:41:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      عالم ذر و محبت ما به اهل بیت (علیهم السلام) ...
    عالم ذر و محبت ما به اهل بیت (علیهم السلام)

    عالم ذر و محبت ما به اهل بیت (علیهم السلام)

     

    روایت اول)

    بکیر بن اعین گوید: امام باقر علیه السلام می فرمود: خدا از شیعیان ما پیمان ولایت گرفت در حالیکه مانند موران ریز بودند همان روزی که از ذره ها پیمان گرفت و نیز به ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و آله اقرار گرفت.

     

    روایت دوم)

    ابوحمزه گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: همانا علی علیه السلام دریست که خدا آن را گشوده هر که از آن در وارد شود مومن است و هر که از آن در خارج شود کافر است و هرکس نه داخل شود و نه خارج شود در زمره کسانی است که خداوند متعال درباره ایشان فرموده است: من درباره آنها به خواست خود رفتار کنم. (به بهشت یا دوزخ برده شود)

    و می فرمود: خدا از شیعیان ما آنگاه که در عالم ذر بودند به ولایت ما پیمان گرفت روزی که از همه در عالم ذر پیمان گرفت و نیز به ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و آله پیمان گرفت و خدای عز و جل امتش را که مانند سایه ها بودند (روح بدون پیکر یا با پیکر مثالی) به محمد صلی الله علیه و آله در گل ارائه ارائه فرمود و آنها را از گلی آفرید که آدم را از آن آفرید و خدا ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدنهایشان آفرید و ایشان را بر پیغمیر صلی الله علیه و آله عرضه داشت. حضرت آنها را شناخت و علی هم آنها را شناخت و ما آنها را از سیاق گفتار میشناسیم.

    شرح: توضیح و تفسیر دو هزار سال تقدم خلقت روح بر بدن دانشمندان مطالب گفته اند مبنی بر حدس و گمان پس ارجاع علم آن را به خدا و رسول و اوصیائش اولی به نظر می رسد.

     

    روایت سوم)

    عقبه گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: خدا مخلوق را آفرید، و هر مخلوقی را که دوست می داشت از ماده ای که دوست داشت آفرید و آنچه را دوست داشت از گل بهشت آفرید و هر مخلوقی را که دوست نداشت از ماده ای که دوست نداشت آفرید و آنچه را دوست نداشت از گل دوزخ آفرید سپس آنها را در سایه ای مبعوث کرد.

    من عرض کردم: سایه چیست؟

    فرمود: نمی بینی که سایه خودت در برابر خورشید چیزی هست و چیزی نیست ( یعنی چیزی یست که از خود شخصیت و استقلال ندارد و این تنظیری است برای عالم مثال یا عالم ارواح یا عالم ذر) سپس خدا پیغمبران را در میان آنها مبعوث ساخت تا ایشان را به اقرار به خدا دعوت کنند این است که خدا فرمود: « و اگر از آنها بپرسی کی خلقشان کرده خواهند گفت: خدا 87-سوره43»

    سپس خدا ایشان را به اقرار نسبت به پیغمبران دعوت کرد برخی اقرار و برخی انکار نمودند آنگاه به ولایت ما دعوتشان کرد به خدا کسی بدان اقرار کرد که خدایش دوست میداشت و انکه را دشمن داشت انکار کرد این است گفتار خدا : « به آنچه از پیش (در عالم ذر) تکذیب کرده اند ایمان نخواهند آورد 74سوره 10) سپس امام باقر علیه السلام فرمود: تکذیب آنها در آنجا (عالم ذر) بود.

    شرح: علامه مجلسی گوید: عقیده محدثین این است که چون خدا نیکی و بدی کردار و عقیده بندگانش را می دانست نیکان را از گل بهشت آفرید و بدان را از گل جهنم تا هرکدام از آن دو دسته به لیاقت و سزاواری خود برسند بنابراین کردار و رفتار آنها سبب شد که آنگونه خلق شوند نه انکه برعکس باشد(تا جبر لازم آید)

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

     

     

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
     [ 11:36:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      اجازه سخن به اهل بیت(علیهم السلام) در روز قیامت ...
    اجازه سخن به اهل بیت(علیهم السلام) در روز قیامت

    اجازه سخن به اهل بیت(علیهم السلام) در روز قیامت

     

    عرض کردم:« روزی که روح و فرشتگان صف کشیده سخن نگویند… تا آخر آیه 38 سوره 78-که فرماید: مگر کسیکه خدا به و اجازه دهد و او درست گوید»

    امام ابوالحسن علیه السلام فرمود: به خدا ما هستیم که روز قیامت اجازه داریم و درست گوئیم.

    عرض کردم: آنگاه که گوئید، چه خواهید گفت؟

    فرمود: بزرگی پروردگار خود گوئیم و بر پیغمبر خود درود فرستیم و از شیعیان خود شفاعت کنیم و پروردگار ما را رد نکند.

    .

    اصول کافی، ج2

    ترجمه مصطفوی

    موضوعات: ◀جلد2, ✔مطلب ندارد
    [جمعه 1400-06-05] [ 04:02:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت